معرفى فرقه ذهبيه و نقد و بررسى برخى باورهاى آن

تبيين: مقاله «معرفى فرقه ذهبيه و نقد و بررسى برخى باورهاى آن» كه توسط سيدمحمد حاجتى شوركى و مرتضى صانعى نوشته و در نشريه شماره معرفت 193 انتشار يافته توسط پايگاه اطلاع رساني تبيين، تلخيص و در اختيار خوانندگان قرار داده شده است، كاربران جهت مطالعه اصل مقاله مي‌توانند به نشريه شماره معرفت 193 مراجعه نمايند.

چكيده

يكى از فرقه ‏هاى فعّال صوفيه در ايران، فرقه «ذهبيه» است. از مشايخ اين فرقه مى‏توان به جنيد بغدادى، سرى سقطى، احمد غزالى و نجم ‏الدين كبرى اشاره كرد. گرچه اقوالى درباره مؤسس آن بيان شده، اما به نظر مى‏رسد مؤسس آن سيدعبداللّه برزش ‏آبادى باشد. پيروان اين فرقه، خود رامنتسب به ائمه اطهار عليهم‏ السلام دانسته و معتقدند: سند ولايت جزئيه قمريه اين سلسله توسط معروف كرخى به امام رضا عليه‏ السلام مى‏رسد، درحالى‏ كه در شريعت اسلامى نامى از ولايت قمريه برده نشده است. علاوه بر اينكه ارتباط معروف كرخى با امام رضا عليه‏ السلام و اسلام آوردن وى به دست آن حضرت، از نظر تاريخى و برخى جهات ديگر مورد تأمل است. ازجمله آسيب‏ هاى مهم اين فرقه،سلسله مشايخ و اقطاب ذهبيه است كه گرفتار چند بريدگى و كودتاى درون‏ فرقه‏ اى مى‏باشند.

وجوه نام‏گذارى به ذهبيه

وجه اول نام‏گذارى به ذهبيه، انتساب ذهبيه به ائمّه اطهار عليهم ‏السلام است. ايشان معتقدند كه سند اين سلسله توسط معروف كرخى به امام رضا عليه‏ السلام مى‏رسد و امام رضا عليه ‏السلام از طريق اجداد بزرگوارشان به حضرت رسول منتهى مى‏شود. بنابراين، تشبيه سلسله به ذهب (= طلا) از اين جهت است .

بررسى

اختلافى كه در مورد معروف كرخى وجود دارد،ارتباط و ديدار ايشان با امام رضا عليه ‏السلام و همچنين اسلام آوردن وى به دست حضرت مى‏باشد:

برخى معتقدند كه ايشان با امام هشتم ديدار كرده و به دست حضرت اسلام آورده است.

در مقابل اين ديدگاه، برخى ديگر معتقدند كه هيچ ارتباطى بين معروف كرخى و امام رضا عليه‏ السلام وجود ندارد.ايشان در اين زمينه، شواهد و ادله ‏اى را ذكر كرده ‏اند؛ازجمله اينكه:

1. داستان اسلام آوردن و دربانى معروف را،ابوعبدالرحمن سلمى براى نخستين بار و بدون ارائه سند، آورده است و ديگرانى هم كه پس از او اين داستان را ذكر كرده ‏اند اين حكايت را به‏ صورت مرسل بيان داشته ‏اند .
         
2. بنابر اعتقاد همه محققان صوفيه، انتقال منصب قطبيت و مقام خلافت به قطب بعد در زمان حيات امام و قطب وقت ممكن نيست. رحلت امام رضا در سال 203 هجرى واقع شده است و اشاره شد كه معروف كرخي بنابر نظر مشهور، در سال 200 هجرى وفات نموده؛ بنابراين، معروف در زمان حيات حضرت،قطب نبوده.

3.اسلام آوردن معروف به دست حضرت ممكن نمى‏باشد؛ زيرا نه حضرت تا قبل از سال 200سفرى به بغداد داشت و نه معروف سفرى به مدينه تا ديدارى صورت بگيرد.
    
وجه ديگرى كه به نظر مى‏رسد با واقعيت تناسب بيشترى داشته باشد
، عبارت است از اينكه زمانى كه سيدعبداللّه برزش‏ آبادى از دستور استادش ـ خواجه اسحاق ـ مبنى بر بيعت با سيدمحمدنوربخش، تمرّد و سرپيچى نمود، خواجه اسحاق به‏ خاطر اين كار او، گفت: «ذهب عبداللّه» و به اين‌خاطر، «ذهبيه» ناميده شده است.

