عوامل سقوط هاشمی

 نکات مهمی را باید متذکر شد تا برای نویسنده این سطور و خوانندگان محترم بویژه خواصی که دارای پست و مقامی هستند درس عبرتی باشد.

1.   یکی از عوامل سقوط بی توجهی به خدا و تکیه بر خویشتن است، کسانی که فکر می کنند خود به تنهایی و به دون تکیه بر امدادها و دستگیری های الهی می توانند این راه پر پیچ و خم و با عقبه های مخوف را بپیمایند در اشتباهند؛ مقام معظم رهبری در دیدار با آیت الله مصباح به ایشان می فرمایند "دعا کنید تا منشا این محبت ها که توجه به خدا و پیمودن راه خداست در ما استمرار پیدا کند و باقی بماند و ما بفهمیم و بدانیم که باید چه کار کنیم و به کدام طرف حرکت کنیم و  خداوند متعال ما را هدایت و دستگیری کند. واقعا نیاز داریم به دستگیری لحظه به لحظه پروردگار که اگر این نباشد یقینا کار مشکل خواهد شد" داشتن این روحیه و مراقبت همیشگی موجب آن شده است که معظم له همواره در مسیر درست الهی حرکت کرده و مردم را نیز در این مسیر هدایت نمایند و عجیب این که هر چه بر ظرفیت ایشان افزوده شده است احساسشان به معنویت و دعا و توسل بیشتر شده است، ولی کسانی که با افزایش ظرفیت های سیاسی اجتماعی ک ه پیدا می کنند از معنویت فاصله می گیرند بسان مورچه های می مانند که بال در آورده به آسمان می رود و خوراک مرغان هوا می شود. مشکل اصلی آقای هاشمی و امثال او در همین یک نکته باریک تر از مو نهفته است. من و شما نیز مراقب باشیم که اگر ظرفیت گرفتن پستی در ما ایجاد نشده است به سراغ آن نرویم.

2.   آقای هاشمی شخصیتی مبارز، انقلابی، سیاس و زیرک، مدیر، فعال در عرصه های مختلف است که سال ها زندان و شکنجه های رژیم پهلوی را تحمل کرده و پس از انقلاب نیز در مسوولیت های مختلف ( شورای انقلاب، وزارت کشور، دو دوره ریاست مجلس، دو دوره ریاست جمهوری، قایم مقام فرماندهی کل قوا ریاست مجمع تشخیص، ریاست خبرگان رهبری، امامت جمعه موقت تهران و ...) ایفای نقش نموده است و عملا حضور در این سمت ها، او را به اسطوانه نظام تبدیل کرده بود به طوری که کسی کوچکترین حق انتقادی نسبت به عملکذد وی نداشت و شعار معروف " مخالف هاشمی دشمن پیامبر است" خود نشانه همین حقیقت است. ولی آقای هاشمی با همه این نکات مثبت که در پرونده قطور خود دارد دارای اشکالات مهمی است که او رابه وادی سقوط کشانده است که می توان به برخی از آن ها اشاره کرد:

