بررسی ابعاد حقوقی توافق نامه هستهای/1
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمدرضا باقرزاده
اخيرا توافقنامهی هستهای ژنو میان 5+1 (یعنی 5 قدرت دارای حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل) و یک کشور آلمان و ایران و یا 3+3 که یعنی سه کشور اروپایی و سه کشور غیراروپایی با ايران شكل گرفته است.
مذاکراتی که تا به حال برگزار شده است حول یک برنامهی کاری است که در رسانه ها به آن توافقنامهی ژنو گفته میشود، اما در واقع برنامهی اقدام مشترک است که طرفهای مذاکره، بر اساس این نوشته، یک برنامهی مشترکی را اجرا میکنند تا یک برنامهی جامعی برای حل مسالهی هستهای به طور کامل اجرا شود.
ورود به بحث به صورت ذكر ابعاد مسأله و بررسي آن صورت مي گيرد:
اول: تحول راهبردي امريکا
تا قبل از اين توافقنامه، راهبرد آمریکا، راهبرد فشارـ مذاکره بود. یعنی اعمال فشار برای کشاندن ایران پای میز مذاکره. اما این راهبرد در حال حاضر به راهبرد تعامل ـ فشار تبديل شده است. يعني فشارهمچنان ادامه خواهد داشت. راهبردي که نظام استکباری هیچوقت دست از آن بر نمیدارد، ایجاد مشکل و فشار بر جامعهی اسلامی است. لذا وندي شرمن در جلسهی کمیتهی روابط خارجهی سنای آمریکا مطرح می کند: راهبردی که در دولت مبنی بر رفع نگرانیهای جامعهی بینالمللی در مورد برنامهی هستهای در پیش گرفتهایم، و همچنان پیگیری میکنیم سیاست دو مسیرهی تعامل ـ فشار است. از یکسو تعامل و از یک سو فشار.
دوم: اهداف راهبردي امريکا در مذاکرات
اهداف راهبردی امريکايي ها هم در قالب سه کلیدواژه مشخص میشود:
1ـ معناداری: یعنی اینکه اساساً ايران برای چه فن آوري هستهای میخواهد؟
2ـ شفافیت: ایران باید ثابت کند که برنامههایش کاملا شفاف است و هیچ چیز پشت پردهای ندارد.
3ـ قابلیت راستیآزمایی: یعنی باید آنچه را که ایران ادعا میکند به محک آزمایش بگذارد و راستی آزمایی بشود. یعنی مکانیزمی در این گفتوگوها برای به اثبات رساندن درستی آنچه که ایران ادعا میکند، پیشبینی شود.
آمریکایی برای دستیابی به این هدف راهبردی مراحلي را دنبال میکند كه عبارت است از:
1ـ مهار و توقف: اولین چیزی که پیگری میکنند این است که برنامهی هستهای ایران متوقف شود از روند سريع ايران در فن آوري هسته اي جلوگيري كند.
2ـ بازگشت به عقب: به اين معنا كه ايران را وادار به عقب نشيني كنند. اظهارات خانم شرمن موید همين امر است: ما میخواهیم برنامهی هستهای ایران را با سرعت هرچه بیشتر محدود کنیم و حتي به عقب برگردانیم.
تعطیلی آبسنگین اراک و تعطیلی فردو و وعده پذیرش پروتوکل الحاقی که ايران در دوران دولت اصطلاحات آن را داوطلبانه اجرا کرد( كه بعد اين عمل داوطلبانه را ترك كرديم) نمونه هايي از اين عقب نشيني است.
اين مرحله در چارچوب کلیدواژه شفافیت و در راستای هدف راهبردی دوم آمریکا، که همان بازگشت به عقب و معکوس ساختن حرکت هستهای ایران است تعریف میشود.
3ـ برچیده شدن کامل تأسيسات هسته اي: یعنی آمریکایی ها به دنبال این هستند که تاسیسات هستهای ایران را به طور کامل برچينند. آقای جان کری بلافاصله بعد از مذاکره ژنو، در حاليکه هنوز جوهر امضای آن چه نوشتنند خشک نشده میگوید نتیجهی مذاکرات هستهای با ایران در گام نخست، توقف برنامههای هستهای این کشور و سپس برچیدن کامل آن است.
سوم: نقشه راه دشمن
آمریکا در مذاکرات برای رسیدن به این هدف، 9 گام را درنظر گرفته است:
الف) کاهش تعداد سانتریفیوژ: كار كردن چندين هزار سانتري فيوژ در ايران، براي آمريكا قابل تحمل نيست.
ب ) تعلیق غنیسازی بیست درصد.
ج ) تعیین سطح برای حجم اورانیوم غنیسازیشده ی 5 درصد: یعنی حتي در 5 درصد هم بايد سقف و میزان اورانیوم غنیشده ايران مشخص باشد( البته طبق ميزاني که آنها براي ما تعریف می کنند. )
د ) تبدیل میزان 20 درصد غني شده موجود ما به میله سوخت برای نیروگاههای هستهای.
هـ) توقف به کارگیری سانریفیوژهای نسل جديد (یعنی ممنوعيت ارتقاء نسل سانتریفیوژها)
و ) تعطیلی تاسیسات آبسنگین اراک: (تبدیل آن به یک رآکتور تشریفاتی و دکوري)
ز ) تعطیلی سایت فردو
ح ) پذیرش پروتکل الحاقی از سوی ایران
ط ) تعطیلی چرخهی سوخت و فرایند غنیسازی که ازآن به فرایند نمادین سازی تعبیر میشود. در واقع فرآيند نماديني از فن آوري هسته اي را براي ايران تعريف كردند.
سند اين برنامه راهبردی آمریکايي ها، مجموع سخنرانیهای وزیر امور خارجه و رئیس جمهور و مسئولین آمریکایی و حتی مسئول اتحادیهی اروپایی در طول این مدت است. مجموع حرفهایشان بیانگر این است که آنچه که آنها دنبالش هستند، اموري است كه عنوان شد.
چهارم: چرخش سانتريفيوژ و چرخ زندگي مردم
توجيه دولت جديد براي كوتاه آمدن و سازش در مذاكرات، اين است كه به هر حال اگر سانریفیوژ قرار است بچرخد، سفرهی مردم و چرخ زندگی مردم هم باید بچرخد. یعنی بین این دو مقوله رابطه برقرار کرده و میگویند اگر بناست چرخ زندگی مردم نچرخد، پس چرخيدن سانریفیوژها فايده ندارد.
پاسخ به این سخن این است که اساساً بین تکنولوژی هستهای و معیشت مردم رابطهی تنگاتنگی وجود دارد. علت اینکه نظام جمهوری اسلامی روی بحث هستهای دست گذاشته است، این صرفاً یک بحث نمادین و یک مسالهی تشریفاتی برای جریان توسعهی کشور نیست. بحث برمیگردد به این قضیه که ايران كشوري با مصرف سوخت بالاست و ظرف 40-30 سال آینده اگر ايران وارد کنندهی نفت نباشد، قطعا صادرکننده نیست.
بر اين اساس است که مقام معظم رهبری فرمودند: ما اگر روی بحث هستهای دست گذاشتهایم به این دلیل است که آیندهِ جهان را انرژیهای پاک و انرژیهای نو تشکیل میدهد. یعنی اگر در آینده کشوری در انرژی هستهای و امثال آن، انرژی دست برتر نداشته باشد و دستش در جیب خودش نباشد، این کشور عملاً از حوزهی انتفاع خارج میشود. به این معنا که دیگر نمیتواند ادعا کند که حیات دارد.
نتيجه سخن ايشان اين است که همانگونه كه امروز همهی جهان، به خاطر منابع و ذخایر سوختی که در این منطقه وجود دارد، وابسته به منطقهی خلیج فارس است، یک روز هم انرژی دنیا را دیگر ذخائر گاز و نفت تامین نخواهد کرد. بلکه ذخائر اورانیوم کشورهاست که تعیینکننده است. يعني در واقع ذخائر غنیشدهی اورانیوم است که تعیین کنندهی توان کشورهاست. البته آن سوخت هاي فسيلي از سوخت بودن خارج نمي شوند ، اما تحول حیات اقتصادی کشورها به گونهای خواهد شد که این سوخت برای یک کشور بسیار عقبمانده مناسب خواهد بود.
بنابر این اساساً این تقابل بين چرخش زندگی و معیشت مردم و بین چرخش سانریفیوژ كه گاه از سوي دولت، مطرح مي شود، امري غلط و باطلاست. لذا اگر این توسعه علمي فداي رفاه امروز شود، در اینده انرژي روزآمد نخواهیم داشت. ما باید در آینده زنده بمانیم و راه زنده ماندن ملتها هم انرژی است.حرف اول زنده بودن ملتها را از نظر اقتصادی انرژی می زند.
گذشته از اين که وابستگی دائمی ایران در تولید رادیوایزوتوب ها و رادیوداروها و همهی تکنولوژیهایی که مربوط به فناوری هستهای ست، پیامد سهلانگاری کردن و بیتوجهی کردن به اهمیت انرژی هستهای در امروز است. یعنی اگر به اهمیت این قضیه توجه نداشتهباشیم، در آینده شاهد خواهیم بود که کشوری کاملاً وابسته در حوزهِ انرژی میشویم و باید دستمان را به سوی کشورهای غربی و شرقی دارندهی انرژی دراز کنیم تا آنها در حقمان لطف کنند و به ما سوخت کافی مورد نیازمان را به قيمت هاي گزاف بفروشند.
منطق رهبري نشان مي دهد که ايشان فقط در فکر مسالهی امروز كشور نبوده و سرنوشت كشور را مدنظر قرار دارند. لذا ايشان مي فرمايد: این مسالهی خیلی از کشورها و ملتهاست.اما مثل شما (ايران ) نمیآیند در میدان تا این حق را مطالبه کنند. نتیجه این میشود که کسانی که توانستند انرژی هستهای بدست بیاورند در آیندهی نه چندان دور میتوانند سرنوشت انرژی دنیا را دست بگیرند.
در جای دیگری مقام معظم رهبری میفرمایند: «این پایداری یک ضرورت و نیاز ملی است. چرا که اولاً اگر امروز تلاش برای بهرهبرداری از انرژی هستهای را پیگیری نکنیم از جهان عقب خواهیم ماند، ثانیاً هر گونه انفعال به دشمن جرات پیشروی میبخشد.» یعنی اگر امروز ما یک لحظه تردید بکنیم و انفعال به خرج بدهیم دشمن یک قدم جلوتر میآید.
چنانچه الان اینگونه عمل کردند. همین که احساس کردند ما در بحث هسته ای کمی گرایش و تمایل به مذاکرات پیدا کردهایم، دارند بحث حقوق بشر را در دستور کار قرار میدهند. بحث تروریسم را در دستور کار قرار میدهند. بحث ژنو 2 و سوریه را مطرح میکنند تا ایران را تحت فشار قرار دهند و امتیاز بگیرند. آن پیروزیهایی که آنها در منطقه و لبنان و فلسطین و سوریه به دست نیاوردند را سعی کنند سر میز مذاکره به دست بیاورند. اینها پیامدهای سهلانگاری کردن در این قضیه است.
پنجم : جايگاه ارزشي مذاکرات
ما اگر بيش از حد به مذاکرات هستهای بها بدهيم که متاسفانه چنين شده است، تبعات منفي در پي خواهد داشت:
1- ضربه خوردن، همانگونه كه فلسطيني ها ضربه خوردند
باعث میشود که ما (یعنی ملتِ الهام بخشِ احیا کنندهی دفاع از فلسطین و دفاع از مقاومت) از همانجايي ضربه بخوريم که فلسطینیها 60 سال است از آن ضربه میخورند. بسيار بد خواهد بود كه ايران به عنوان محور مقاومت، پیامرسان و پیامبخش مقاومت در دنیا و منطقه ، كارش به جایی برسد که به خطی برگردد که 60 سال است فلسطینیها در آن خط قرار دارند . اگر فلسطینیها در این 60 توانستند از طریق مذاکره، یک وجب از خاک فلسطین را پس بگیرند، ما هم از طریق مذاکره میتوانیم یک وجب از حق هستهایمان را بگیریم و اگر آنها نتوانستند، ما هم نمیتوانیم.
این که مقام معظم رهبری میفرمایند من به آیندهی مذاکرات خوشبین نیستم ، به این دليل است که طبع مذاکره اینچنين است. اصطلاح مذاكره در نزد امريکايي ها و غربي ها عبارتاست از اینکه «بیا بنشین حالیت کنم» و «تفهیم اتهامت کنم» نه این که «بیا بنشین بببینیم چه میگوییم و حرف هم را گوش کنیم» به همين دليل است که اگر مذاکره میتوانست برای احقاق حقوق راهگشا باشد، باید60 سال مذاکرات فسطینی نتیجه میداد.
2- ترمز پيشرفت!
اگر بر این مذاکره بیش از حد تاکید شود نتيجه اش این است که ما از مسیر علمی و پیشرفت علمی کشور عقب میمانیم و تمام توجه و امكانات به سمت مذاکره معطوف شود.
3- افزايش مطالبات استکباري
از ديگر نتايج بيش از حد بهادادن به مذاكرات هسته اي و تمرکز نابجا به مذاکرات این است که افزایش مطالبات آمریکا را از ما به دنبال خواهد داشت .
4- خطر تغيير موازنه به سمت امريکا
چهارمین نتيجه بها دادن بيش از حد به مذاکره با دشمن ، موازنهی استراتژیکی که در منطقه به نفع ایران است را تغییر میدهد و به نفع آمریکا تغییر میکند.
اگر امروز آمریکاییها دارند شادي مي کنند که ما بالاخره توانستیم کسی را که تا حالا با ما قهر بود و نتوانسته بودیم او را پای میز مذاکره بنشانیم، امروز بنشانیم، اين بيانگر خطري براي ايران است. مخصوصا که طرف ايراني ناشيانه سعی میکند با امريکايي ها حتی بیش از دیگران مذاکره کند كه اين مسأله خطر ديگري است.
مهم این نیست که آقای ظریف با یک وزیر خارجهای گفتوگو کند. مهم این است که آن آدم، وزیر خارجهی کشوریست که ادعا میکند big borather (برادر بزرگتر منطقه و قدرتهای دنیا) است و اگر او از چیزی راضی نباشد، هیچکس راضی نیست. بنابراین آقای ظریف سعی میکند با آقای جانکری تلفنی مذاکره کند و جالب است که هیچکس هم نباید بفهمد در این مکالمه چه میگذرد. این خودش دقیقاً جا انداختن این قضیه است که آمریکاییها از شما یه سر و گردن بالاترند. چون عملا اين امر را تفهيم مي کند که یک چیزهایی هست بین من و این برادر بزرگتر که شماها نباید بفهمید و حتي کار به جايي مي رسد که خودیهای داخل ایران هم نسبت به محتواي اين مذاکرات نامحرم هستند. اینها احتمالاتی است دربارهی اینکه آقاي ظريف مي گويد کسی نباید بفهمد.
سخنگوی وزیر خارجه اعلام کرد که متن و مفهوم و محتوای مذاکرات تلفنی آقای جانکری و ظریف قابل پخش و انتشار نیست، سوال ما این است که این چه چیزیست که نباید بقیه بفهمند. آیا اروپاییها نباید بفهمند؟ که قطعاً میدانند.چیزیست که اسرائیلیها نباید بدانند؟ که آمریکایی ها رسما اعلام کردهاند ما به اسرائیلیها خواهیم گفت. چیزیست که خود آمریکاییها نباید بدانند که خودشان میدانند.
حتي اگر ملت ايران متوجه شده و اعلام میکنند، او را به جریان فشار و مخالفخوانی و .... متهم مي كنند. یعنی هیچکس در داخل کشور حق ندارد علیه اقدامات سياست خارجي كشور نقد جدی کند و از آنها مطالبهی پاسخ کند!
5- تضعيف نقش ایرانِ به عنوان الگو
مخدوش شدن تصور ایرانِ كه در منطقه برای ملتهای مستعضف ، يك الگو به شمار مي رود، یکی ديگر از نتايجه تإكيد بيش از حد بر مسإله مذاكرات است.
6- اتلاف فرصت هاي حماسه اقتصادي و علمي
يکي از نتايج بهاي بيش از حد به مذاکرات از دست دادن فرصتهای اقدام عملي است. ايران باید در کنار مذاکره به قویشدن خودش فکر کند. قوی شدن هم، قوی شدن با تجهيز به کلاهک هستهای و... نیست. قوی شدن نظامی، دفاعی، اقتصادی و... منظور است که متاسفانه در فضای مذاکره اين احتمال وجود دارد كه اين مسائل كمرنگ شود. لذا مقام معظم رهبری تأكيد مي كنند كه مذاکرهای که امروز دارد صورت میگیرد فقط در مسائل هستهای ست و لاغیر.
هوشياري؛ ضرورت شرايط کنوني
در خصوص مذاکرات رهبري دو نکته را فرمودند: نكته اول خوشبين نبودن به مذاكرات است. نكته دوم بيدار بودن مردم است. ايشان فرمودند:«ما از مسئولان خودمان که دارند در جبههی دیپلماسی فعالیت میکنند، قرص و محکم حمایت میکنیم. اما ملت باید بیدار باشد و بدانند چه اتفاقی دارد میافتد»
در واقع این بيان، یعنی رابطهی مردم با تیم مذاکره کننده، مثل تیم فوتبال میماند. ما از تیم فوتبالمان در صحنهی باشگاههای ورزشی و در ورزشگاه حمایت میکنیم اما این به این معنی نیست که به نوع عملکرد بازیکن و مربیمان و فورواردمان انتقاد نداریم. بلکه در عین حمایت، انتقاد هم میکنیم. تشویق میکنیم و هورا میکشیم به نفعشان، اما در جای خودش باید نگاهمان، نگاه تیزبین باشد و انتقادی.
ادامه دارد //
ارسال کردن دیدگاه جدید