انباشت دروغ و اتهام در یک مطلب روزنامه کرباسچی
احمد زیدآبادی، طی یادداشتی در روزنامه هممیهن نوشت که حوادثی مانند آنچه در مراسم بزرگداشت کودک جانباخته زندهیاد کیان پیرفلک در شهر ایذه به وقوع پیوست، بهطور طبیعی افکار عمومی را برای آگاهی از حقیقت ماجرا تحریک میکند.
روزنامه جوان نوشت: در این سه روز گذشته از اتفاق تروریستی ایذه و شهادت سروان محمد قنبری و به هلاکت رسیدن پویا مولایی راد، مهاجم حمله ایذه، روزنامههای اصلاحطلب اخبار پیرامون آن را سانسور کردهاند. در حوادث مشابه، آنها پس از روایت ماجرا با جهتگیری نزدیک به سمت و سوی رسانههای ضدایرانی، در مراحل بعدی تلاش میکردند با اعضای خانواده قاتل یا وکلای او گفتگو کنند یا اخبار مرتبط با قاتل، نحوه دادرسی، انتقادات مخالفان حکم صادر شده و تلاش برای رد حکم و امثال این موضوعات را مورد پیگیری قرار دهند. توجه کنیم در همه موارد این چنینی، روزنامههای اصلاحطلب هیچگاه در مورد شهید، داغ وارد شده به خانواده او و قبح اعمال خشونت علیه نیروهای حافظ امنیت نمینویسند یا با اعضای خانواده شهید گفتگو نمیکنند.
در ماجرایی هم که اخیراً در ایذه به وقوع پیوست و طی آن، پویا مولایی پسر عموی ماهمنیر مولایی (مادر کیان پیرفلک) با ماشین به نیروهای فراجا حمله کرد و سروان محمد قنبری را به شهادت رساند، انتظار میرفت رسانههای اصلاحطلب همین گونه ورود کنند، یعنی روایت نیروی انتظامی را زیر سؤال ببرند، از غم و داغ خانواده پویا مولایی بنویسند و روایت اعضای خانواده او را منتشر کنند. با این حال آنها سکوت کردند و هیچ خبری در مورد ایذه ننوشتند.
روز گذشته احمد زیدآبادی، طی یادداشتی در روزنامه هممیهن نوشت که «حوادثی مانند آنچه در مراسم بزرگداشت کودک جانباخته زندهیاد کیان پیرفلک در شهر ایذه به وقوع پیوست، بهطور طبیعی افکار عمومی را برای آگاهی از حقیقت ماجرا تحریک میکند. در پی این قبیل حوادث، مردم از رسانههای داخلی مستقل از حکومت، انتظار انتشار گزارشی تحقیقی دارند تا از جزئیات ماجرا و صحت و سقم ادعاهای گوناگونِ طرفهای دخیل در آن، باخبر شوند و امکان داوری منصفانهای پیدا کنند. رسانههای مستقل بهخصوص روزنامهها، اما عمدتاً در برابر چنین حوادثی سکوت میکنند یا حداکثر خبرهای رسمی و غیررسمی در این باره را بهصورتی حاشیهای و کمرنگ پوشش میدهند. این نوع اطلاعرسانی قاعدتاً مخاطبان رسانهها را ناراضی و بعضاً عصبی میکند، اما واقعیت این است که مطبوعاتِ مستقل از حکومت در کشور ما هیچ امکانی برای نزدیک شدنِ حرفهای به برخی سوژههای اجتماعی و سیاسی ندارند و برای روزنامهنگاران آنها نیز کمترین حاشیۀ امنیتی در این باره تعریف و تضمین نشده است. مثال مشخصی که در این خصوص به ذهن افراد مطلع از شرایطِ کار روزنامهنگاری در ایران خطور میکند، سرنوشت دو خبرنگار حوزۀ اجتماعی روزنامههای هممیهن و شرق است که به دلیل تلاش برای تهیۀ گزارش از حادثۀ جان باختن مهسا امینی و مراسم خاکسپاری او، گرفتارِ اتهامهای سنگین امنیتی و بازداشت طولانیمدت شدهاند.»
در همین چند خطی که زیدآبادی نوشته، کلی شبهه و ادعا و دروغ نهفته است که پشت یک ادبیات روشنفکرانه و ژورنالیستی پنهان شده است:
اول آنکه، آیا مستقل بودن یک رسانه به معنای مستقل بودن از حاکمیت مستقر است؟
دوم آنکه آیا رسانههای وابسته به حزب و ارگان رسانهای احزاب و جریانها مستقل هستند؟
سوم آنکه آیا مردم حامی حکومت و طرفدار و خواننده رسانههای همسو با حاکمیت، مردم نیستند؟ انبوه جمعیت حاضر در تشییع شهید ایذه، چطور در سکوت این رسانههای مثلاً مستقل، روایت رسمی را باور کرده و به تشییع آمده بودند؟ آنها مردم نیستند؟
چهارم آنکه آیا روزنامهها در برابر حوادث اینچنینی اغلب سکوت میکنند؟ پس رسانههای اصلاحطلب چطور از محمد قبادلو، آشوبگری که نیروهای یگان ویژه را در رباط کریم تعمداً زیر گرفت، دفاع کردند و تریبون او شدند؟
پنجم آنکه آیا اتهام و دلیل دستگیری دو خبرنگار مذکور صرفاً گزارش از جان باختن مهسا امینی و درج آن در رسانه داخل کشور بود؟ پس چرا باقی فعالان رسانهای که در این مورد نوشتند و گزارش تهیه کردند، دستگیر نشدند؟
ارسال کردن دیدگاه جدید