این خدا بود که «مرد ابدی» را به لحظه «وعده صادق» رساند
حسن با تمامی روزهای حیاتش، آیه «ومارمیت اذ رمیت و لکن اللّه رمی» را برای ما و آیندگان معناکرد؛ این خدا بود که همه کاری کرد و کتاب «مرد ابدی» را به لحظه «وعدۀ صادق» رساند تا صدای حاج حسن باز هم در گوش جانمان بپیچد و درس توحید به ما بدهد.
به گزارش تسنیم، حسن طهرانیمقدم، قدوقواره و چهرهای معمولی داشت، از زمان تولدش در آبان 1338 در محله سرچشمه تهران تا زمانی که تنور جنگ با تهاجم دشمنان روشن شد، روزگاری گرچه سخت و پرماجرا ولی باز هم معمولی داشت، فقر و سختی ایام کنار خانوادهای پرمهر و باایمان که با نان حلال پدر و مادری خیاط روزگار میگذراندند، گذشت.
مهمترین دانههای ایمان را مادر در دل بچهها کاشت، وقتی برای احیای مسجد کوچک مخروبهای که روبهروی خانه استیجاریشان بود با آیتالله لواسانی همکاری کرد. بچههای محل دوشادوش پسران خانواده طهرانیمقدم در آباد کردن این مسجد کوچک کوشیدند، مسجدی 15متری بهنام «زینب کبری سلام الله علیها». آن مسجد کوچک، روح و جان این پسرها را آباد کرد. حسن در اوج عشق و علاقه به فوتبال، مثل دوستان دیگرش برای نماز اولوقت به مسجد میشتافت، معلمی بزرگ بهنام «آقا سیدعلی لواسانی» با پسرهای شلوغ محل، طوری برخورد میکرد که آنها در محلهای که همه جور فساد و مشکلی در آن وجود داشت، زیبایی اسلام را دیدند و پسندیدند و طولی نکشید که مردان بزرگی برای جامعه شدند. در روزهای اول انقلاب، عمویشان برای ادامه تحصیل پسرها در آلمان دعوتنامه فرستاده بود، مادر گفت: «ببینید الآن شما کجا میتوانید بیشتر خدمت کنید، خمینی به شما جوانها احتیاج دارد.» پسرها به خارج نرفتند و بعدها هم هرگز افسوس نرفتن به خارج را نداشتند.
حسن در سال 56 در دانشگاه پلیتکنیک از رشته متالورژی قبول شده بود، اما کماکان همراه برادرش محمد و سایر دوستانش مشغول کارهای فرهنگی انقلاب بود. محمد آن روزها مسئول اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فومنات شده بود، روزهای سخت و پرکاری داشتند، در روستاهای محروم شمال، از کارگری در ساخت مسجد و حمام و مدرسه گرفته تا کار فرهنگی برای بچهها و آموزش نظامی مشغول بودند. آرزوهای حسن هم مثل بیشتر دوستانش داشت قد میکشید. برای حسن، آن جوان لاغراندام و مهربان و خوشرویی که با اخلاق بینظیر، کلمات صمیمی و شیرینش خیلی زود در دل همه جا باز میکرد، عرصه وسیعی گشوده شده بود...
او با صداقتی که ذاتی وجودش بود با هرآنچه در توان داشت میکوشید کاری برای کشور اسلامیاش انجام بدهد...
جنگ آمده بود تا آرمان و امید مردم مسلمان ایران را بهیغما ببرد، حسن بیدرنگ به جبهه شتافت. برادر کوچکترش علی هم به جنوب رفته و به گروه شهید چمران پیوسته بود. حسن با گروهی بود که به غرب کشور اعزام شدند، در سرپلذهاب اولین تجربههایش را از تلخی و سختی جنگ دریافت، شهادت دوستانش را دید و خیلی زود دریافت که اگر جسارت و شجاعت نداشته باشد و اگر سلاح سنگین نباشد، از لوله کوچک کلاشینکف کاری ساخته نیست! اواخر آبانماه 59 در سرپلذهاب بود که خبر شهادت برادر کوچکترش علی را دریافت، با دلی سوخته و سکوتی سنگین به تهران بازگشت، برادر دفن شده بود و تنها خواهرش که در حکم مادر و علم برای او بود برای رفتن حسن، رضایت نمیداد، اما حسن تاب ماندن نداشت و فکر میکرد که در شرایط جنگ میتواند کاری برای دفاع از کشور بکند...
کسی کاری از او نخواسته بود، مأموریتی به او نسپرده بودند، اما ذهن خلاق و اراده استوار و روح مخلص او، او را در تکاپو واداشت که باری از زمین بردارد. در آن مدت کم، تجارب ارزشمندی کسب کرده و نقاط ضعف جبهه ایران را دریافته بود؛ «سپاه، سلاح سنگین نداشت.»! اما او از صفر شروع کرد، میشد با همین خمپارهها هم کاری کرد! پیشنهاد داد آتش خمپاره که تا آن روز بهطور پراکنده در نقاط مختلف، بهروی دشمن آتش میگشودند، با هم تطبیق شوند تا آتششان مؤثرتر شود.