تحولات فكرى و ادوار مختلف ذهبيه

اسداللّه خاورى، تاريخ يازده قرن و نيم تصوف ذهبى را ـ از زمان فوت معروف كرخى سال 200هجرى تا زمان فوت مجدالاشراف سال 1331هجرى ـ به پنج دوره تقسيم كرده است:

1. دوره زهد و عبادت

اين دوره از فوت معروف كرخى شروع شده و تااواخر قرن پنجم هجرى و مرگ ابوبكر نساج، خاتمه مى‏ يابد. در اين دوره، اقطاب ذهبيه غير از جملات پراكنده و كلمات قصار، آثار مدونى ندارند.

2. دوره اعتلاى تصوف يا دوره علميت و تأليف

اين دوره از اوايل قرن ششم هجرى و با وجود احمدغزالى (متوفاى 525) شروع شده و تا اواخر قرن نهم هجرى و فوت خواجه اسحاق ختلانى خاتمه مى‏يابد. با انقراض خوارزم شاهيان(628 هجرى) مشايخ و اقطاب بزرگ و مريدان بسيارى پديد آمدند كه هريك علاوه بر به‏‌جا گذاشتن آثار ماندگار از خود،منشأ خدمات ادبى شايان‏ توجهى به‏ زبان‏ فارسى شدند.

3. دوره ركود تصوف

اين دوره از نيمه دوم قرن نهم هجرى و زمان سيدعبداللّه برزش‏‌آبادى آغاز مى‏شود و تا اواخر قرن‌دوازدهم و فوت سيدقطب‏‌الدين محمد در سال1173 ادامه مى‏يابد. از آغاز قرن نهم سير اصول اوليه‌تصوف ـ كه سير در عالم توحيد بود ـ رو به ضعف‌نمود و توسل به ولايت كليه علويه و اولاد طاهرينش‌جاى آن را گرفت. سرانجام مبانى تعليمات عاليه خانقاهى، به درويشى و شيخ ‏سازى ومريدبازى گراييد. در اين هنگام بود كه اقطاب ومشايخى نظير سيدقطب‏ الدين محمد نيريزىشيرازى، مؤذن خراسانى و...پديد آمدند.

4. دوره اعتلاى ولايت

اين دوره از اواخر قرن دوازدهم و آغاز ارشادآقامحمدهاشم شيرازى (در سال 1173) شروع مى‏شود و در اوايل قرن چهاردهم و فوت مجدالاشراف (در سال 1331) خاتمه مى‏يابد.

در اين دوره، تصوف و تعليمات خانقاهى از سيرعوالم توحيد، به غواصى در درياى ولايت ائمه اطهارگراييد و تشيع از آداب ظاهر به حقيقت ولايت و ازظاهر به باطن روى نهاد.

5. دوره تجدد تصوف

از اوايل قرن چهاردهم هجرى تا امروز كه اوايل دهه‌آخر اين سده است، بيش از نيم قرن مى‏باشد كه آثارتجدد همانند ساير شئون حياتى، در مظاهر تصوف مؤثر افتاده است.

بريدگى‌‏هاى سلسله اقطاب ذهبيه

يكى از مبانى صوفيه، قانون اتصال بين رؤساى فرقه‌است؛ به اين معنا كه نبايد حلقه اتصال بين اقطاب ومشايخ فرقه قطع شده باشد. اين مبنا در مورد فرقه‌ذهبيه صادق نيست؛ زيرا در سلسله رؤسا و اقطاب‌ذهبيه، در مواردى قطع اتصال و بريدگى وجود دارد.

عقايد سلسله ذهبيه

مسائل اعتقادى يكى از شاخصه‌‏هايى است كه درمرزبندى ميان صوفيان و سايرمسلمانان نقش عمده‌ دارد. در اين نوشتار، دو نمونه از عقيده‏‌هاى سلسله‌ذهبيه ذكر و بررسى مى‏شود:

1. انتساب ذهبيه به ائمّه اطهار عليهم‌‏السلام

يكى از اعتقادات فرقه ذهبيه، استناد سلسله اين فرقه‌به ائمّه اطهار عليهم‏‌السلام است. مؤذن خراسانى مى‏نويسد:«بدان سلسله جميع اوليا به على مرتضى منتهى است و شيعه و سنّى را در اين خلافى نيست.» سپس وىروايت معراجيه پيامبر اكرم را از كتاب ابن ابى‏جمهوراحسائى نقل كرده و از اين روايت استفاده مى‏كند كه مسئله خرقه ‏پوشى يك امر درون دينى است و پيامبراسلام، ضمن تأييد اين امر، خرقه را در سفرى كه به معراج رفته بود، از خداى سبحان به وسيله جبرئيل دريافت نمود و بعد اين خرقه را به امام على عليه‏‌السلام و اونيز به ائمه ديگر و ائمه نيز آن خرقه را به بعضى ازاوليا تحويل دادند.

