رایهایی که نمیتوان نادیده گرفت/ شناسنامهام را «قایم» کردند، با «گواهینامه» آمدم!
شیپوری وجود دارد که دشمنان جمهوری اسلامی در مواقع انتخابات بر آن محکمتر از گذشته میدمند که «کسی رای نخواهد داد، جوانان و نسل جدید پای آرمانهای این انقلاب نیستند».
شیپوری وجود دارد که دشمنان جمهوری اسلامی در مواقع انتخابات بر آن محکمتر از گذشته میدمند که «کسی رای نخواهد داد، جوانان و نسل جدید پای آرمانهای این انقلاب نیستند». طوری که انگار خودمان هم به اشتباه باورمان شده کسی جز آن طیف مشخص که درباره ظاهرشان یک کلیشهای خاص در ذهن داریم، پای انقلاب نیست. اما بر خلاف این کلیشه، همواره در لحظات حساس، برگ برندهای از سوی نسل جوانِ به ظاهر «رای نده» در حمایت از جمهوری اسلامی رو شده است که نشان داده این انقلاب همچنان خواهان دارد. این همان رایهای «انقلابی» است که نمیتوان آنها را نادیده گرفت.
راهم ندادند داخل، گفتند کارت خبرنگاری کافی نیست، باید حکم ورود داشته باشی. بیرون ایستادهام که شاید با دوربین صدا و سیما فرجی شود و من را هم به هوای همکارانم زیرسیبیلی رد کنند و بروم داخل.
از ساعت وعده داده شده ۲۰ دقیقهای گذشته، هنوز خبری از آمدن مسئولی که قرار است برای رای دادن به این شعبه رای گیری آید، نیست. به راننده گفتم نیم ساعت بیشتر طول نمیکشد، کاری ندارم، فقط رای دادن این مسئول را پوشش خبری میدهم و برمی گردم.
انگشت اشاره آبی شده که با دیگر مولفه ها نمیخواند!
کار روتین روزهای انتخابات همین است دیگر، انتظار سوژه جالب توجه دیگری ندارم. اینها را پیش خودم فکر کردم اما جلوی درب شعبه رای گیری متعجبم ماندهام به تماشا. دیگر حواسم نیست مسئول مورد نظر چقدر دیر کرده، اصلا میآید یا نه، سوژه دیگری پیدا کردم.
از پلههای مسجد دختری با انگشت آبی شده پایین میآید. آن موهایی که آفریقایی بافته شده و از دو طرف شال بیرون انداخته شده با آن انگشت اشاره آبی رنگ که نشان است از رایی داده شده نمیخواند. رای داده است.
ما را که میبیند پیش دستی میکند و می گوید: «مصاحبه نمیکنم، میترسم یکی از اقوام یا پدر و مادرم من را در تلویزیون ببینند.»
ظاهری «رای نده» که رای داده بود!
جملاتش را یک خط در میان میشنوم چون در حال پاسخ دادن به تناقضات ایجاد شده در ذهنم هستم؛ آن محله مرفه نشین تهران که مسجد مذکور در آن واقع بود، آن ظاهر «رای نده» که پالتوی کوتاه، موهای آفریقایی بافته شده و باقی جزئیات که از بیانشنان معذورم این امر را این «رای ندادن» را تایید میکرد، با هم نمیخواند. نزدیکترین انتظار این بود که با برفی که سه روز است تهران را در آغوش گرفته، او باید ۱۱ صبح جمعه دی یکی از پیستهای اسکی آبعلی، شمشک یا توچال باشد.
شناسنامهام را برای رای ندادن «قایم» کردند، با «گواهینامه» آمدم!
حواسم را جمع میکنم، بر می گردم به صحبتهای دخترک که دو سال است رای اولی شده «پدر و ماردم راضی نبودند رای بدم، شناسنامهام را قایم کردند اما من با گواهینامه آمدم رای بدم. میدونید دلم نیومد رای ندم، عکس شهید ابراهیم هادی رو توی تلویزیون دیدم دلم لرزید، رفیق شهیدمه آخه. به خاطر اون اومدم رای دادم». حرف هایش تصورم از جدال کلیشه ای نسل جدید و قدیم را بهم زد. کلیشهای که اینبار برعکس تداعی شد، گویی بخشی از نسل جدید برای ماندن پای آرمانهای انقلاب در جدال با تفکرات نسل قدیم است و در تلاش است با حق رای، امید از دست رفته نسل پیشین برای پیشرفت و ساخت این میهن را به صحنه کنشگری برگرداند. شاید گرفتن این حق رای و «قایم کردن شناسنامه» چیزی جز جفای به آینده این نسل و مصداق بارز دیکتاتوری نباشد.
نسلی که با هر ظاهری فقط برای «انقلاب» آمد و رای داد
از پلههای مسجد دختر دیگری با ظاهری تقریبا برابر با دختری که به خاطر شهید ابراهیم هادی آمده بود و رای داد، پایین میآید. کلاهی روی سر گذاشته و موهای بلندش را تا کمر بیرون انداخته است. نمیدانم چرا چشمان متعجبم دخترها را فقط میبیند، شاید چون تشخیص ظاهری انقلابی بودن یا نبودن به آن معنای کلیشهای که توقع میرود همیشه جان بر کف پای صندوق های رای حاضر باشند، در مورد پسرها دشوارتر از دخترها است. در همان لحظات که من فقط نگاه می کنم، همکار صداسیماییام به سخن میآید «شما هم رای دادید؟» و پاسخش را میگیرد «بله، ما پای این انقلاب هستیم.» سخنش را مجبور است قطع کند، مسئولی که نیم ساعت است منتظرش هستیم آمده و وقتش رسیده رای دادن این مسئول را پوشش دهیم. از پلههای مسجد بالا میروم. همزمان که مسئول با ما مصاحبه میکند، اطراف را میپایم. داخل مسجد سوژههایی مثل دو سوژه قبلی که بیرون مسجد چشمانم را متعجب کردند؛ کم نیست.
پوشش خبری تمام میشود، از مسجد خارج می شوم، دختر جوان دیگری که شاید سنش به زور به ۲۶ میرسد و ظاهر کلیشهای آدمهایی که رای میدهند را ندارند، میپرسد «اینجا میشه رای داد؟». سوالش را شنیدم اما دوباره میپرسم «جانم؟»، به گوش هایم اعتماد ندارم، میخواهم دوباره بپرسد. دوباره تکرار میکند «اینجا رای می دهند؟»، سرم را به نشانه تایید تکان میدهم و دخترک داخل مسجد میشود. راننده یک ساعت است معطل شده و من باید بروم.
شاید اگر تا پایان ساعت رای دهی اینجا بنشینم، تکرار این چهرههای «رای بده» برایم کلیشه ظاهری افرادی که پای انقلاب هستند و رای میدهند را تغییر دهد.
این رای های «انقلابی» نسل جوان را نمیتوان نادیده گرفت
آخر همه به طور پیشفرض یک ظاهری از طیفی از مردم که پای آرمانهای انقلاب ایستاده اند و رای میدهند را در ذهن داریم و تصور میکنیم آنهایی که رای میدهند را میتوان از روی ظاهرشان تشخیص داد. اما شاید قضیه این نیست، مساله حسی القا شده درباره رای ندادن طیف جوان است.
حسی که منشا ایجاد آن شیپوری است که در مواقع انتخابات بر آن میدمند و میگویند «کسی رای نخواهد داد، جوانان و نسل جدید پای آرمانهای این انقلاب نیستند». طوری که انگار خودمان هم به اشتباه باورمان شده کسی جز آن طیف مشخص که درباره ظاهرشان یک کلیشهای در ذهن داریم، پای انقلاب نیست. همان چیزی متعجبم کرد و باعث شد نتوانم از روایت آن بگذرم، این رایهای «انقلابی» را نمیتوان نادیده گرفت.
مشاهدات میدانی حاکی از حضور پرشور مردم و نسل جوان در شعب رای گیری
به گزارش ایسنا، از ساعت ۸ صبح امروز جمعه ۱۱ اسفندماه رای گیری برای انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی و ششمین دوره مجلس خبرگان رهبری آغاز در ۵۹ هزار شعبه اخذ رای در سراسر کشور آغاز شد. در حالی طی دو ماه اخیر و با نزدیک شدن به زمان انتخابات ۱۱ اسفند رسانههای معاند بر عدم مشارکت سیاسی مردم ایران در انتخابات پیش رو تاکید داشتند که بنا بر نظرسنجیهای مردمی انجام شده، میزان مشارکت ملی مردم ایران در انتخابات مجلس شورای اسلامی ۴۱ درصد برآورد شده است. از سوی دیگر مشاهدات میدانی حاکی از حضور پرشور مردمی به ویژه نسل جوان در مراکز رای گیری برای رای دهی دارد.
درواقع یک گشت ساده در مراکز رای گیری نشان میدهد، مردم ایران کاری به حرفهایی که دشمن بر شیپور «تعارض دیدگاه نسل جوان و جمهوری اسلامی» میدمد ندارند و هرجا پای آرمانهای انقلاب در میان باشد، بیتوجه به هر مسالهای برای «وطن» به میدان کنشگری میآیند.
ارسال کردن دیدگاه جدید