طرح او بهسرعت مورد توجه فرماندهان جنگ، محسن رضایی و حسن باقری قرار گرفت و در جبهه مؤثر واقع شد. چندماه بعد وقتی فرماندهان سپاه به فکر تأسیس توپخانه از غنایم دشمن افتادند در سپردن فرماندهی آن به یک نفر تردید نکردند؛ حسن مقدم!
حسن بهکمک یار دیرینش حسن شفیعزاده (در اردیبهشت 66 به شهادت رسید) توپخانه را تأسیس کرد. ماجرای درخشان حضور او در جنگ با شیبی تند داشت اوج میگرفت. او با یارانی که عشق به دفاع از وطن اسلامی و یاری امام(ره)، فصل مشترکشان بود یکبهیک مرزهای تردید را در هم شکستند و کاری پیچیده و تخصصی را آغاز کردند، از بسیجیهای ساده، توپچیهای کاربلد و متخصص ساختند، مرکز تخصصی تعمیرات توپخانه سپاه راه انداختند، مرکز آموزش نیروهای توپخانه را سازمان دادند و هر روز قدرت و تأثیر توپخانه سپاه را به رخ کشیدند. حمایتهای بیدریغ علی صیادشیرازی که خود افسر توپخانه بود و هنر بیبدیل حسن مقدم که همه موانع را با اخلاق خاص خود رفع و همه را با خود همراه میکرد، آرزوهای دستنیافتنی سپاه را محقق میکرد... و یارانی که تیزهوشی، خلاقیت و ایمانشان توان این مجموعه نوپا را تصاعدی بالا میبرد، شهیدان علیرضا ناهیدی، حسن غازی، حسن شفیعزاده، غلامرضا یزدانی و صدها توپچی و دیدهبان گمنام دیگر...
کتاب «مرد ابدی»؛ روایتی مستند از زندگی پدر موشکی ایران، شهید والامقام سردار حسن طهرانی مقدم بهقلم معصومه سپهری است که همزمان با سی و پنجمین نمایشگاه کتاب تهران از سوی انتشارات خبرگزاری تسنیم و با همکاری انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است. این اثر فاخر حاصل تلاش 13ساله سپهری است که با سبکی جدید در خاطرهنگاری جنگ نوشته شده است.
نگاه جامع نویسنده به بخشهای مختلف زندگی شهید طهرانیمقدم سبب شده است «مرد ابدی» از وجوه مختلف نظامی، اجتماعی و فرهنگی برای مخاطب و بهویژه نسل جوان، اثری خواندنی و کاربردی باشد.
سپهری در مقدمه خواندنی کتاب به کوششی پیوسته و مداوم در تکمیل این اثر اشاره کرده است، کتابی که در ابتدا بیم نوشتنش را داشت و قلم را در پرداختن به زندگی آن مرد بزرگ، ناتوان و الکن میدید، پس از کسب اجازه از شهید، جان گرفت و بهمدد یاران شهید، پس از 13 سال کوشش بیدریغ به ثمر نشست.
"ظاهراً همه کسانی که میتوانستند نقشی در خلق این کتاب داشته باشند، مهیای همکاری بودند: خانواده شهید مقدم، خانواده من، دوستان، همرزمان و فرماندهی محترم هوافضای سپاه، اما من نیاز به اذن و عنایت اولشخص این کار هم داشتم. برای اولینبار، پنجشنبه 22 تیر 1391 به زیارت مزار پاک شهید حسن طهرانی مقدم در قطعه 24 بهشت زهرا سلام الله علیها مشرف شدم. آنجا تا امروز، نقطه اتکای من در همه سختیها، آسانیها و تنهاییها بود و هست"... .
وی در بخش پایانی این مقدمه به تلاقی انتشار کتاب با عملیات «وعده صادق» که نمایانگر قدرت موشکی جمهوری اسلامی ایران بود، اشاره میکند و مینویسد: «بالاخره کار شهید طهرانیمقدم تمام شد، امیدوارم معمای بزرگ چگونگی رشد و اعتلای این مرد الهی تا حدی روشن شده باشد. این کتاب، با همۀ محتوایش، در برابر بزرگی ایمان و اراده و باور او، هنوز خیلی کوچک است، اما چه کنم که ظرف همت و کارها و برنامههای فرهنگی ما فعلاً همین قدر است! خدا را شکر میکنم اجازه داد در کلاس این مرد ابدی، مشقی بنویسم و برای رهبر عزیز و مردم شایستهام، کار مفیدی انجام دهم. آری، حسن با تمامی روزهای حیاتش، آیۀ «ومارمیت اذ رمیت و لکن اللّه رمی» را برای ما و آیندگان معناکرد؛ این خدا بود که همه کاری کرد و کتاب «مرد ابدی» را به لحظۀ «وعدۀ صادق» رساند تا صدای حاج حسن باز هم در گوش جانمان بپیچد و درس توحید به ما بدهد که؛ خدا بود که کلمه را آفرید...، خدا بود که زبانها را مهیای گفتن و جانها را آمادۀ شنیدن کرد...، او بود که شهید را نوشت...، او بود که امید را سرود!»
ارسال کردن دیدگاه جدید