دیگ ظریف کجاست؟
ظریف میخواهد بر همه چیز برآشوبد و بتازد؛ گویی هیچ جای این سرزمین و هیچ جای این سیاست خارجی «دیگ او» نبوده و برایش مهم نیست در آن چه بجوشد و در این مسیر، آنقدر تند میرود که بر خودش هم میتازد!
کبری آسوپار فعال رسانه ای طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت:اولین بار بود که پس از آغاز و پایان نبرد با تکفیریها در سرزمین شام، رئیسجمهور سوریه به ایران میآمد. چشم دنیا به دفتر رهبر ایران بود، جایی که بشار اسد در آغوش آیتالله خامنهای پیروزمندانه و البته قدرشناسانه میخندید؛ ۶ اسفند ۹۷. هیجان پر از نشاط آن روز عصر جوانان ایرانی و غیرایرانی حامی مقاومت که در فضای مجازی بروز یافته بود، چند ساعت بعد روی خبر استعفای وزیر خارجه ایران، خنده ماسیده و بهت تلخی شد. ظریف چرا استعفا داد؟ همان زمان در توئیتر نوشتم: «دعوای ظریف و همکارانش در دولت یک دعوای داخلی است. میخواهد با قهر حلش کند؟ خودش میداند. اما حق نداشت برای یک گلایه داخلی، شب شادی محور مقاومت منطقه را اینگونه خراب کند. ظریف میتوانست یک دیپلمات حرفهای و در سطحی بالاتر از یک مصداق برای ضرب المثل "دیگی که برای من نمیجوشد... " باشد.»
دو سال و اندی بعد و در هفتههای پایانی دولتی که وزیر خارجهاش محمدجواد ظریف بود، نشر یک فایل صوتی از ظریف در شبکه ضد ایرانی اینترنشنال با محتوای دوگانهدیدن میدان و دیپلماسی و مقصر دانستن سردار قاسم سلیمانی، فرمانده میدان، در ناکامیهای دیپلماتیک بار دیگر بهت و این بار آمیخته با خشم را به جان جوانان ایرانی و غیر ایرانی حامی مقاومت ریخت. یک یادآوری هم دلها را بیشتر میسوزاند؛ یاد آنکه زمان آن استعفای قهری ظریف که ذکرش در ابتدای این وجیزه رفت، اویی که دلجویی کرد و با واژههایش ظریف را بالا برد و به آشتی کشاند، همین قاسم سلیمانی بود که حالا در دوران پس از شهادتش و وقتی زبان دنیایی برای دفاع از سیاستهای میدان ندارد، ظریف علیه او موضع گرفته و حرف زده و از قضا، اولین جایی هم که فایل گفتوگوی ظریف منتشر شده، اینترنشنال ضد ایرانی و ضد مقاومت و حامی تکفیریهاست! ظریف آن حرفها را ۶ اسفند ۹۹، دقیقاً دو سال پس از آن استعفای کذایی در گفتوگویی که با عنوان «تاریخ شفاهی ایران» و از سوی مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری تهیه شده بود، بیان کرده بود و به شکلی نامعلوم! سر از اینترنشنال درآورده بود، در زمانی که دیگر ماههای پایانی وزارتش را میگذراند و دیگر، نه میدان و نه دیپلماسی دیگی نبود که برای او بجوشد، او داشت میرفت.
حالا باز دو سال و اندی گذشته و این بار در میانه شکوفایی دیپلماسی منطقهای دولت ایران و در دورانی که کسی میدان را و موشک را و انقلابیگری را مانع دیپلماسی فعال نمیداند، باز به میدان آمده و با نگارش جملاتی کوتاه و ظاهراً عمیق، تلاش میکند از خود و آنچه در سیاست خارجی این کشور انجام داده، دفاع کند. اما انگار آنچه را هم که خود انجام داده، دیگی ندیده که برای خودش بجوشد و زیر آن هم زده است!
ظریف در آن یادداشت کوتاه خودزنی میکند. قصدش دفاع است، اما مثل همان استعفای قهری و مثل همان فایل صوتی کذایی، به جای دفاع از خود، خودزنی میکند. همان ظریفی که ترکمانچای نامیدن برجام را برنمیتافت، حالا با دو خط جملهسازی ادبی، از ترکمانچای دفاع میکند و اینگونه مهر تأیید بر ادعای منتقدانش میگذارد که برجام او را ترکمانچایی دیگر میدانستند! اهداف بلند، از نگاه ظریف آرزوهایی هستند که فراتر از امکانات موجود پیش چشم قرار گرفتهاند و واقعبینانه ایجاد نشدهاند، اما با چنین نگاهی هیچگاه انقلاب اسلامی به وقوع نمیپیوست، جمهوری اسلامی بنیان نهاده نمیشد و دفاع در برابر متجاوزان بعثی رقم نمیخورد.
آرزوهای بزرگ، سنگهای بزرگ علامت نزدن نیستند، بلکه ارادههای بزرگتر میطلبد و سیاستهای زیرکانهتر تا از بالقوه به بالفعل تبدیل شود. اگر ما عزممان کوچک بود، نباید دیگران را بابت آرزوهای بزرگ سرزنش کنیم و اگر ما توانمان کم بود، نباید بکوشیم هدف یک ملت را قدر توان خودمان پایین بیاوریم.
از سویی حتی اگر بپذیریم که آرزوها و اهداف را در تنگنای امکانات دنیایی چارچوببندی کنیم، لازم است که حداقل از همان امکانات برآوردی درست و منطبق بر واقع داشته باشیم. مثلاً تصور نکنیم امکانات سیستم دفاعی ایران و امریکا در حدی است که امریکا با «یک» بمب میتواند «تمام» سیستم دفاعی ما را از کار بیندازد و قبل از اظهاراتی اینگونه، درخواست رفتن به یک تور نظامی را بدهیم که اطلاعات دقیقی از سطح نظامی کشوری که وزیر خارجهاش هستیم، داشته باشیم. میبینید؟ مشکل ما با ظریف فقط در تئوریهای او نیست، حتی اگر تئوریهایش را هم بپذیریم، باز در عمل به مشکل برمیخوریم. حتی اگر تئوری ظریف را بپذیریم هم، تغییر مسیر دیرینه امریکا با ایران از دشمنی به دوستی و به راه آوردن دموکراتها با چند بار نشست و برخاست و قدم زدن کنار رودخانه، هدفی فراتر از امکانات و خیلی شعاریتر و حرکتی آرزومندانهتر و البته خسارتبارتر از هر آرزوی دیگری بود که از طریق همین محمدجواد ظریف به متن سیاست خارجی کشور آمد. از این مثالها کم نداریم. اعتماد به امریکاییها و آرزوی ماندن آنها بر سر عهد و پیمان – بهرغم تجربهای که از آنها داشتیم- آرزومندانهتر و فراتر از امکانات بود یا هدفی همچون ایستادن روی پای خود و مقاومت برابر تحریمها؟
ظریف میخواهد بر همه چیز برآشوبد و بتازد؛ گویی هیچ جای این سرزمین و هیچ جای این سیاست خارجی «دیگ او» نبوده و برایش مهم نیست در آن چه بجوشد و در این مسیر، آنقدر تند میرود که بر خودش هم میتازد!
ارسال کردن دیدگاه جدید