جايگاه«مرجعيت علمي» دربازسازي تمدن نوين اسلامي/1
تبيين: مقاله « نگاهي گذرا به جايگاه «مرجعيت علمي» در بازسازي تمدن نوين اسلامي» كه توسط آقاي هادي عرب نوشته است كه قسمت اول آن به شرح ذيل است:
در طول تاريخ تمدنهاي مختلف توانستهاند تأثيراتي را بر زندگي انسانها داشته باشند؛ اما تأثير هيچکدام از آنها به اندازة تأثير تمدن اسلامي نبودهاست. پس از بعثت پيامبر اسلامصليالله عليه و آله و ابلاغ پيام وحي به مردم، ايشان براي آگاهيبخش مردم ديگر سرزمينها نيز افرادي را به کشورهاي آنها اعزام کرد، و بدين ترتيب حرکتهاي آغازين گسترش اسلامي در پهنة گيتي آغاز شد. پس از ايشان، در حکومت حضرت اميرعليهالسلام نيز اين روش ادامه يافت. همچنين در دوران خلفا، پس از تصرف کشورهاي ديگر اقوام آنها جزء سرزمين اسلامي ميشدند. از اينرو، مسلمانان با استفاده از آموزههاي اسلامي شالودة تمدني را پيريزي کردند که در مدت کوتاهي توانست در بخش وسيعي از عالم حاکم شود و زمينةگرايش افراد زيادي به اسلام را فراهم آورد.
يکي از کشورهايي که در اين ايام، دروازة ورود اسلام به اروپا محسوب ميشد، اندلس يا اسپانياي کنوني بود. پس از ورود اسلام به اندلس، به تدريج علم و دانش اسلامي در ديگر کشورهاي اروپايي نيز گسترش يافت. اروپائيان که در آن زمان، دوران توحش خود را سپري ميکردند و از انسانيت به دور بودند، به تدريج با آموزههاي اسلامي آشنا شدند. پس از آن، در اثر ارتباطاتي که با دانشمندان کشورهاي اسلامي برقرار کردند، توانستند از علم و دانش اسلامي بهرة لازم را ببرند. در واقع، نفوذ فرهنگي اسلام در اروپا از اين زمان شروع شده است.
وامداري تمدن غرب به تمدن اسلامي
اما پس از گذشت چندين سال، دوري از اسلام و بيتوجهي مردم به انحرافات باعث شد که در همان قرون اوليه حاکمان مستبد و خودکامه بر جوامع اسلامي مسلط شوند و مسير اسلام را به سمت تکامل و تعالي سد کنند. همين ضعف بزرگ، تمدن اسلامي را هم که در قرون 3 و 4 درخشيدن گرفت، رو به انحطاط برد و همانند يک ميوه نارس بر درخت خشکاند. مسلمانان با بقاياي اين دوره طلايي قرنها خود را سرپا نگه داشتند تا اينکه دچار هجومهاي بيگانه از نوع مغولي و غربي شدند. اين هجومها خسارتهاي زيادي بر تمدن اسلامي وارد کرد و به صورت غيرمستقيم جنبه فرهنگي و معنوي آن را نيز ضعيف کرد. هر چند تلاشهاي بسياري انجام شد تا خسارتهاي وارده را جبران کنند و مدتي هم به پيش رفتند، اما باز عوامل داخلي يعني استبداد و بيلياقتي حاکمان و نيز تفرقه و چند دستگي باعث شد کشورهاي اسلامي در چنبرة کشورهاي بيگانه و استعماري غرب قرار گيرند.
هجوم اين مهاجمان جديد، بيشتر از نوع فرهنگي يا لااقل توأم با فرهنگ بود. آن هم به اين دليل که مسلمانان همچون اقوام ديگر نيستند که بتوان به زور بر آنها مسلط شد؛ مقام معظم رهبري اين ويژگي را چنين بيان ميکنند:
مسلمانان خصوصيتى دارند كه مىتوانند ارادهى خود را در حركت عالم مؤثّر كنند. به خاطر چه؟ به خاطر احكام نورانى اسلام؛ بلكه به خاطر روحيّات و خلقيّاتى كه اسلام به مسلمانان مىدهد؛ مثل ظلم ستيزىو كنار نيامدن با بدى و فساد، مثل امر به معروف و نهى از منكر و جهاد فىسبيلاللَّه ... روزى كه اروپائيها سوار كشتيها شدند و آمدند كشورهاى منطقهى آسيا و آفريقا و خاورميانه و بقيهى جاها را تصرف كردند، از اين روحيهى مسلمانان مىترسيدند. براى اينكه مسلمان بىخطر شود، دو كار بايد با او بكنند: يكى اينكه او را از احكام اسلامى دور كنند و دوم اينكه روحيهى او را بشكنند و تحقيرش كنند... همة سياستهاى دشمنان اسلام در طول مبارزهى با اسلام - كه اين يكى دو قرن اخير، اوج اين مبارزه بوده است - در اين دو چيز متمركز مىشود.
مهاجمان غربي اولين اقدامي که صورت دادند اين بود که عقبماندگي سياسي ـ اقتصادي مسلمانان را دستماية تحقير آنان قرار داده و با ايجاد حس حقارت بر آنها مسلط شدند. اين احساس، بزرگترين ضربهاي بود که بر پيکر جهان اسلام وارد شد و توانست مسلمانان را دچار يک نوع خودباختگي کند و به موازاتي که اين خود باختگي ابعاد عميقتري پيدا ميکرد، غارت منابع نيز توسط استعمار بيشتر ميشد.
کشورهاي غربي توانستند با بهرهگيري از علوم مسلمانان و تسلط بر منابع مالي و طبيعي آنها، تمدن خود را برپا کنند و سيطرة علمي خود از طرق گوناگون بر کشورهاي ديگر بگسترانند؛ بهگونهاي که بسيار از متفکران مغربزمين اعتراف ميکنند غرب، شکوفايي و درخشش خود را مديون اسلام و کشورهاي مسلمان است. اروپا در اثر برخورد با مسلمانان تا حد زيادي از برکات اين تمدن استفاده کرد؛ زيرا تمدن همچون امري مسري در نتيجة مجاورت و آميزش، از مردمي به مردم ديگر سرايت ميکند.
اعتراف انديشمندان غربي به مقدم بودن تمدن اسلامي بر تمدن غرب
اروپائيان بهطور وسيعي از تمدن اسلامي بهرهمند گشتهاند؛ اما کمتر از آن قدرداني کردهاند. البته برخي از آنها به اين مسئله اعتراف کردهاند که در ادامه چند نمونه از آنها را بيان ميکنيم: مونتگمري وات در اين باره ميگويد:«به منظور ارتباط خوب با مسلمانان لازم است ما (اروپائيان) کاملاً به مديون بودن خودمان به فرهنگ اسلامي اعتراف کنيم. سعي براي پنهان ساختن و يا انکار نمودن آن، نشانة غرور و مباهات بيجا و غلط». وي همچنين ميگويد: «من مسلمانان را رقيباني که به زور و سرزده وارد اروپا شدند، نميدانم؛ بلکه آنها را نمايندگان يک تمدن با دستاوردهاي بزرگ ميدانم که به خاطر اعتبار و منزلتشان در بخش وسيعي از کره زمين مسلط شدند و منافعشان به سرزمينهاي مجاور نيز جريان يافت»؛ وي همچنين در فرازي ديگر، نقش اسلام در بيداري اروپا را اينگونه ترسيم ميکند: «جهان اسلام نه تنها در توليدات مادي و اختراعات تکنولوژي و در زمينههاي علم و فلسفه با اروپا شريک است؛ بلکه اروپا را وادار کرد تصوير جديدي از خود به وجود آورد که موجب بيداري آنان گرديد» و ««ما اروپائيان از نظر فرهنگي وامدار اسلام هستيم (که با استقلال فرهنگي ما منافات دارد) داراي يک نقطه ضعف هستيم؛ به همين جهت گاهي وسعت و اهميت نفوذ وتأثير اسلام را در ميراث فرهنگي خودمان کوچک ميکنيم و گاهي به طور کلي از آن چشم ميپوشيم. به منظور ارتباطات خوب با مسلمانان لازم است ما کاملاً مديون بودن خودمان به فرهنگ اسلامي اعتراف کنيم». گمري وات ضمن گلايه از تعصب اروپائيان و قدرناشناسي آنان ميگويد: «اروپائيان غربي در واکنش به مسلمانان سعي کردند تأثير آنها را بياهميت جلوه دهند و در وابستگي خود به ميراث يونان و روم مبالغه نمايند».
گوستاولوبون از ديگر دانشمندان معترف به وامداري تمدن غرب به اسلام است. او تأثيرپذيري غرب از اسلام را اينگونه بيان ميکند: «ما در تاريخ ملتي را سراغ نداريم که مانند اعراب و مسلمانان به اين اندازه در ديگران تأثير داشته باشند؛ زيرا تمام ملتهايي که به نحوي با آنها ارتباط پيدا کردند، تمدن آنها را پذيرفتند».
وي با صراحتي ميگويد به بايد اعتراف كنيم كه آنچه ما امروزه نام آن را «آزادى فكرى» مى گذاريم، ريشه اش از مسلمانان گرفته شده است و آنها بودند كه دست به اين كار زدند.( ) در دوران ترجمه، اروپائيانگاه كتاب هاى مسلمانان را به نام خود ترجمه مى كردند و گاه آنها را بدون نام مؤلّف انتشار مى دادند و گاه به جاى ديگرى منسوب مى كردند.
دکتر هونکه نيز پيشتازي تمدن اسلامي در علوم مختلف و اين تأثيرگذاري را بدين شکل شرح ميدهد:
تمدن اسلامي که به وسيلة مسلمانان آغاز شد، نه تنها ميراث يونان را از انهدام و فراموشي نجات داد و آن را اسلوب و نظم بخشيد و به اروپا داد؛ بلکه آنان پايهگذار شيمي آزمايشي، فيزيک، جبر، علم حساب به مفهوم امروزي و مثلثات فضايي، زمينشناسي و جامعهشناسي هستند. تمدن اسلامي تعداد زيادي کشفيات گرانبها و اختراعاتي در همه بخشهاي علوم تجربي ـ که اکثر آنها را بعدها، نويسندگان اروپايي دزدادنه به حساب خودشان گذاشتهاند ـ به مغرب زمين هديه کرده است؛ ولي شايد گرانبهاترين آنها، اسلوب تحقيقات علم طبيعي باشد که اين پيشقدم مسلمانان بود که جاي پا را براي اروپا باز کرد و منجر به شناخت قوانين طبيعت و تفوق و کنترل آن گرديدند.
در نيمه دوم قرن هفتم ميلادي، هنگامي که امپراتوري محدود بود، متفکران مذهبي عرب دربارة کاربرد قوانين قرآني در حل مشکلات موجود بحث ميکردند و در صدد ارتباط دقيق آنها با ] حضرت[ محمد بودند. در اثر اين مباحثات که معمولا در مسجد صورت ميگرفت، قانون اسلامي، علم فقه (حقوق) در آنجا گسترش يافت. گفتار و کردار ]حضرت[ محمد (ص) (که اصطلاحاً سنت ناميده ميشود) به عنوان قواعد اصولي تلقي شد، با دقت حفظ و منتقل گرديد و بدين طريق،مطالعه و بررسي سنت پيامبر (ص) يکي از شاخههاي اصلي آموزش عالي مسلمانان گرديد و رشتههاي وابسته به آن، همانند بيوگرافي راويان حديث و زندگي پيامبر (ص) و به دنبال اينها مطالعه تاريخ و جغرافياي سرزمينهاي اسلامي رشد پيدا کرد.
يكى ديگر از تاريخنويسان معاصر غربى، گلاب، مىنويسد:
مى دانيم كه مسلمانان دردانش وصنعت و فن خيلى پيشرفته بوده و جهان غرب از آن رهگذر، بهره فراوان برده است. اين مسلمانان بودند كه جبر، مثلث اتولگاريتم را اختراع كردند ودانش نو رياضي را همراه با به كاربردن صفر، به اروپاييان عرضه داشتند. نوشته هاى مسلمانان در زمينه شيمى، هيئت، پزشكى، جرّاحي و چشم پزشكي براى سده هاى دراز، دردانشگاه هاى اروپا به عنوان متون اصلي درسي به كار مى رفت. آنان با آوردن شيوه تهيه و توليد كاغذ، به اروپا در گسترش دانش كمك فراوان كردند. شش قرن پيش ازآنكه اروپا اعتراف كند زمين گرد است، مسلمانان محيط دايره زمين را اندازه گرفتند. وى مى افزايد: در فن شعر و شاعرى، مسلمانان بودندكه قافيه را اختراع كردند و روشن است كه اروپائيان در زمينه نيروى پندارى، افسانه سرايى، داستان هاى عاشقانه و عمليات سلحشورى، بسيار مرهون مسلمانان هستند. همه اين كام يابى هاى بزرگ درخشان، كه راهگشاى پيشرفت هاى بعدى اروپا بود، به بوته فراموشي سپرده شد و اين گونه استدلال كردند كه اين تمدّن رومي بود كه در عصر نوزايى (رنسانس) تولّدى دوباره يافت و حالت پيشرفته و رشد يافته آن همانا «دموكراسي غربى» است.( )
آنچه بدان اشاره شد، نمونهاي از اعترافهاي انديشمندان غربي دربارة تأثيرپذيري اروپا ازتمدن اسلامي در دورههاي مختلف بود. پس از اين مراحل بود که رشد روزافزون علمي تمدن غرب آغاز شد و بدين مرحله رسيد که در حال حاضر حدود سيصد يا چهارصد سال است بيآنکه رقيبي براي خود بيابد، بر کل دنيا حکمراني ميکند؛ اما با شروع انقلاب اسلامي ايران، گفتمان نويني در عرصه سياسي دنيا طنينانداز شده است، که از نظر بنيان فکري و هدفگذاري، در تعارض کامل با تمدن غرب قرار دارد. در همان ايام وقوع انقلاب اسلامي، بسياري از نخبگان سياسي مغربزمين مانند هانتينگتون و ژوزف ناي اين موضوع را پيشبيني کردند و در مقالات خود نسبت بدان هشدار دادند؛ اما سياستمداران آنها که غرق در قدرت و شهوت بودند، به اين مسئله توجهي نکردند.
افزون بر نخبگان سياسي، امروزه سياستمداران غرب نيز به اين نتيجه رسيدهاند که آنچه در ايران رخ داد، تهديدي عليه تمدن غرب به شمار ميرود؛ زيرا هدف انقلاب اسلامي در تعارض کامل با هدف مغربزمين است؛ از يک سو تمدن غرب بر آن است تا يک نظام نوين جهاني سکولار با مديريت غرب را بهوجود آورد و از سوي ديگر، انقلاب اسلامي بر آن است تا تمدني را تشکيل دهد که محور آن، عمل به آموزههاي الهي در همة عرصههاي مختلف زندگي، اعم از فردي و اجتماعي است؛ اين بدان معناست که اين دو تمدن با يکديگر تفاوتي ماهوي دارند. بيترديد اين دو رويکرد در عرصههاي مختلف نظري و عملي در تعارض با يکديگرند. بر همين اساس است که فردي مانند هانتينگتون ميگويد: «فرهنگ اسلامي بهگونهاي است که تمدن ما را تهديد ميکند».
/ادامه دارد/
ارسال کردن دیدگاه جدید