الف: عمل کرایی و نداشتن مبنای نظری

بر اساس نظر برخی از بزرگان و شخصیت های که هم رزم آقای هاشمی بوده اند وی از همان دوران جوانی اهمیت چندانی به مباحث نظری نداشته و بیشتر عمل گرا بوده است. به همین دلیل با گروه علمی شهید بهشتی، مصباح، ربانی شیرازی و ...که قبل از انقلاب برای طرح حکومت اسلامی مطالعه می کردند همکاری نداشت و این گونه کارها را مهم تلقی نمی کرد یکی از بزرگان در باره آقای هاشمی می گویند در طول این مدت یک بار کتاب مقدمه ابن خلدون را گرفت تا فیش برداری کند ولی این هم نا تمام برگرداند! مهمترین دلیل بر نداشتن مبنای نظری این است که ایشان نه تدریس قابل ملاحظه ای داشته و نه هیچ مقاله و کتاب قابل عرضه علمی! کتاب های سرگذشت فلسطین ( ترجمه است ) و امیر کبیر، قهرمان ایران نیز علمی نیست. تفسیر راهنما نیز کار گروهی محققین دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم است که البته با پول آقای هاشمی نوشته شده است. سایر کتاب های ایشان نیز مجموعه خاطرات روزانه است که نشان از علمیت ایشان ندارد. نداشتن مبانی نظری دینی موجب آن شده است که ایشان گروه های التقاطی و انحرافی را نشناسد و عملا در دام آن ها بیفتد و در جهت تحقق آرمان های باطل آن ها بکوشد. همکاری و به رسمیت شناختن سازمان التقاطی مجاهدین خلق( منافقین)، سازمان نامشروع مجاهدین انقلاب ، حزب کارگزاران، مشارکت و هم کاری با افراد منحرفی مانند سروش، صانعی موسوی خویینی ها خاتمی، کروبی، بشیریه و....نشانه نشناختن راه حق و نداشتن مبانی اسلامی است حجاریان که خود به یک عنصر لاییک معروف است در دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی به معاونت سیاسی مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری یرگزیده می شود و د ریکی از سخنرانی هایش از آقایان بهزاد نبوي، محسن آرمين، عباس عبدي، آغاجري، کدیور، موسوی خویینی ها، عليرضا علوي‌تبار و دكتر حسين بشيريه»  به عنوان مهم‌ترين افرادي كه در آن مركز فعاليت مي‌كرده اند، ياد می کند.و عجیب این که حاصل مطالعات این افراد در ماهنامه کیان آن روز منتشر شده که مرور بر آن هانشان گر ا« است که آن هادر صدد زدن ریشه دین بوده اند. حسين مرعشي از اعضاي بلندپايه حزب كارگزاران و از نزديكان آقاي هاشمي در مصاحبه با هفته‌نامه شهروند اظهار داشت كه آقاي هاشمي رفسنجاني يك ليبرال است(!) وي همچنين بار ديگر بر ليبرال-دموكرات مسلمان بودن خود تأكيد كرد(!) (مهر 87)

افزون بر آن اتخاذ مواضع هاشمی در طول دوران 32 ساله نشانه بی مبنایی اوست. او گرچه در سال های اول انقلاب تا پس از رحلت امام موضع صریحی در باره مخالفت با دیدگه های امام در باره ولایت فقیه نداشته است ولی پس از رحلت آن امام بزرگوار و در زمانی که همفکران ایشان زمام قدرت را در کشور به دست گرفته بودند از گذشته خود نیز پرده بر می دارد و می گوید:

“ما از همان روز اوّل به پديد‌ه قدرت، نگاه زميني و واقع‌بينانه داشتيم كساني آمدند و نگاه صرفاً متافيزيكي به قدرت را دامن زدند و آن را مرتب مطرح مي‌كنند قبول نداريم. از همان ابتدا امام خميني هم همين را مي‌گفت. شما حرف‌هاي ايشان را ببينيد كه مشروعيت را به مردم مي‌دهد اين چالش نيست و دردسري هم به وجود نمي‌آورد البته اگر تعصب‌هاي بي جا برداشته شود” (روزنامه اعتماد،‌ويژه سياست‌نامه، 27/8/81، ص8)

وی در ادامه همین مصاحبه چند پله پا را بالاتر گذاشته نظام مبتنی بر ولایت فقیه را انکار کرده می مي‌گويد:

“اسلام غير از زمان پيامبر(ص) و دوازده امام معصوم عليهم‌السلام نوع حكومت را تعيين نكرده است، راه تعيين نوع حكومت، عرفي است البته همه انواع حكومت به خواست مردم بر‌مي گردد”. او در مورد ولایت فقیه بر خلاف نظر حضرت امام و قاطبه بزرگان علما به شورای رهبری اعتقاد دارد و می گوید“امام با شورا مخالف بود امّا من و آقاي طالقاني طرفدار شورا بوديم و حذف شوراي رهبري در قانون اساسي سال 68 بي خود بود.”(سالنامه شرق,1383 , ص 27)

آقای هاشمی برای جا انداختن نظریه شورایی خود که اگر اتفاق می افتاد حتما خودش نیز یکی از اعضا ی آن بود می گوید “براي اداره يك حكومت نمي‌توان به فتواي يك نفر, خواه هر فردي باشد, عمل كنيم. بايد شورايي در كشور باشد كه مسائل اساسي جامعه را بررسي كند تا نظرات اين شورا پشتوانه قوانين باشد. در اين صورت شوراي نگهبان اگر مي‌خواهد مصوبات مجلس شوراي اسلامي را تصويب يا رد كند بايد به استناد به فتواي شورايي عمل كند.”(روزنامه مردم‌سالاري26/06/82 ص 3) آقای هاشمی در مسایل حقوق اسلامی نیز اظهار نظر هایی کرده است که بر خلاف نظر قاطبه فقها و آموزه ای دینی است وی می گوید: “در قرآن تفاوت قابل توجّهي بين زن و مرد لحاظ نشده است، از لحاظ فلسفي هر دو داراي حقوق يكسان هستند”. (چهارشنبه 8 خرداد 84)

‌او در مصاحبه با خبرنگار خبرگزاري رويتر در پاسخ به اين سؤال كه: “آيا فكر مي‌كنيد ديه زنان با ديه مردها برابر باشد؟” جواب می دهدد:

“الان بحث است قانون مدني را كه ده‌ها سال پيش نوشته شده بررسي و اصلاح كنيم” خبرنگار مي‌پرسد:“نظر شما چيست؟” در جواب مي‌گويد:“هنوز بحث به ما نرسيده، بحث ديه، بين فقها مورد اختلاف است، يك حكم مسلم شرعي اجماعي نيست”(روزنامه آفتاب، 21/3/84، ص10 و سايت بازتاب 20/3/84)

از جمله گاف های غیر علمی آقای هاشمی ترديد در احكام مسلم اجتماعي اسلام و اظهار ترديد در حكم اجماعي سابّ النبي صلي‌الله‌عليه‌و‌آله است.وی در پاسخ به خبرنگار خبرگزاري فرانسه که از حكم اسلام درباره سابّ النبي می پرسد:“آيا با در نظر گرفتن عقايد و احساسات مذهبي، محكوميت اعدام... و دستگيري يكي از خبرنگاران اينترنتي كه توهيني عليه پيامبر داشت كه احتمالاً حكم اعدام دارد، درست است؟” منفعلانه و با اضطراب مي‌گوید:“... در كل مي‌گويم: بايد قانون را ديد؛ اگر قانون اشكال دارد بايد عوض شود” (همان)

آقای هاشمی در باره آزادی های مشروع و غیر مشروع در جامعه نیز اظهار نظر کرده می گوید “در دوره‌هاي قبل شيوه‌هاي سنتي جواب مي‌داد ولي بايد براي شرايط جديد طرح نو بريزيم. واقعاً الآن اين ممنوع كردن‌ها چه نتيجه‌اي دارد ... اين شرايط جديد است و بايد از مصون‌سازي دروني وارد شويم و راه ديگري پيدا كنيم, البته اين راه جديد است”(مصاحبه با روزنامه جمهوري اسلامي, چهارشنبه 8/خرداد/84)

مديرمسؤول روزنامه جمهوري اسلا‌مي در سرمقاله شماره8414 خود كه بيش از هرچيز به ستايش اغراق‌آميز از آقاي هاشمي رفسنجاني شباهت داشت، بي‌حرمتي به رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام را تقابل با صريح قرآن دانست و نوشت: «بي‌حرمتي به چنين شخصي، تقابل با صريح قرآن كريم است.» وي همچنين در ادامه، شأن آقاي هاشمي رفسنجاني را به‌خاطر شخصيت ذاتي وي، بالا‌تر از جايگاه‌هايي از قبيل رياست‌مجلس خبرگان و رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام دانست و مدعي شد: «رياست ايشان بر مجلس خبرگان رهبري و مجمع تشخيص مصلحت نظام چيزي بر اين شخصيت معتبر نمي‌افزايد بلكه اين شخصيت است كه به اين جايگاه‌ها اعتبار مي‌دهد»!منبع: وبلاگ " نوشتارهای قاسم روانبخش"

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی