امكان و ضرورت معاد روحانى
تلخيص مقاله امكان و ضرورت معاد روحانى
صفدر الهى راد*
تأكيد قابل توجه متون دينى بر مسئله معادباورى و معادگرايى امرى غيرقابل انكار است. بر همين اساس، انديشمندان اسلامى، اعمّ از فلاسفه، متكلمان و عرفا به تبيين و تحليل اين امر خطير همت گماشته اند.
مقاله حاضر رسالت خويش را در دو بخش به انجام مى رساند. در بخش نخست به اثبات امكان معاد روحانى و بايسته هاى آن با ادلّه عقلى و نقلى خواهد پرداخت و در بخش دوم به بحث اثبات ضرورت معاد روحانى و بايسته هاى آن با ادلّه عقلى و نقلى مى پردازد.
پيش از ورود به بحث توجه به دو نكته لازم است:
اولاً، اطلاق واژه هايى همچون «روح» و «نفس» در اين مقاله به يك معناست.
ثانيا، مراد ما از معاد روحانى همان عود ارواح است.
بخش اول: امكان معاد روحانى
اثبات اين امر، يعنى «امكان معاد روحانى»، مبتنى بر اثبات دو امر مهم است: يكى اثبات وجود ساحتى به نام روح، كه مغاير با بدن است؛ و دوم، اثبات امكان بقاى روح پس از مفارقت از بدن.
1. اثبات ساحتى مغاير با بدن به نام روح
فلاسفه، وجود نفس انسانى را بديهى مى دانند. بنابراين، براى اثبات آن نيازى به اقامه برهان نيست. با اين حال، براهين متنوعى براى اثبات وجود روح اقامه شده است.
ملّاصدرا براهين گوناگونى را ذكر مى كند. يكى از اين براهين، استدلال «وحدت هويت» است كه تقرير آن به شرح ذيل است:
مقدمه اول: انسان «من ثابت» يا «شخصيت يگانه» خود را با علم حضورى ـ كه خطاناپذير است ـ درك مى كند.
مقدمه دوم: بدن انسان تحت تأثير حرارت غريزى تغيير مى كند. (همچنانكه دانشمندان معتقدند سلولها و در نتيجه، همه اجزاى بدن انسان هرچند سال تغيير مى كنند.)
نتيجه: بنابراين، بايد ساحتى دوم، غيرازساحت بدن انسان باشد كه منشأ ثبات وتغييرناپذيرى«من»باشد.
خواجه طوسى علاوه بر برهان فوق، برهان ديگری را اقامه مىكند.
برهان خودآگاهى: اين برهان مبتنى بر آن است كه گاهى اوقات انسان از اجزاى مادى و ظاهرى خويش غافل مى شود، ولى ذات خود را درك مى كند و همين امر دال بر آن است كه انسان از ساحتى مغاير با بدن مادّى برخوردار است.
2. اثبات امكان بقاى روح
شرط ديگر اثبات امكان معاد روحانى، اثبات امكان بقاى روح است. اگر نتوانيم امكان بقاى روح را اثبات كنيم، ديگر نمىتوان از امكان معاد روحانى سخن راند. در معاد روحانى فرض بر اين است كه همين روح موجود در اين دنيا، پس از جدايى از بدن، براى برخوردارى از سعادت يا شقاوت باقى مى ماند. اگر نتوانيم اثبات كنيم كه قابليت بقاى پس از مرگ براى اين روح وجود دارد، ديگر معاد روحانى ممكن نخواهد بود. به عبارت ديگر، بايد اثبات كنيم كه بقاى روح متوقف بر تعلق به جسم نمى باشد و در نتيجه، با جدايى روح از بدن به وسيله مرگ، روح از بين نمى رود.
پيش از ذكر ادلّه اثبات امكان بقاى روح، براى يادآورى بايد گفت كه در اين ادلّه تنها به دنبال اثبات امكان بقاى روح هستيم، نه اثبات جاودانگى آن؛ زيرا در اين بحث ضرورتى به اثبات جاودانگى روح وجود ندارد؛ براى اثبات امكان معاد روحانى كافى است كه امكان بقاى روح را ثابت كنيم. بر اين اساس، تلاش خواهد شد تا به براهينى اشاره شود كه اثبات كننده امكان بقاى روح باشند. همچنين براى اثبات امكان بقاى روح، كافى است تا اثبات كنيم كه فساد بدن موجب زوال روح نمى شود، بلكه بقاى آن پس از فساد بدن ممكن است. به عبارت ديگر، بايد در مقام اقامه براهينى باشيم كه بيانگر عدم ضرورت فساد نفس به فساد بدن هستند.
ادلّه عقلى امكان بقاى روح
1. عدم تغير نفس به تغيير بدن
استدلال شيخ اشراق آن است كه نفس در حيات همراه با بدن متأثر از تغييرات بدن نيست و همين امر دالّ بر اين است كه قوام نفس به همراهى با بدن نيست؛ در نتيجه مى توان گفت كه نفس بدون بدن نيز مى تواند به حيات خويش ادامه دهد.
2. تجرد نفس
شيخ اشراق از راه تجرّد نفس نيز به اثبات بقاى نفس پس از مفارقت از بدن مى پردازد.
مقدمه اول: نفس بر اساس ادلّه تجرد نفس، مجرد از مادّه است.
مقدمه دوم: مجرد فاقد هرگونه قوه و استعداد است.
مقدمه سوم: امور زوال پذير، قوه و استعدادِ انعدام و زوال دارند
نتيجه: نفس نابود نمى شود و موجودى جاودانه خواهد بود.
3. نوع رابطه ميان نفس و بدن
شيخ اشراق در اين استدلال به نوع رابطه ميان نفس و بدن، يعنى رابطه شوقيه و اضافه، توجه داده و بر اساس آن، مى گويد: اين نوع از رابطه به گونهاى نيست كه با تغييرى در بدن، نفس نيز متغير شود.
4. فقدان سبب فساد نفس
مقدمه اول: اگر نفس از بين رفتنى باشد، نيازمند سببى است.
مقدمه دوم: سبب از بين رفتن نفس، يا بدن است، يا خود نفس، يا ضدّ نفس و يا علت ايجاد كننده نفس.
مقدمه سوم: هيچيك از عوامل فوق نمى توانند سبب از بين رفتن نفس باشند.
نتيجه: نفس از بين رفتنى نيست و جاويد است.
5. استدلال از راه خلود علّت تامّة نفس
در اين استدلال، با توجه به علّت تامّه نفس كه همواره باقى است، بر بقاى نفس استدلال شده است:
مقدمه اول: بىترديد نفس انسان از ممكنات است.
مقدمه دوم: هر ممكن الوجودى معلول است.
مقدمه سوم: با وجود علت تامّه وجود معلول نيز ضرورى خواهد بود.
مقدمه چهارم: انعدام و زوال نفس تنها در صورتى ممكن است كه علّت تامّه آن زوال يابد و زوال علت تامه يا با نابودى بعضى از اجزا حاصل مى شود و يا با نابودى همه اجزا.
مقدمه پنجم: انعدام اجزاى علت تامّه نفس محال است.
نتيجه: نفس جاودان است.
ادلّه نقلى امكان بقاى روح
1. آيات خلود بهشتيان و جهنميان
2. آيات مربوط به حيات برزخى شهدا
3. آيات دالّ بر حيات برزخى انسانهاى عادى
4. آيات مربوط به نمونه هايى از مرگ و حيات مجدّد در اين دنيا
بخش دوم: ضرورت معاد روحانى
ضرورت معاد روحانى اولاً، مبتنى بر اثبات وجود روح مغاير با بدن است كه ادلّه آن در بخش اول گذشت، و ثانيا، مبتنى بر اصالت روح است؛ زيرا اگر اصالت با روح نباشد، مى توان ادلّه ضرورت معاد را بر معاد جسمانى منطبق كرد.
1. ادلّه اثبات اصالت روح
فيض كاشانى براى اثبات عقلى اصالت روح به تغييرناپذيرى روح در مقابل تغييرپذيرى بدن استدلال مى كند. ايشان در اين استدلال با توجه به تغييرپذيرى دايمى تمام اجزاى بدن انسان و بقاى روح انسان از بچگى تا آخر عمر به اين نتيجه مى رسند كه حقيقت انسان را روح او تشكيل داده است، از همين رو، اصالت با روح است.
2. ادلّه عقلى ضرورت معاد روحانى
الف. برهان حكمت: برهان حكمت بر پذيرش يكى از مهمترين صفات خداى متعال، يعنى صفت حكمت، مبتنى است. بر اساس صفت حكمت، آفرينش الهى بيهوده نيست. خداى متعال جهان را به گونه اى آفريده است كه بيشترين خير و كمال ممكن بر آن مترتّب شود. از سوى ديگر، از آن رو كه انسان، داراى روح قابل بقاست و مى تواند واجد كمالات ابدى و جاودانى، كه قابل مقايسه با كمالات مادّى نيست، شود، اگر حيات او منحصر به همين حيات دنيوى محدود باشد، با حكمت الهى سازگار نخواهد بود.
ب. برهان عدالت: اين برهان بر اساس صفت عدالت خداى متعال تبيين مى گردد. مىدانيم كه در اين جهان، نيكوكاران و تبهكاران به پاداش و كيفرى در خورِ اعمالشان نمى رسند و اساسا زندگى دنيا ظرفيت پاداش و كيفر بسيارى از كارها را ندارد. خداى متعال عادل است و هر كس را به پاداش يا عذاب متناسب با اعمالش مى رساند. بنابراين، بايد جهانى ديگر، كه سراى پاداش و كيفر انسانهاست، باشد تا عدالت خداوند متعال تحقق عينى يابد.
ج. برهان رحمت: اين برهان بر اساس صفت رحمت خداى متعال تبیین می گردد. از آنرو كه خداى متعال رحيم است، وانسان موجودى است كه استعداد زندگى سعادتمندانه ابدى را دارد،لازمه رحمت بى كران خداوند آن است كه اين كمال شايسته را به انسان اعطا كند.
3. ادلّه نقلى ضرورت معاد روحانى:
برخى آيات بر اساس هدفمندى خداوند در آفرينش، يعنى همان حكمت الهى در آفرينش، بر ضرورت معاد تأكيد كرده اند:
آياتى ديگر نيز بر مبناى عدالت خداى متعال و ضرورت رسيدن هر انسانى به جزاى اعمال خويش بر ضرورت معاد تأكيد كرده اند:
برخى آيات با نسبت دادن گمان بى دليل به ادعاى منكران معاد، به ضرورت معاد اشاره كرده اند:
آياتى نيز صريحا وقوع معاد را وعدهاى حتمى دانسته اند.
نتيجه گيرى
1. مراد از معاد روحانى عود ارواح است.
2. يكى از لوازم امكان معاد روحانى، وجود روح مغاير با بدن در انسان است.
3. لازمه ديگر امكان معاد روحانى، امكان بقاى روح پس از فساد بدن است.
4. ضرورت معاد روحانى متوقف بر سه امر است: وجود روح مغاير با بدن، اصالت روح، و ضرورت بقاى روح پس از فساد نفس.
جهت ملاحظه اصل مقاله به ماهنامه معرفت شماره 178(ويژه كلام) مراجعه فرمائيد.




























ارسال کردن دیدگاه جدید