۲ سال قبل از شهادت حاج قاسم، اعتقادم این بود که آمریکا حاج قاسم را می‌زند/ سپاه چطور به حزب الله تجهیزات می‌رساند؟

تصور آمریکایی‌ها این بود که زدن حاج قاسم مساوی است با فروپاشی مقاومت. بنابراین حاج قاسم باید در یک اوجی قرار می‌گرفت که همه این را باور کنند که این حاج قاسم است که این ظرفیت را ایجاد کرده و می‌تواند نگه دارد و توسعه دهد.

دکتر حسین دهقان از سال ۱۳۵۸ و پس از ورود به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مسئولیت‌های مختلفی برعهده داشته و در دوران دفاع مقدس در جایگاه‌ها و رده‌های گوناگون حضور داشته است. وی اساسنامه مقاومت حزب‌الله لبنان را نوشته و تصدی وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح و همچنین معاونت رئیس جمهور در دولت نهم را در کارنامه کاری خود دارد.

دهقان هم اکنون مشاور فرمانده معظم کل قوا و نماینده ویژه رئیس جمهور در امور سواحل مکران است.

 بخش هایی از گفتگوی او با برنامه «حضور» را خواهید خواند:

**شخصیتی که من از آقای متوسلیان می‌شناسم، کسی نبود که بخواهد اسیر شود. این یقیناً این هست و تا آخرین لحظه مقاومت می‌کرد. ولی این ابهام وجود دارد دیگر.

**در زمان امام موسی صدر، ایشان یک محور هویت‌بخش به شیعه شده بودند و زعامت و کاریزما داشت و شیعه را از وضعیت سرکوب بالا آورده بود و موضوعیت داده بود به آن. نسبت امام موسی صدر و مردم لبنان مانند نسبت امام قبل از انقلاب با مردم ما بود. ضمن اینکه ایشان یک شخصیت جدی اجتماعی فرهنگی هم داشت که این وسط با درزی‌ها و مسیحی ها کار می‌کرد تا فضایی شکل بگیرد که فشار روی شیعه نباشد و شیعه بتواند نفس بکشد. حالا بعد از آن فضایی که امام موسی به وجود آورد، بعد از ربودنش، آن وضعیت به وجود آمده بود و ما دیدیم اینهمه نیروی پراکنده وجود دارد و باید اینها را جمع کرد. ما اینها را جمع کردیم و گفتیم اگر می‌خواهید برای شیعه بجنگید، اینطور باید باشد و اگر برای لبنان می‌خواهید بجنگید این مشی آن است. و تا زمانی که شما یک انسجام واحدی پیدا نکنید و یک قالب سازمانی ایجاد نکنید، کاری از پیش نمی‌برید. حالا فضای لبنان یک فضای بسیار عجیبی است و افراد بدون استثنا سیاسی هستند. یعنی شما در لبنان آدم غیر سیاسی پیدا نمی‌کنید و تا زمان پیروزی انقلاب آنجا جولانگاه جریان‌های فرامرزی خودش بود. فرانسوی‎ها برای خودشان آنجا آدم و جریان داشتند. آقای قزافی آنجا دنبال تشکیلات بود و حتی مصری‌ها بودند و تشکل‌های مختلف آنجا وجود داشت. همه مردم هم به نوعی به یکی از اینها وصل بودند و سازماندهی سیاسی غیرمحلی شده بودند و برای بیرونی‌ها کار می‌کردند. ما باید دوتا کار می‌کردیم. یکی اینکه باید هویت‌سازی مشترکی حول ارزش‌های قابل قبول صورت می‎‌گرفت و دو اینکه هویت‌زدایی از جریانات غلطی که آنجا علم و کتل داشتند انجام می‌گرفت. خیلی کار کردیم برای اینکه همه را به این اجماع برسانیم که این راه حل است. خدا رحمت کند، سیدعباس [موسوی] و خدا حفظ کند سید حسن [نصرالله] را. ما به اینها گفتیم هر جا رفتید بگویید حزب‌الله. تشکیلات حزب‌الله لبنان از آن به بعد مبنایی دارد. یعنی اینکه شما سخنران باشید صرفاً فایده ندارد، باید تشکیلات داشته باشد و باید فضا روشن باشد. سیدعباس هر جا سخنرانی می‌رفت از حزب‌الله می‌گفت و ما آمدیم همین جا و برای حزب‌الله یک اساسنامه و مرامنامه تدوین کردیم و راهبرد نوشتیم و یک نشان طراحی کردیم که همین آرم حزب‌الله است. برای آن رادیو حزب‌الله راه‌اندازی کردیم. جریده العهد را راه‌ انداختیم که ارگان حزب‌الله باشد.

**اول که حزب‌الله شکل گرفت، زیر آرم آن نوشته شد «الثوره الاسلامیه فی البنان» ولی بعداً شد «المقاومه الاسلامیه فی لبنان» یعنی مقاومت اینطور معنا شد که متعلق به همه لبنانی‌هاست و همه مردم می‌توانند در آن باشند و در خدمت همه است.

**حاج قاسم در چند زمینه کار جدی کرد. یکی بحث آموزش و ارتقاء توان انسانی بود؛ یعنی وقت گذاشتند و افراد را آموزش تخصصی خیلی بالا دادند. آن موقع که ما بودیم، تصور اینکه اینها زرهی و موشک داشته باشند، نبود ولی اینکه اینها را نیاز دارند، همیشه بوددر این زمان تسلیح حزب‌الله به ابزاری که قادر باشد با اسرائیل مقابله کند، انجام شد. من نمی‌خواهم درباره تأثیر خودم بگویم ولی واقعاً این طرف هم کار شد برای این موضوع. مثلاً ما با آقای شمخانی به وزارت دفاع که آمده بودیم، من امکان نداشت آن موقع آقای سلیمانی چیزی را برای حزب‌الله بخواهد و ما بگوییم که پول بدهید یا هر چیزی. می‌گفتیم ببر. چون معتقد بودیم که حزب‌الله باید سریعتر قوام بگیرد و توانمند شود.

**یک چیز جالب بگویم. آن زمانی که ما بودیم، در بحث امکانات اولیه، چون لبنان در اشغال اسرائیل بود، یک عنوانی داشتیم به نام «تخزین» و جاهایی را درست کرده بودیم و سلاح‌ها را آنجا انبار می‌کردیم و بچه‌ها را هم سازماندهی کرده بودیم و افراد انگشت‌شماری می‌دانستند که ما چه چیزی در کجا داریم؟ خدا رحمت کند، حاج رضوان محور این سازماندهی و تخزین بود. خب مسیرهایی را داشتیم و از کوهستان می‌‌رفتیم. بچه‌ها هم در جاسازی قوی بودند و به نوعی این کاره بودند.

**یک چیز خیلی به شکوفایی حزب‌الله کمک کرد. آن هم جنگ‌ ۳۳ روزه بود. زمانی که در سال ۲۰۰۰ اسرائیل از لبنان تخلیه می‌کند، همه همت ما این بود که اسرائیل در داخل لبنان احساس امنیت نکند و هر روز یک جایی از اسرائیل را در لبنان بزند. لنگراسرائیل وقتی دید که کاری نمی‌تواند بکند، تخلیه کرد رفت و شب‌ها را فقط نگه داشت. جنگ موجب شد که اولاً اسرائیل تخلیه کند و دوم اینکه لبنانی‌ها قبول کردند که حزب‌الله ناجی است. حزب‌الله آمده اسرائیل را بیرون کرده است. اسرائیل آن جنگ را شروع می‌کند و ۳۳ روز حزب‌الله مقابلش ایستاد و جالب است بدانید حتی در اراضی اشغالی مردم عرب آنجا مدافع اقدام حزب‌الله در مقابل اسرائیل بودند. لنگراز طرف دیگر واقعاً لبنانی‌ها در این ۳۳ روز با همه فشاری که اسرائیل آورد، پشت حزب‌الله را خالی نکردند و اینجا بود که حزب‌الله تبدیل به یک نماد شد.به این معنا که حزب‌الله قادر است در مقابل اسرائیل که آن موقع چهارمین ارتش دنیا بود، بایستد و آن ارتش باشد که کوتاه می‌آید نه حزب‌الله و حزب‌الله جهانی شد و تبدیل به یک مطلوب برای همه کشورهای عربی و برای همه مردم. اگر آن موقع کسی به مصر و الازهر می‌رفت، عکس آقای سیدحسن نصرالله همه جا بود. یعنی همه جا عکس سیدحسن سر دست بود چون به عبارتی یکی از کارکردهای حزب‌الله در آن زمان این بود که تحقیرشدگی تاریخی دنیای عرب را جبران کرد. چون تا آن موقع هر وقت اسرائیل تصمیم می‌گرفت حمله کند، می‌کرد و در جنگ‌ها پیروز بود و اینجا بود که اسرائیل به نوعی پرچم سفید را بالا برد و نوعی اعتباربخشی به دنیای عرب بود

**من از ۲ سال قبل از شهادت حاج قاسم، اعتقادم بر این بود که آمریکا حاج قاسم را می‌زند. فکر می‌کنم به آقای حجازی هم گفته بودم که به آقا بگوید. خودم که دلم نمی‌آمد به آقا بگویم. یعنی کاملاً روشن بود که حاج قاسم را می‌زنند. ما همیشه معتقد بودیم حاج قاسم را کی و کجا و چگونه می‌زنند؟ چون همیشه می‌توانستند بزنند.

**تصور آمریکایی‌ها این بود که زدن حاج قاسم مساوی است با فروپاشی مقاومت. بنابراین حاج قاسم باید در یک اوجی قرار می‌گرفت که همه این را باور کنند که این حاج قاسم است که این ظرفیت را ایجاد کرده و می‌تواند نگه دارد و توسعه دهد. اگر او نباشد این ساختار فرومی‌پاشد. در هر جایی در سازمان یا رزم، فرمانده یک رمز است. شما در شبکه‌های اجتماعی، وقتی هسته مرکزی را بزنید تمام است و تا اینها خودشان را پیدا کنند و دوباره سرپا شوند، دیگر هم مانند اول نمی‌شوند و به سطح اول برنمی‌گردند.  الان اسرائیل در سرزمین‌های اشغالی دارد فرمانده‌هان را می‌زند. رموز را می‌زند و حاج قاسم یک رمز و نماد تمام عیار بود. به یک جایی رسیده بود که دیگر برای‌شان قابل تحمل نبود و هزینه‌ای را پرداخت کردند تا او را بزنند.


**من خاطرم هست فکر می‌کنم به کسی گفتم که حاج قاسم به نماد امنیت ملی ما تبدیل شده است که اگر او را بزنند ما باید بابت او وارد جنگ شویم. آن انتقام سخت که آقا فرمودند، واقعاً همین است؛ به این راحتی نمی‌شود از حاج قاسم عبور کرد که حالا یک فرمانده بود که شهید شد. حالا پیش خدا که جایگاه خودش را دارد و ملت هم سپاسگذار و قدرشناسند. آیا این تمام می‌شود؟ خب یک مردکی یک جایی نشسته است و یک فرمانده را در یک سفر رسمی و در یک مأموریت کاملاً مشخص، بزند و بعد هم در خانه‌اش بنشیند؟ تمام نمی‌شود که.

**امام و مسئولان طراز یک را کنار بگذاریم ولی هر کسی در این کشور بخواهد بگوید که بیش از محسن رضایی در جنگ نقش ایفا کرده و فشار تحمل کرده، سختی کشیده و وقت گذاشته، به اعتقاد من حرف درستی نمی‌زند. آقای رضایی برای هر عملیات یک پارچه استخوان می‌شد. ممکن بود چند شب نخوابد. در عملیات‌های مهم خودش برای شناسایی می‌رفت. برای عملیات تا فرمانده دسته را خودش توجیه می‌کرد و این خیلی انرژی و توان و اعتقاد می‌خواهد. حالا ما یک حرف‌هایی می‌زنیم که آقامحسن وارد سیاست شده و اینها تحلیل سیاسی است اما در جنگ آقای رضایی بی‌بدیل بود.

**در زمان قطعنامه امام به این جمع‌بندی رسیدند که جنگ انتفاعی بیش از آنچه که تا آن روز به دست آورده بودیم، را نمی‌توانست داشته باشد. دلیلی هم وجود ندارد.  جام زهر بحث دیگری است. یک عده‌ای تحلیل می‌کنند که آقای هاشمی و آقای رضایی و آقای موسوی این جام زهر را به دست امام دادند. اولاً یادتان باشد که امام یک جمله را در طول دوران رهبری‌شان می‌گفتند که من آنچه را تکلیف احساس کنم عمل می‌کنم و حتی یک زمانی گفتند اگر همه اینهایی که می‌گویند درود بر خمینی، بگویند مرگ بر خمینی من کارم را انجام می‌دهم. اینکه بگوییم به امام تحمیل کردند، این نفی شخصیت امام است. این خیلی بد است که بگوییم به امام موضعی را تحمیل کردند.

**ما در روایت‌ سازی وحشتناک عقب هستیم و منفعالانه عمل می‌کنیم. ما کاری می‌کنیم که به جای اینکه من بار بلند کنم شما کمک کنید، می‌نشینیم آقا بلند کنند. خب آقا متهم می‌شود. من برای چی در این مملکت هستم و چرا عنوان مسئول روی خودم گذاشته‌ام. یک زمانی می‌گفتند می‌رویم سپر رهبری می‌شویم یا رهبری را سپر خود قرار می‌دهیم؟! باید سپر رهبری باشیم. نه به معنای شخص آقای خامنه‌ای. این جایگاه. این جایگاه باید عزت و اقتدار و قدرت نفوذ کلمه‌اش باید حفظ شود. چرا آقا این را فرمودند؟ این را می‌گفتند بهتر نبود؟ این یعنی تضعیف خود، تضعیف رهبری، تضعیف نظام. جایی برای این حرف‌ها نیست.

**ما خیلی دنیازده شده‌ایم. یک زمانی شهید بهشتی می‌گفت که ما شیفتگان قدرت نیستیم. الان سوال کنیم ما برای‌مان خدمت مهم است یا قدرت؟ بعضی وقت‌ها خیلی ساده توجیه می‌کنیم. می‌گوییم اگر قدرت نباشد، خدمت هم متصور نیست! چه کسی این حرف را زده است؟ نه اینکه بگوییم شما ابزار برای خدمت نمی‌خواهید ولی ما تلاش می‌کنیم قدرت را بگیریم. خب بعدش چه می‌کنیم؟ تلاش می‌کنیم نگهش داریم چون ما از بقیه خیلی بهتریم؟

**شورای نگهبان اینقدر اذیت نکند. صدا و سیما اینطوری رفتار نکند و اجازه بدهند مردم به صحنه بیایند و نمایندگان خودشان را انتخاب کنند. و این می‌شود.

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی