بررسي ميزان رازآلودگي مفهوم مرگ در شهر تهران
تبيين: مقاله « بايدها و نبايدهاى اسلامىسازى علوم انسانى از ديدگاه علّامه مصباح » كه توسط آقايان عبدالحسين كلانتري ورضا تسليمي طهراني نوشته و در نشريه شماره 12 معرفت فرهنگي اجتماعي انتشار يافته توسط پايگاه اطلاع رساني تبيين، تلخيص و در اختيار خوانندگان قرار داده شده است، كاربران جهت مطالعه اصل مقاله ميتوانند به نشريه شماره 12 معرفت فرهنگي اجتماعي مراجعه نمايند.
نظرية تمدن نوربرت الياس
نوربرت الياس در سال 1897م در برسلو آلمان بهدنيا آمد. نخست در رشتههاي پزشكي و فلسفه تحصيل كرد و سپس در دانشگاه هايدلبرگ به جامعهشناسي روي آورد. الياس سالها در مقام استاد در دانشگاههاي انگلستان، غنا، هلند و آلمان فعاليت كرد و پس از چند سال اقامت در آمستردام، بدرود حيات گفت. نام الياس يادآور متفكران مكتب فرانكفورت است و نظريات او را ميتوان در اينباره ارزيابي كرد.
مهمترين اثر الياس فرايند تمدن(The civilizing Process) نام دارد كه تحول آدابورسوم در جامعة غربيرا از دورة رنسانس بررسي ميكند و تحليلي تاريخي از جامعة غرب بهدست ميدهد.
ارتباط با مرگ
ارتباط با مرگ نيز از جمله موضوعات اصلي و مورد توجه الياس است كه در كتاب تنهايي دم مرگ به اين موضوع توجه نشان داده است.
جمعبندي نظرية الياس
الياس در جهت نظرية اصلياش دربارة فرايند تمدن، به موضوعات گوناگوني توجه ميكند كه از جملة آنها ارتباط با مرگ است.
در رابطه با مرگ، بهباور الياس امروزه در جوامع غربي و در اصطلاح توسعهيافته، مرگ موضوعي رازآلود است كه تلاش ميشود از زندگي روزمره بركنار داشته شود. درنتيجه، امروزه مرگ در انزوا و غربت رخ ميدهد و محتضران و سالخوردگان بيشتر منزوي و غريبه ميشوند.
بيمارستانها و خانههاي سالمندان جايگزين خانهها شدهاند و پزشكان و كارمندان جاي خويشان و نزديكان شخص محتضر را گرفتهاند. امروزه كمتر نشانهاي از ارج و قرب محتضران به چشم ميخورد و ميكوشند آنان را از تعاملات روزمره و بهويژه از چشم كودكان دور نگاه دارند.
ازسوي ديگر، تشريفات مربوط به مراسم تدفين هرروز كمرنگتر شده، ديگر اثري از صفهاي تشييع جنازهكنندگان در شهر نيست. مراسم ترحيم مختصر برگزار ميشود و با توجه به فرايند پزشكيسازي، بدن محتضران هرچه زودتر از دسترس خانوادهها خارج ميشود و با رعايت فنون بهداشتي شستوشو و به خاك سپرده ميشوند. همچنين قبرستانها به مكانهايي مخوف و ساكت تبديل شدهاند كه بايد با رعايت اصولي خاص به آنها نزديك شد. زندگان ميكوشند تا قبرستانها را از هياهوي زندگي روزمره خارج سازند؛ بدينترتيب، بهتدريج آنها و مردگانشان را فراموش ميكنند. بنابراين و با توجه به مورد ارتباط با مرگ، مشاهده ميشود كه فرايند تمدن از نظر الياس لزوماً بهمعناي پيشرفت نيست.
ارتباط با مرگ در جامعة ايران و شهر تهران
در جامعه ايران از زمانهاي دور، احتمالاً از زمان انقلاب مشروطه و استقرار حكومت رضاشاه پهلوي، فرايندهاي مدرنيزاسيون و مدرنيته بهتدريج جامعة ايران را دربرگرفت و ايرانيان نيز در مسير فرايند تمدن جديد كه خاستگاه آن غرب است قرار گرفتهاند، به همان نحو كه از فرهنگ سنتي و ديني خود نيز متأثر ميباشند.
در ارتباط با بحث حاضر، با توجه به عوامليكه نوربرت الياس از علل اثرگذار بر ايجاد وضعيت كنوني جوامع غربي در ارتباط با مرگ برميشمارد و با در نظر گرفتن ادلة ديگر و با دقت در شاخصهاي بيانشده در نظرية او، ميتوان به تحليل و تبيين ميزان رازآلودگي مفهوم مرگ در جامعة ايران بهطور عام و در شهر تهران بهطور خاص پرداخت.
الياس از چهار علت اثرگذار بر ايجاد انزواي مرگ در جوامع غربي ياد ميكند كه عبارتاند از: افزايش طول عمر افراد؛ تجربة مرگ بهمثابة پايان يك فرايند طبيعي؛ تصور مرگي آرام در بستر و گسترش فردگرايي. در اينجا ميتوان به بررسي اين عوامل در شهر تهران پرداخت.
افزايش طول عمر افراد
امروزه با توجه استقرار نهاد پزشكي از زمان پهلوي اول در ايران و پيشرفتهاي سريع و گستردة آن در پيش و پس از انقلاب اسلامي، نهاد پزشكي از مهمترين نهادهاي جامعة ايران بهشمار ميآيد.گسترش و توسعة اين نهاد آثار مشخصي بر زندگي ايرانيان داشته است كه از جملة آن بايد به افزايش طول عمر انسانها اشاره كرد. امروزه به ياري فنون پزشكي، طول عمر افراد افزايش يافته است. اين عامل ميتواند سبب تأخير در مرگ و تفكر دربارة آن شود و به ايجاد تصوري رازآلود از مرگ در سطح جامعه ياري رساند.
مرگ پاياني بريك فرايند طبيعي
يكي ديگر از نتايج رشد دانش پزشكي در جامعة ايران، در نظر گرفتن زندگي بهعنوان يك فرايند طبيعي مهارپذير است كه ميتوان پايان آن را بيشازپيش به تعويق انداخت. امروزه با گسترش علم پزشكي و فنون پزشكيسازي، مرگ پايان يك فرايند طبيعي غيردلهرهآور در نظر گرفته ميشود. همچنين با توجه به توسعة انواع بيمههاي درماني در جامعة ايران امروز و بهويژه در شهر تهران، فرايند زندگي بيشتر كنترل شده است و از اضطراب و دلهرة مربوط به تصور مرگ كاسته شده است. اين عامل نيز اثر بسزايي بر بهتعويقانداختن تفكر دربارة مرگ و رازآلودگي آن در سطح جامعه دارد.
تصور مرگي آرام در بستر
دربارة عامل سوم كه تصور مرگي آرام در بستر و نه در درگيريها و خشونتهاي فردي و گروهي است به نظر ميرسد كه وضع جامعة ايران تا اندازهاي متفاوت باشد؛ زيرا هرچند امروزه، صحنههاي نزاع خشونتآميز، بخصوص در شهري مانند تهران كمتر ديده ميشود، آمار بالاي تصادفات و سانحههاي درونشهري و جادهاي، هوايي و... كه در بسياري موارد به مرگ منجر شود، نميتواند تصور مرگي آرام را در سطحي گسترده بهوجود آورد.در ايران، در هر ساعت سه نفر بر اثر تصادفات جادهاي ميميرند و كشور ايران با 38 كشته در هر صد هزار نفر يكي از پنج كشور داراي آمار بالاي مرگ و مير ناشي از تصادفات جادهاي جهان شمرده ميشود(گرجي، 1390). همچنين با توجه به زلزلهخيز بودن بسياري از شهرها و روستاهاي ايران بهويژه شهر تهران و كافينبودن مقاومت سازههاي ساختماني، ميتوان در هرلحظه پيشبيني مرگي خشونتبار و فاجعهآميز را داشت كه با تصور مرگي آرام و در بستر فاصله دارد.
بنا بر گزارشهاي موجود بيش از هفتاد درصد شهرهاي ايران در معرض زمينلرزههاي مخرب قرار دارند و ايران از زلزلهخيزترين كشورهاي جهان است(معماران، 1391). بنابراين، نميتوان گفت بيشتر ايرانيان و بخصوص ساكنان تهران، انتظار دارند در بستر، مرگي آرام را تجربه كنند. درنتيجه، اين عامل را نميتوان از جمله عواملي دانست كه سبب رازآلودگي مفهوم مرگ در شهر تهران ميشود.
گسترش فردگرايي
دربارة گسترش فردگرايي نيز بايد گفت كه اين موضوع از پديدههايي است كه تا اندازة فراواني در ميان اقشار گوناگون جامعة ايران و بهويژه اقشار شهر تهران رواج يافته است، اما هنجارها و اصول جمعي همچنان در جامعة ايران قدرتمندند و وجود معاني جمعي كه بيشتر از مباني ديني برخاستهاند، در موارد بسياري فرد را با بيمعنايي يا معاني فردي تنها نميگذارند؛ درنتيجه، فردگرايي در معناي مفهومي آن نميتواند از عوامل مهم اثرگذار بر ايجاد رازآلودگي مفهوم مرگ در شهر تهران بهشمار آيد. البته ديگر آثار گسترش فردگرايي در شهر تهران تا اندازة چشمگيري مشاهدهشدنياند؛ مثلاً، گسترش فردگرايي بر كمرنگشدن مراسم تشييع و تدفين در شهر تهران و نيز تنهايي بيماران و محتضران اثرگذار است.
ديگر علل اثرگذار
حضور عواملي چون فرهنگ اسلامي و فرهنگ جهاد و شهادت نيز از رازآلودگي مفهوم مرگ در تهران جلوگيري ميكند.
درنتيجه با بررسي مختصر علل اثرگذار بر مفهوم مرگ و آثار اجتماعي آن و مطالعة شاخصهاي مرتبط با غرابت مفهوم مرگ در جامعة ايران و بهويژه در شهر تهران، به نظر ميرسد جامعة ما از اين لحاظ در وضعيت بينابين قرار دارد. بهبيان ديگر، در شهر تهران مانند شهرهاي غربي مفهوم مرگ مفهوم يكاملاً رازآلود و غريب نيست و بيشتر محتضران و سالخوردگان كاملاً تنها و دورافتاده نيستند؛ اما ازسويديگر، با توجه به علل ساختاري مانند توسعة علم پزشكي، افزايش متوسط طول عمر و گسترش نسبي فردگرايي، شاهد رازآلودگي نسبي اين مفهوم ميان برخي شهروندان شهر تهران و پيدايش نهادهاي تخصصي نگهداري سالمندان و نيز نهادهاي تخصصي متولي كفن و دفن و مراسم تشييع و ترحيم هستيم.
امروزه، شمار فراواني از محتضران در خانههاي سالمندان بهتنهايي روزگار ميگذرانند؛ مراسم تشييع، تدفين و ترحيم هنوز هم برگزار ميشود، دستكم در ميان برخي شهروندان، اما برگزاري اين مراسم رو به افول رفته است و از قوت روح جمعي كاسته شده است.
موقعيت قبرستان «بهشت زهرا» در فاصلة چند كيلومتري از شهر تهران نيز به غرابت مفهوم مرگ و عدم حضور آن در زندگي روزمرة شهري دامن ميزند. البته بايد توجه داشت كه وجود فرهنگ اسلامي، فرهنگ شهادت و يادآوري خاطرههاي دفاع مقدس به ابزارهايي قدرتمند براي يادآوري مفهوم مرگ تبديل شدهاند و اجازه نميدهند به سادگي مفهوم مرگ به غرابت و رازآلودگيايكه در جوامع متمدن(در اصطلاح الياس) هست، دچار شود.
درمجموع، اوضاع جامعة ايران و شهر تهران دربارة مرگ، با جوامع غربي متفاوت است، امارشد و گسترش رازآلودگي مرگ و غربت محتضران و تشريفات مرتبط با آنها در شهر تهران چشمگير است و بايد آن را پديدهاي مهم تلقي كرد.
ارسال کردن دیدگاه جدید