پيروزي دين در مصاف با ملي گرايي
به گزارش تبیین، البته اين حرفها تنها باور نيچه و مارکس نبود بلکه بنا به نقل دانيل بل " تمامي متفکران عصر روشنگري، از ولتر گرفته تا مارکس گمان ميکردند که مذهب در قرن بيستم از بين خواهد رفت.(ريچارد هراير دکميجان، اسلام در انقلاب: جنبشهاي اسلامي معاصر در جهان عرب، ص 17) به همين دليل يک جنبش ضد ديني در جهان شکل گرفت و در تبليغاتي دامنه دار، همواره اين گونه وانمود ميکردند که دوران دين به سر آمده و امروز بشر بايد به جاي دنباله روي از آموزههاي وحياني به علم و تجربه بينديشد و تلاش کند تا فرهنگ ملي گرايي به جاي دين، به مسأله مشترک انسانها تبديل شود. از اين رو غربيها کوشيدند تا گرايشهاي ديني را در غرب و به ويژه در جوامع اسلامي بخشکانند. استعمار غربي با متلاشي کردن دولت عثماني و قطعه قطعه کردن مسلمانان و دامن زدن به گرايشهاي ناسيوناليستي، کاري کرد که آنها به جاي همگرايي و همانديشي در باره رشد و توسعه اسلام و ارزشهاي متعالي آن، به فکر خاک و کشور کوچک خود باشند و از اين بدتر با ايجاد روحيه دشمني و اختلاف و بر افروختن جنگهاي خانمان سوز، مسلمانان را در برابر هم قرار داد.
اين در حالي است که از نظر اسلام، مسلمانان از هر قوم و ملت و نژادي که باشند برابرند(حجرات، آيه 10). با بررسي ريشهها و عوامل ملي گرايي در دوران معاصر دست پنهان يهود را ميتوان ديد. برنارد لوييس، خاور شناس معروف سه يهودي اروپايي را الهام بخش ملي گرايي ترکان به حساب ميآورد( تاريخ امپراتوري عثماني و ترکيه جديد، ج 2، ص 297). ناپلئون نيز پس از حمله به مصر شخصا براي دامن زدن به حس ملي گرايي و بر انگيختن تعصب و تفاخر مصريان نسبت به گذشته خود، مؤسسهاي به نام بنياد مصر تاسيس کرد که هدف اصلي آن تقويت مصرگرايي در برابر ايده وحدت اسلامي بود. ( امام خميني و بيداري اسلامي، به نقل از مجله ياد، ش 8، سال دوم ص 146) از اين به بعد نهضتهايي که در مصر شکل گرفت عمدتا با شعار محوري ناسيوناليسم بود. در سايه اين گونه فعاليتها در سال 1916 م، نهضت الثورة العربية الکبري با همکاري متفقين به راه افتاد و حاصل آن تجزيه عربستان و به حکومت رسيدن آل سعود بود. لورنس بهعنوان رهبر اين جريان ميگويد: " من پيش از آن که به حجاز بيايم به انديشه ملي گرايي عربي ايمان عميق و اطمينان کامل داشتم؛ چون اين تفکر، ترکيه را نيز از هم پاشيده بود.(همان به نقل از سير انديشه ملي گرايي از ديدگاه اسلام وتاريخ، ص 90) در ايران هم جريان ملي گرايي توسط روشنفکران غرب زده در دوران قاجار شکل گرفت و در دوران مشروطه رونق بيشتري پيدا کرد. اما نقطه اوج آن در دوران پهلويها بود که با انگيزه به حاشيه راندن دين، به تقديس تاريخ پيش از اسلام ميپرداختند. در اين ميان که همه اميد غرب به انهدام کامل اسلام و دين به طور اعم بسته شده بود، ناگهان اتفاقي در جهان رخ داد که معادلات غرب را به هم ريخت و اميد آنها را نااميد کرد. آن اتفاق بزرگ پيروزي انقلاب اسلامي ايران بود.
گيدنز، جامعه شناس مشهور انگليسي، در اين باره مينويسد: "در گذشته سه غول فکري جامعه شناسي يعني مارکس، دورکيم و ماکس وبر با کم و بيش اختلافاتي، فرآيند عمومي جهان را به سمت سکولاريزاسيون و به حاشيه رفتن دين ميديدند ولي از آغاز دهه هشتاد و با انقلاب اسلامي ايران، شاهد تحقق عکس اين قضيه هستيم؛ يعني فرآيند عمومي جهان به سمت ديني شدن به پيش ميرود." ( جامعه شناسي، ص 75) مارتين کرامر، يکي از کارشناسان آمريکايي در امور کشورهاي مسلمان در سال 1980م، ميگويد: به دستور کارتر، رئيس جمهور وقت آمريکا، مطالعه جامعي از حرکتهاي اسلامي در سرتاسر دنيا آغاز شد. بنا به گفته يکي از مسؤولان سياست خارجي آمريکا " هر احمقي اکنون ميتواند به راحتي تهديد مرگبار ناشي از وقايع ايران را ببيند." پيام اين موضع گيريها روشن است. وقايع ايران ميتواند در ساير بلاد اسلامي تکرار شود و منافع آمريکا را نابود سازد... اسلام، عنصري قوي با پتانسيل سياسي است که قلمرو فرامليتي دارد؛ اعتقادي که متضمن رد حرفهاي بيش از پنج دهه گذشته سياسيون است. به اين ترتيب در زماني بسيار کوتاه، اسلام از يک حادثه غير قابل توجه در جغرافياي انساني به يک قدرت سياسي با اهميت جهاني تبديل شد.( محمد جواد لاريجاني، کاوشهاي نظري در سياست خارجي، ص 221 و 222 ) دکتر ميشل جانسون در مقالهاي در باره احياي اسلام پس از انقلاب اسلامي مينويسد: " بنياد گرايي اسلامي در سراسر جهان اسلام رشد قابل توجهي کرده است. از مراکش تا فيليپين، اسلام در حال گسترش است و به موازات رشد اسلام، نفوذ و منافع غرب شديدا تحت تاثير آن قرار ميگيرد." (کودتاي نوژه، ص 23 ) شيرين هانتر درباره خطر اصول گرايي مينويسد:" از زمان پيروزي انقلاب اسلامي، غرب پديده بنياد گرايي را بهعنوان بزرگ ترين خطر براي منافع خود در دنياي اسلام ميداند. البته خطر اين جنبش از کيفيت اسلامي آن نيست بلکه از ماهيت انقلابي و مبارزه جويانه آن نشأت ميگيرد که خواهان تغيير در تعادل فعلي قدرت اقتصادي در جهان است." ( حمزه امرايي، انقلاب اسلامي ايران و جنبشهاي اسلامي معاصر، ج 21، ص 81) با تامل درباره اين اعترافات، ميتوان به عمق سخن حضرت امام پي برد که ميفرمود: "من با اطمينان ميگويم اسلام همه ابر قدرتها را به خاک مذلت مينشاند، اسلام موانع بزرگ داخل و خارج محدوده خود را يکي پس از ديگري بر طرف و سنگرهاي کليدي جهان را فتح خواهد کرد." ( صحيفه نور ج 20 ص 325).
امروز به فضل الهي ميبينيم که پيش بيني امام در منطقه خاورميانه در حال تحقق است و موج بيداري اسلامي در کشورهاي عربي به راه افتاده است. ملتهاي منطقه به رغم تبليغات گسترده ناسيوناليسم عربي، به دنبال اسلام و ارزشهاي والاي آن و تحقق انقلاب اسلامي اند و براي وصول به اين هدف تا پاي جان ايستاده اند. نکته پاياني اين که در چنين شرايطي باز هم استکبار جهاني بهترين نسخه براي مهار خيزشهاي اسلامي منطقه را ترويج ملي گرايي ميداند. ريچارد رورتي، فيلسوف پراگماتيست آمريکايي پس از آخرين سفر خود به ايران در سال 1386 شمسي و بازديد از برخي مراکز علمي کشور، بهترين راه حل براي کم اثر کردن نقش دين و مذهب را پررنگ کردن نقش ملي گرايي دانست و به همفکرانش در داخل و خارج توصيه کرد که به ترويج ملي گرايي، بيشتر دامن بزنند.
بي جهت نيست که ليدر جريان انحرافي در چند سال اخير يکي از مهم ترين فعاليتهاي خود را بر ترويج ملي گرايي و برجسته کردن تاريخ ايران پيش از اسلام و کوروش و انوشيروان و... متمرکز کرده و ايراني گرايي را به جاي اسلام گرايي و مکتب ايران را به جاي مکتب اسلام در دستور کار خويش قرار داده است. بسيار روشن است که ترويج ناسيوناليسم ايراني در ايران و ناسيوناليسم ترکي در ترکيه و ناسيوناليسم عربي در کشورهاي عربي يکي از اهداف استکبار است و ميتواند در جدا کردن ملتهاي مسلمان بيش از پيش موثر باشد و حتي تشکيل کردستان بزرگ مرکب از کردهاي ترکيه، عراق و ايران نيز در راستاي چنين سياستي از سوي استکبار دنبال ميشود. از سوي ديگر شعارهاي ناسيوناليستي ميتواند بهترين مانع براي صدور انقلاب اسلامي به ديگر کشورها باشد و روند نهضتهاي اسلامي را کند يا متوقف سازد. خوشبختانه در 32 سال گذشته اسلام گرايي توانسته است در مصاف با ملي گرايي گوي سبقت را از ملي گرايي بر بايد و در عرصههاي داخلي و خارجي به صورت گفتمان غالب در آيد. از اين پس نيز سلاح زنگ زده ملي گرايي نخواهد توانست در برابر اسلام راستين، مقاومتي از خود نشان دهد.
منبع: "وبلاگ قاسم روانبخش"




























ارسال کردن دیدگاه جدید