سپس وى سلسله مشايخ خود رابه معروف كرخى رسانده و مى‏نويسد: معروف‌كرخى انتساب به امام رضا عليه‏‌السلام دارد و ايشان انتساب به‌پدر بزرگوار خود تا به اميرالمؤمنين ميرسد و حضرت امير انتساب به حضرت ‏محمّد صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏آله دارد.

اما خلاصه روايت اين است كه بعد از اينكه‌حضرت به معراج رفته و داخل بهشت شدند، درآنجا صندوقى بود كه جبرئيل به اذن خدا آن را بازكرد، حضرت مى‏فرمايند: پس ديدم در آن صندوق فقر و خرقه را، پرسيد: چيست اين مرقع و فقر؟ نداآمد كه اى محمد! اين دو چيز را از براى تو و امت تواختيار كردم. از وقتى كه خلق كرده‏‌ام آن دو را و اعطانمى‏كنم اين دو چيز را مگر به كسى كه دوست‌مى‏دارم؛ و خلق نكرده‏‌ام چيزى كه عزيزتر باشد ازاين. سپس حضرت رسول فرمود: برگزيده خداىتعالى فقر و خرقه را از براى من، و اين دو عزيزترين‌چيزهايند نزد خداى تعالى.

پس حضرت خرقه راپوشيد و متوجه مقام «أو أدنى» شد با آن. خرقه را كه‌پوشيد، به مقام «أو أدنى» رسيد. مكان «قاب قوسين»يعنى به اين مرحله رسيده بود، «أو ادنى» را باپوشيدن خرقه به دست آورد؛ و چون از معراج‌بازگشت، پوشانيد آن خرقه را به امر الهى در حضرت اميرالمؤمنين و آن حضرت مى‏پوشيد و وصله بر آن‌مى‏دوخت تا آنكه مى‏فرمود: وصله دوخته‏‌ام بر اين خرقه، چندان كه از دوزنده آن شرم مى‏دارم؛ وحضرت اميرالمؤمنين آن خرقه را پوشانيد درحضرت امام حسن و آن حضرت در امام حسين وهمچنين هريك از ائمه در ديگرى مى‏پوشاندند تاامام مهدى؛ و آن خرقه با ميراث‏هاى انبيا نزد آنحضرت است.

بررسى

ادعاى مؤذن خراسانى با اشكالات و انتقادهايى روبه ‏روست؛ ازجمله اينكه:

     1. در حاشيه كتاب عوالى اللئالى، محشّى آن، دومطلب مهم را ذكر كرده:

     الف. اولاً، اين حديث و مشابه آن در هيچ منبع حديثى ديگر ديده نشده است .

     ب. منظور از «خرقه» در حديث، خرقه‏‌اى كه‌مشهور بين صوفيه است نمى‏باشد.
    
     2. اشكال ديگر اينكه در روايت نيامده كه ائمه اين خرقه را به اوليا داده‏‌اند؛ فقط آمده كه خرقه راپيغمبر اكرم صلى‌‏الله‏‌عليه‏‌و‏آله به امام على عليه‏‌السلام‌و او نيز به ترتيب به ساير ائمه تا حضرت حجت رساند.

     3. اشكال دیگر اين است كه در روايت پيش‏ گفته امام حسن عليه ‏السلام درسلسله حذف شده است. همچنين ذهبيه مدعى ‏اندكه امام رضا عليه ‏السلام خرقه را به معروف كرخى داده،درحالي‌‏كه به تصريح روايت پيشين، امام رضا عليه‌‏السلام خرقه را به امام نهم و امام نهم به امام دهم و امام دهم به امام يازدهم و امام يازدهم به امام دوازدهم پوشانيد .

2. ولايت قمريه

فرقه ذهبيه ولايت را به دو قسم «ولايت كليه شمسيه»و «ولايت جزئيه قمريه» تقسيم كرده‏‌اند كه ولايت كليه شمسيه مخصوص پيامبر و اوصياى دوازده‏ گانه ايشان است و ولايت جزئيه قمريه رامشايخ و اقطاب صوفيه دارا هستند. اينان معتقدند كه سند ولايت جزئيه قمريه اين سلسله،توسط معروف كرخى به امام رضا عليه ‏السلام مى‏رسد و سندولايت كليه شمسيه از طريق امام رضا عليه‌‏السلام و اجدادبزرگوارش به حضرت رسول منتهى مى‏گردد.

بررسى

اينان با طرح نادرست تقسيم ولايت به ولايت شمسيه و ولايت قمريه، اقطاب خود را داراى ولايت قمريه مى‏دانند، درصورتى ‏كه براين ادعاى خود، هيچ دليلى از آيات و روايات ندارند؛ علاوه بر اينكه، مقام ولايت داشتن اقطاب باداشتن انحرافات فكرى و اخلاقى برخى از اين اقطاب سازگار نيست.

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی