بررسی مبانی سکولاریسم از دیدگاه آیه الله جوادی آملی

بررسی مبانی سکولاریسم از دیدگاه آیه الله جوادی آملی
محسن عطار منش
خلاصه: برخی از مهم ترین مبانی سکولاریسم- به معنای جدا انگاری دین از زندگی بشر- عبارتند از: علم گرایی (ساینتیسم)، عقل گرایی (راسیونالیسم) و انسان محوری (اومانیسم). در این نوشته با نگاهی به کتاب «نسبت دین و دنیا (بررسی و نقد نظریه سکولاریسم)؛ ص 33-58» اثر آیة الله جوادی آملی به این موضوع پرداخته شده است.

علم گرایی (سایِنتیسم)
دوران رنسانس (نوزایی)- که مبدأ تکوین تمدن غرب تلقی میشود- با پیشرفت چشمگیر علمی همراه بود و این پیشرفت علمی تغییر برخی عقاید قطعی آن دوران را- که عقاید مذهبی مسیحیت تلقی میشد- در پی داشت و تدریجا اندیشه اصطکاک بین علم و دین را پدید آورد. سرانجام لاپلاس در اظهارتی که مورد استقبال سایر دانشمندان نیز قرار گرفت، اعلام داشت که پدیده های مادی نتیجه روابط طبیعی میان پدیده هستند که با تبیین علمی کشف میگردند. بنابراین نباید این پدیده ها را معلول علل ماوراء مادی قلمداد کرد و آنان را به مشیت الهی منتسب نمود. بدینسان، پیشرفت علمی به تضعیف دین منجر شد و دین، به عنوان سرپرست و سامان دهنده زندگی بشر، جای خود را به علم داد. و اینچنین بود که علم گرایی، نقشی تعیین کننده در پیدایش سکولاریسم ایفا کرد.
متون دینی اسلام روابط طبیعی بین پدیده های مادی را به رسمیت میشناسند.  ولی باید توجه داشت که علل طبیعی، علل قریبه پدیده ها و علل مُعِدّه اند؛ نه علت نهایی و مستقل.
به علاوه، علم کاشف از نظام هستی است و انسجام آن را گواهی میدهد. بنابراین خود علم گویای وجود حقایق ماوراء طبیعی است. از اینروست که رشد علم به تقویت پایه های دین می انجامد. همچنین اگر علم- به معنای عام آن- علاوه بر کشف پدیده ها، درباره چگونگی و ماهیت علل نیز کنکاش کند، سلسله علل را زنجیره ای نامستقل می یابد که باید به موجودی غیرمادی و غیرامکانی (واجب الوجود) اتکاء داشته باشد. در قرآن کریم نیز علم طریق معرفت به پروردگار معرفی شده است.  ارزش علم به کشف واقع و مطابقت آن با واقع بستگی دارد. واقعیت عالَم سراسر خضوع و تسبیح خداوند است.  بنابراین علم حقیقی- که از واقعیت عالم خبر میدهد- رهنمون به سوی خضوع در برابر خداوند است نه منشأ تکبر در قبال حضرت باری تعالی. بر این اساس، انکار دین و ادعای استغناء از آن توسط بشر ریشه در تکبر عالِم دارد نه در خود علم.
علم بشری محدودیت هایی نیز دارد:
حجم معلومات بشر همیشه بسیار کمتر از مجهولات اوست؛
علم بطور طبیعی غیرقطعی و تغییرپذیر است؛
نظریات علمی دارای اختلافات چشمگیر و عمیق هستند چنانکه این امر به نسبی انگاری انجامیده است؛
علم از پاسخگویی و ساماندهی بخش اصلی زندگی انسان، یعنی معاد و مسائل پیرامون آن، عاجز است؛
واقعیت زندگی دنیا ارتباط عمیق و وثیقی با آخرت دارد و تفکیک بین آن دو اعتباری است. به گونه ای که بدون توجه به آخرت، قضاوت درباره دنیا و مسائل آن قضاوتی ناقص و یکسویه خواهد بود. با توجه به این نکات، انسان چگونه میتواند شئون زندگی و عمر گرانمایه خویش را تحت سرپرستی و سامان بخشی چیزی قرار دهد که خود چنین نابسامان است؟!
البته علم و عقل اگر در خدمت دین قرار بگیرد، عامل پیشرفت در زندگی و تعالی و رفع نواقص میگردد. دین با عرضه احکام فقهی خود، از یکسو علم را مورد تأیید و تأکید قرار میدهد، و از سوی دیگر پاسخگوی نیازهای ناشی از گسترش علوم خواهد بود.
در تبیین نسبت بین علم و فقه، برخی به این دلیل که فقه، مبیّن حکم است و علم، مبین موضوع و از آنجا که حکم را تابع (معلول) موضوع پنداشته اند، لذا فقه را تابع علم و فقیه را تابع دانشمند شمردند. در این زمینه باید به این نکته توجه کرد که حکم، مجعول الهی و معلول اراده حضرت باری تعالی است و فقیه تابع اراده الهی میباشد. البته موضوع- و همچنین متعلَّق حکم- علت مُعِدّه است و تقاضای حکم دارد نه اینکه مقتضی و جاعل حکم باشد. بنابراین کار دانشمند کشف "قابل" حکم (پذیرنده حکم) است نه کشف "فاعل" آن (صادرکننده حکم).

عقل گرایی (راسیونالیسم)
پیشرفتهای چشمگیر علمی احساس خوداتکائی و غنای عقل و استغناء عقل از تعالیم دین را در برخی پدید آورد؛ این اندیشه تا بدانجا پیش رفت که قرن 18میلادی "عصر عقل" نامیده شد.
بهترین استدلال در دفاع از استقلال عقل این تقریر است: «ره آورد دین یا موافق عقل است یا مخالف آن. در فرض اول نیازی به دین نیست و در فرض دوم دین مردود است. پس در هر صورت، عقل برای بشر کفایت میکند.» کمترین لازمه این استدلال، نفی نیاز به دین در اداره زندگی دنیوی است (سکولاریسم).

در بررسی ادعای عقلگرایان لازم است رابطه میان عقل و وحی تبیین گردد:
عقل تبیین کننده مسائل اساسی همچون وجود خداوند، ضرورت نبوت، ضرورت معاد، و... است. در پرتو درک عقلیِ این امور، روشن میشود که انسان بر اساس دستورات الهی نسبت به خود و سایر وجودات وظایفی دارد. ولی عقل مُدرِک کلیات است- همچون ادراک وجوب شکر منعم و ادراک حسن عدل و قبح ظلم- و خود اذعان دارد به اینکه ادراک جزئیاتِ وظایف انسان- همچون کیفیت شکرگزاری- از عهده او برنمی آید. بعلاوه عقل، مؤید و تحکیم کننده احکام جزئی صادره از جانب شارع است؛ زیرا اولاـ احکام جزئی را به علت صدور آنها از مولای حکیم، صحیح و صائب و لازم الاتباع میداند؛ ثانیاـ عقل مصالح کلی نهفته در احکام جزئی را پس از صدور آنها از جانب شارع، درک میکند.
وحی، عقل انسان را در مواجهه با آراء متشتت و متعارض- که برخاسته از عوامل غیرعقلی هستند ولی ظاهر عقلی دارند-  تأیید میکند و از این طریق به انسان اطمینان میبخشد و او را از تشویش میرهاند. علاوه بر این، نکته مهمی که غفلت از آن بسیاری را به اشتباه انداخته اینست که: به شهادت متون دینی و گواهی خود عقل، عقل باید در خدمت حقیقت وجود انسان و تعالی بخش شئون انسانی جامعه بشری باشد؛ نه در خدمت شئون حیوانی او.  چراکه چنین عقلی که خادم نفسانیت انسان شده اساسا از نیل به حقیقت عاجز است. در این زمینه دین است که استعدادهای انسانی را شکوفا میکند و انسانیت را رشد میدهد. لذا بدون اتکاء به دین اساسا نمیتوان به عقل حقیقت یاب دست یافت. 

انسان محوری (اومانیسم)
مکتب اومانیسم فلسفه ای است که علایق طبیعت انسان را به عنوان موضوع اتخاذ میکند و آن را میزان و معیار همه چیز قرار میدهد. نگرش انسان محوری در تقابل با تعالیم خدامحور دین قرار دارد و تدبیر شئون مختلف زندگی را- نه به دست تشریع خداوند (دین)، بلکه- به دست خواسته های نفسانی انسان میسپارد. از اینروست که اومانیسم به سکولاریسم منجر میشود.
انسان در طول تاریخ جایگزینهای زیادی به جای تعالیم دینی و الهی قرار داده است: علم و عقل، آزادی، نظر مردم، منافع اقتصادی، حاکمیت، و.... ترجیح این جایگزینها بر دین ریشه در حس استغنای بشر از دین دارد نه در برتری و شایستگی این جایگزینها نسبت به دین. در واقع، تکالیف دینی محدودکننده انسان است و انسان که به دنبال رهایی از این قیود در زندگی مادی خود میباشد، به "ایسم"ها و جایگزینهای مختلف برای دین تمسک میجوید. صاحبنظران اومانیسم نیز به دنبال تفوق خواسته های خویش بر امور دیگر بوده اند.
اومانیسم در واقع، ابعاد انسانی انسان- همچون معرفت شناسی، کمال جویی، حقیقت طلبی، پرستش و...-  را نادیده میگیرد و امیال حیوانی او را محور رشد و شکوفایی قرار میدهد. هوی پرستی و تبعیت از امیال حیوانی، از منظر قرآن کریم، موجب ناکارایی مجاری ادراکی انسان در نیل به حقایق میشود و انسان را گمراه میکند.  معیار بودن و محوریت خواسته های انسان- گرچه برای برخی زیبا است و آنان را دلبسته این اندیشه میکند- اما با حقیقت وجود انسان ناسازگار است. مکتب اومانیسم، انسان را مستغنی و مستقل می انگارد؛ در حالیکه ذات انسان وجود امکانی است و متکی به موجود بی نیاز و فرامادی. موجود امکانی، در همه شئون حیاتش، از جمله در تشریع، نیازمند و نامستقل است. حیات معنوی و روحی انسان حدوثا و بقاءا  وابسته به تشریع الهی است.

 

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی