شرمندگي آب فرات از عطش طفل شيرخوار امام حسين(ع)
هفت روز است كه از ورود امام حسين عليهالسلام و اهل بيتش به كربلا ميگذرد. سبط نبي اكرم عليهالسلام تا امروز به هر نحوي كه ميشد براي كوفيان خطبه آزادگي ميخواند. براي برخي از آنان كه سن و سالشان بيشتر از بقيه بود، با آوردن شواهد متنوع تاريخي سعي ميكرد تا شايد از خواب غفلت بيدارشان كند.
اما شنيده نشدن حرف حق امام و ولي خدا از جانب اينان عجب نيست، چراكه به فرموده خود امام، شكمهاي كوفيان پر بود از مال حرامي كه از راه نامشروع استحصال كرده بودند. هر چند گاهي اوقات هم كه فرماندهان سپاه الحاد و شرك، امكان مؤثر واقع افتادن خطبههاي پسر پيامبر(ص) را محتمل ميديدند، دستور برپايي ولوله و همهمه صادر ميكردند. اين اولين باري نبود كه گوش كفار، محمل و محرم سخنان ولي زمانشان نميشد؛ آن زماني هم كه پيامبر سعي ميكرد با استدلالهايي مدلل و صحيح بطلان اباطيل مورد تقديس مشركان را اثبات كند، از ترس منقلب شدن پنبه در گوششان فرو ميكردند!
بدين سبب هم شايد خون خدا از كردار كوفيان متعجب نميشد. عبيدالله بن زياد نامهاي براي فرمانده خيل گمراهان، عمربن سعد مينويسد و دستور ميدهد كه با كفتارصفتان تحت امرت حائل شويد بين حسين عليهالسلام و اهل بيتش، با فرات تا ابد شرمگين از فرياد واعطشاي كودكان آل الله. فرزند زن بدكاره به عمربن سعد حرامخواره مينويسد كه« مبادا بگذاري كه خيسي قطرهاي آب به لبان اهل بيت حسين(ع) خنكي بخشد؛ همانگونه كه از دادن آب به عثمان بنعفان (خليفه سوم) خودداري شد!» عمر بن سعد كه قول فرمانداري ري او را به كفتارخويي واداشته بود، عمر بن حجاج را به همراه ۵۰۰ ديوسيرت كريهمنظر در كنار شريعه شرمنده فرات مستقر كرد و سهم كودكان خيام اهل بيت رسول اكرم(ص) فقط عطش و صداي خروش و جوشش آب شد.
در اين هنگام ملعوني به نام عبدالله بن حصين ازدى كه از قبيله بجيله بود، فرياد برداشت: «اى حسين ! اين آب را ديگر بسان رنگ آسمانى نخواهى ديد؛ به خدا سوگند! كه قطرهاى از آن را نخواهى آشاميد تا از عطش جان دهى!» اما حسين عليهالسلام در پاسخ به قساوت و خوي حيواني او، چهره قمرطلعتش را به همراه دستان دستگيرش به سوي آسمان بلند كرد و گفت«بار خدايا! او را از تشنگي(استسقا) بميران و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار مده.» حميد بن مسلم در اين باره مى گويد: «به خدا سوگند كه پس از اين گفتوگو و مدتها بعد از حادثه عظيم عاشورا به ديدار او رفتم در حالى كه بيمار بود. قسم به آن خدايى كه جز او پروردگارى نيست، ديدم كه عبدالله بن حصين آنقدر آب مى آشاميد تا شكمش بالا مىآمد و آن را بالا مى آورد و باز فرياد مىزد: العطش ! باز آب مى خورد تا شكمش آماس(متورم) مى كرد ولى سيراب نمىشد! و چنين بود تا جان داد.» امروز بنا بر رسمي متداول مرثيهخوانان روضه شهادت طفل رضيع و صغير امام حسين(ع)، حضرت علي اصغر سلامالله عليه را ميخوانند. همچنين است كه براي جگر تاولزده از تشنگي ميهمانان كربلا، روضه عطش هم خوانده ميشود.
ارسال کردن دیدگاه جدید