مواجهه ما با داروینيسم فرهنگی غرب

تبيين: مقاله «مواجهه ما با داروینيسم فرهنگی غرب» كه توسط آقاي مصطفي بيگ محمدي نوشته و در اختيار سايت تبيين قرار داده شده است.

مقدمه:

مقاله پیش رو درصدد تطبیق دو تفکر خلق انسان از منظر فرضیه داروین(تکامل انواع) با فرهنگ غربی حاکم بر جهان است. از نظر انسان‌شناسي داروين، تبدّل و جهشی در سلول‌های دیگر به صورت تصادفي، باعث به تکامل رسيدن موجودی به نام انسان شده است و باقی موجودات به صور متفاوتي مانند حیوانات شكل پيدا كرده‌اند؛ در جامعه کنونی نیز، که تفکری مانند فرهنگ غرب در جهان سایه افکنده و فرهنگ های دیگر را نامتکامل و ناقص می‌داند، چیزی شبیه تکامل انواع در فرهنگ اقوام جهان اتفاق افتاده است. در این نگاه تبخترآمیز، فرهنگ‌های غیر اروپایی و آمریکایی، نسبتي مانند حیوان به انسان در نظریه داروین را دارند. داروینسیم فرهنگی  یعنی؛ فرهنگ مدعی حاکمیت بر جامعه جهانی كه فقط و فقط خود راكامل‌ترين و متمدن‌ترين فرهنگ در جهان مي‌داند و مابقي فرهنگ‌هاي ديگر را وحشي و بربر و در حال سير كردن عصر حجر مي‌داند!

از فرضیه داروین تا داروینسیم فرهنگی غرب:

چارلز داروین  زیست‌شناس انگلیسی، چگونگی به وجود آمدن انسان را با رشد گیاهان، حیوانات و انسان این‌گونه توضیح می دهد: منشاء پیدایش انواع کنونی (حيوانات و انسان) بر اساس تطّور وگذشت دوران‌های تاریخی است.  داروینیسم یک فرضیه در زیست‌شناسی است که درکتاب اصل انواع  توسط چالز داروین مطرح و منتشر یافت. جوهره این دیدگاه این نکته است که، کلیه موجودات نیای مشترکی دارند و انسان نیز دارای ماهیتی بیولوژیکی بوده که محصول یک روند تطّوری دائمی زیست شناختی و حیوانی است. مفروضات اصلی مورد نظر داروین مفاهیمی چون: انتخاب طبیعی، تنازع بقاء و سازگاری با محیط می باشد. به نظر او پیدایش انسان حاصل یک مجموعه تکاملی پیچیده بیولوژیکی است كه به پیدایش آدمی منتهی می‌شود.  عجیب است که برخی غربیان ظاهرگرا، بر اساس این فرضیه، علیه وجود خدا استدلال کرده‌اند، گرچه حتی اگر این فرضیه اثبات شود، به طریقِ جدّی‌تری، وجود نظمی پیچیده‌تر و ناظمی عاقل‌‌تر را به اثبات می‌رساند.

روشنفکری دیکتاورمآبانه و سرمایه داری، مروج داروینیسم فرهنگی!

گر چه خود داروین، یک آته‌ایست یا بی‌خدا نبود، امّا مقدمات مِتُدیک و روح نظریه‌اش، مادّي‌إنگارانه است و علم‌زدگی (ساینتیزم) و مادی‌گرایی افراطیِ قرن نوزدهم، باعث حاکمیت و ترویج این فرضیه شد، گرچه فرضیه داروین و تابعینش، هنوز هم به اثبات علمی نرسیده است و مخالفان بسیار زیادی در میان دانشمندان علوم تجربی، زمین‌شناسان، جانورشناسان، متکلّمین و فلاسفه دارد. نظریه داروين، شدیداً مورد استقبال زرسالاران بورژوازی (سرمايه‌داری)  قرار گرفت، زیرا از یک سو، در منطق تطّوری این فرضیه، محملی برای اثبات ادعاهای سرمایه‌داری، به عنوان یکی از ارکان تفکر  اومانیستی مدرن را مشاهده می‌کردند و از سوی دیگر، تصویری که داروین از روابط موجودات در محیط زیست ارائه می‌داد، دقیقاً گرته‌برداری از منطقِ بی‌رحمِ تنازع بقا در نظام کاپیتالیسم خشنِ قرن نوزدهم، به ویژه سیاست های کمپانی‌های جهان‌وطنِ انگلیسی بود.

بر این اساس، نظریه‌پردازانِ سرمایه داری با استناد به داروینسیم، نظامی بی‌رحم و ویرانگر روابط سرمايه‌دارانه خود را امری طبیعی جلوه دادند که مبتنی بر ورشکست کردن سرمایه‌داران کوچک و اضمحلال ضعفا توسّطِ کلان‌سرمایه‌داران و استثمارگران صهیونیست انگلیسی بود و خانه خرابی فقرا و زحمت کشان جامعه را در پی داشت  و نمودی از قانون حاکم بر طبیعت، جلوه‌داده‌می‌شد و طبق فرضیه اثبات نشده داروین، برای آن توجیه می‌تراشیدند.

بر همین اساس، رویکردی در جامعه‌شناسی تحت عنوان «داروینسیم فرهنگي-اجتماعي» پدیدآمد كه استثمار بی‌رحمانه مستعضفین و نابودی طبقات فرودست اجتماعی را زیر فشار منطقِ بی‌رحمِ گردش آزادانه سرمایه در دست عده اي محدود، با استناد به داروینیسیم، امری کاملاً طبیعی جلوه می داد. 

بله؛ قصه فرهنگ در عصر حاضر که معروف به عصر ارتباطات واطلاعات و عصر مرزهای شیشه‌ای است، بسیار شبیه نظریه داروین درباره اصل تنازع بقاست. فرهنگ حاکم بر بخشی از جوامع بشری، حتی جامعه ما، متاسفانه فرهنگّ خشنِ داروینستی است كه درون كشور نيز به زور رسانه‌های صهیونیستیِ جهانی، استعمار فرانو، جنگ نرم و روشنفكران سكولار، کسي شهامت ايستادن در برابر فرهنگ غربزده وسکولاریسم دانشگاهی را ندارد. از رسانه های ارتباطی گرفته شده تا مدارس و دانشگاه‌ها، همگی به صورت ناخواسته آنچه را الگو برای خود می‌دانندکه متاسفانه هیچ ربطی به اسلام و مسلمین ندارد، بلكه فرهنگي براساس تنازع بقا بر بشريت، به صورت امری مسلّم تلقی شده و ديگر فرهنگ‌ها را به زور روشنفکربازی از ميدان به در كرده و حتّي اجازه نفس كشيدن نيز به او نمي‌دهد و با انگ‌هایی مثل متحجر و افراطی مخالفان غرب را از میدان فرهنگ و هنر و علم اخراج می کنند و ترور شخصیتی تبدیل به سکه رایجی شده است.

آرمانشهر کابالیستی فرانسیس بیکن و داروینیسم فرهنگی در مسیر سرمایه داری خشن!

فرهنگ جهان در عصر حاضر، بر اساس نقشه راهی است که فرانسیس بیکن(1561-1624) در کتابی تحت عنوان «آتلانتس نو» توصیف می‌کند. این فرهنگ، ملغمه‌ای از موهومات کابالیستی-مصری و هلنیستی بیکن بود که با تجربه گرایی افراطی التقاط پیدا کرده بود و به مثابه شالوده مدرنیته تلقی شد. فرهنگي كه توسط بيكن توليد شد و براساس مباني علم محوري ساینتیستی و حس گرایانه، توسط کانون های قدرت علمی دربار انگلیس و  دانشمندنمایان وایسته به کمپانی هند شرقی، در جهان ترويج شد و اكنون شانه‌هاي بشريت زير آن خُرد مي‌شود. این فرهنگ که همپوشانی جدی با منافع سرمایه‌داران صهیونیست حاکم بر تمدن آنگلوساکسون دارد، دين و ماورای طبيعت را موهوماتي بيش نمي‌داند وهرچه كه زير تيغ تجربه و مشاهده عيني برود مورد پذيرش قرار مي‌گيرد و الّا هيچ اعتباري نخواهد داشت، مانند آنچه كه انبيا الهي آورده اند که از منظر روشنفکران غربزده حجیتی برای زندگی بشرِ امروز ندارد!

آتلانتیست یا جزیزه بیکن، جزیره ای است که در آن، سازمانی علمی مجهز به تمام آلات و اسباب، برای پیشرفت علمی تاسیس شده است و محصول بررسی‌های این سازمان، به صورت دستورالعمل منتشر می شود و این دستورالعمل‌های علمی، همان دین مردم را تشیکل می دهد و فرهنگ جوامع حاصل فرمايشات عده اي از افراد است كه براي رسيدن به اهداف سرمایه داری حس‌گرا، فرهنگ سازي مي‌كنند.

ارمغان یانکی‌های وال استریت، برای غفلت‌زدگانِ روزگار!

در زمانه شوم اکنون که تمدن نامیمون غرب برای ابنای آدم به ارمغان آورده اسیت، فرهنگی که باید در جامعه جهانی حاکم شود، حاصل برنامه‌های سازمان‌های جاسوسی و صهیونیسم بین الملل است و بر اساس اصل تنازع بقا، به هر روشی باید با فرهنگ‌های دگراندیش و منتقد غرب و صهیونیسم برخورد شود و هويت و هستی‌شان را از طریق بمباران تبلیغاتی و جّوسازی رسانه‌ای، باید مغلوب کرد؛ اگر هم نتوانستند  فرهنگ خود را از این راه‌ها حاکم کنند، دست به دامان تحریم و شورای امنیت و سازمان ملل شده و با کلماتی مانند؛ تروویسم، اصلاحات، جلوگیری از تسلیحات کشتارجمعی، حقوق بشر و... سعی در بیرون کردن رقیب از میدان مسابقه را خواهد داشت و این است داروینسیم فرهنگی! صدها و هزاران اندیشمند منتقد سیاست‌ها و اسطوره‌های صهیونیستی نیز در زندان‌های تمدن آزاداندیش و لیبرالیسم ضدبشری، در بند هستند تا ندای حقیقت به گوش مردمان نرسد و خلسه غفلت برانگیز بشر معاصر به هم نخورد! اندیشمندان بزرگی چون ارنست زاندل و دیوید ایروینگ و رابرت فوریسون و روژه گارودی و... . انگار بشر معاصر، با دست خویش قرص آبی رنگی را خورده که از صنایع شیمیایی وال استریت و صهیونیسم سیراب شده است و به خوابی خودخواسته فرورفته است که نمی خواهد بیدار شود، نکند که دردِ زمانه او را بگیرد و به یاری مستضعفان عالم بشتابد!

متاسفانه باید این جمله را براي بعضي از انديشمندان مسلمان و داخلي بگوییم که حتی  بسیاری از افرادی که ادّعای فهم و علم می کنند نسبت به این تنازع بقاء در محیط فرهنگی، ناخواسته آب به آسیاب دشمن می ریزند وآنچه را که باید محکوم کنند، با تبلیغات خود حاکم می کنند؛ انگار بر سر شاخه نشسته و بُن می برند!

راهی برای نجات از داروینیسم زورکی جهان معاصر!

پروفسور ویلیام چیتيک، عارف و فیلسوف مسلمان آمریکایی الاصل در مقاله ای می گوید: «آیا می توان میراث عقلی اسلامی (فرهنگ اسلامي) را احیا کرد؟» «به عقیده من به عنوان یک ناظر خارجی، تفکر بسیاری از روشنفکران مسلمان با مبادی غیرآگاهانه با آموزش‌های دبستان و دبیرستان و سپس دانشگاه است. چنین افرادی که به خيال خود کارهای ضد دینی و فرهنگی انجام می‌دهند، ممکن است همچون یک مسلمان، کردار اسلامی داشته باشند؛ ولی مثل یک پزشک یا مهندس یا جامعه‌شناس فکر می‌کنند. ساده‌اندیشی است اگر فکر کنیم فرد می‌تواند سال‌های طولانی دانش بیاموزد، با روش ومبنای غربی، وسپس با آنچه بر اساس فرهنگ غرب آموخته است، مفارقت کند و با خواندن چند کتاب از رهبران معاصر مسلمان یا مطالعه قرآن یا خواندن نماز، اسلامی فکر کند؛ پس برای بازیافت میراث عقل اسلامی، می باید طرحی ماورای نظام آموزشی موجود ریخت.»

نکته باريک‌تر از مو این است که فرهنگ غرب کاری با انسان در جوامع جهانی کرده است که فرهنگ غرب را همان گُمشده وآرمان نهایی خود، آن‌هم به صورت ناخواسته و از روی میل تبلیغ می‌کنند و این اسفبار ترین ضایعه وجهل مركب ماست که تا آن را درک نکنیم از بندش رها نخواهیم شد. داروینیسم فرهنگی، همان تهاجمِ ناجوانمردانه فرهنگی است که بصورت خاموش کارش را پیش می برد و چون دیده نمی شود، طعمه‌هایش را می تواند خيلي زود از پا در آورد.(حتی من و شما را دوست عزیز!)

حوزه های عمل داروینیسم فرهنگی

داروینسیم فرهنگی-اومانیستی غرب، برای آنکه بتواند در بستر جوامع رشد کند، در شش حوزه اساسی فرهنگ‌های دیگر، به ویژه فرهنگ اصیل اسلام شیعی، اهداف خود را پیش مي‌برد که عبارتند از:

1- کم ارزش نمایی اصول واقعی.

2- ارزش مند نمایی اصول غیر واقعی.

3- توجه ندادن به دروس و هسته های فکری اندیشه ساز.

4- غلط آموزی و بی هدفی در حوزه فرهنگ اصیل بومی و خودی.

5- استفاده از شیوه‌های ناکارآمد فرهنگی در جوامعِ طالبِ فرهنگ بومی با استفاده از نفوذی‌ها یا برنامه‌های ناکارآ.

6-گسست ارتباط فرهنگی نسل‌ها (تقلیل ارتباط نسل‌ها با یکدیگر و حاکم کردن فرهنگ بیگانه).       

دارونیسم فرهنگی و نیازسازی وذائقه سازی حیوانی!

اندیشه آلوده به فرضیه سست داروین، همان‌گونه که می‌گوید اجداد حیوانات و انسان‌ها یکی بوده است و به مرور زمان تکامل پیدا کرده‌اند و تکامل را نیز، تنها برای جسم مادي فرض می‌گیرد، نیازهای انسان را نیز مانند حیوانات تعریف می کند. حیوانات نیازهایی مانند: خوابیدن، ارضای غریزه جنسی، آشیانه یا طویله ای برای خوابیدن و آب و علوفه ای برای خوردن و آشامیدن دارند. انسان مدرن نیز تنها هَمّ وغَمِّ خود را همین چهار نیاز تعریف می‌کند و آرمانشهر وی، رفاه مندی در عرصه‌های مادی است و حاکمیت، تکلیفی جز رفع نیازهای نخستین انسان ندارد!  البته چون انسان دارای ابتکار عمل و خلاقیت هست، این نیازها را با کمی بازی و محاسبه گری، مهندسی می‌کند که لذّت به دست آوردن و مُهیّا کردن داشته باشد. متاسفانه اين  ذائقه سازي در جامعه ما اتفاق افتاده است و خور و خواب وشهوت، همه شد نیاز و خواست برخی! بی ارتباط نیست که در اکثر فیلم ها و انیمیشن های غربی، حیوانات چون انسان‌ها مشغول سکس و تنوع در خوراک و پوشاک هستند و رفاه‌مندی به حیوانات نیز تسری یافته است. شرکت‌های عظیم فیلم‌سازی نیز بر اساس همین ذائقه سازی مدرن، انسان و حیوانات و جهان را ان‌گونه تعریف می کنند که اربابان رسانه های ثروت‌سالار می‌خواهند! بی دیلی نیست که پیر فرزانه انقلاب می فرمایند: «اگر بر ملتی، بر کشوری، بر هیئت حاکمه ای، بر فردی شهوات غالب شود،خشونت ناشی از حیوانات ناشی شود، دنیادارای و دنیاطلبی غالب شود، این ظلمات است؛ حرکت ظلمانی است، جهت ظلمانی است و هدف هم ظلمانی است.» 

    
مخالفت با فرهنگ وسبک زندگی دینی، به مثابه تنها رقیب جدی غرب در داروینیسم فرهنگی

صاحبان فرضیه داروینیسم فرهنگي، در بُعد نرم افزاری، در تمام ساحات زندگی، برنامه‌ریزی‌هایی برای رسیدن به اهداف خود کرده اند،كه فرهنگ و سبک زندگی مادی غرب، تمام اقوام را می‌دَرَد تا فرصت تنازع بقا را برای خود مهيّا كند و در این مسیر تنها رقیب جدی خود را اسلام ناب شیعی می‌داند؛ این مهم را در نظریات استراتژیست های اصلی انها چون برنارد لوئیس و ساموئل هانتینگتون و فرانسیس فوکویاما می بینیم و البته به دليل کارایی فوق العاده انقلاب اسلامی در پیشرفت همه‌جانبه مادی و معنوی ایرانیان و دستیابی به قله‌های دانش و حکمت توسط جمهوری اسلامی در دو دهه اخیر است که زرسالاران غربی‌، فرهنگ دینی را رقيب جدی خود یافته‌اند و با تمام وجود نفی می‌کنند وگاهی به خاطر فریب دادن دینداران ظاهر بين، نقاب دین به صورت می زنند؛ اما دینی منزوی و سکولار یا سکولاریسم صریح را به نام اسلام جا می زنند؛ نقاب بر چهره می زنند که مبادا معتقدان به دین در برابرشان موضع جدي بگیرند و مخالفتي كنند. در حقیقت پشت نقاب سکولاریسم دینی یا روشنفکرانه، اومانیسم خشن و ویرانگری خوابیده است که به هیچ کس رحم نمی کند و به فرموده قرآن کریم «لَن ترضی عنک الیهودُ ولا النصاری حتّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم» . به فرموده رهبر حکیم و فرزانه: «غرب در حالی که دم از آزادی فکر می زند، مصراً اصرار داردکه فرهنگ خودش را برهمه ی ملتها تحمیل کند.»

بازگشت به آئین اسلام حنیف ابراهیمی، تنها راه نجات از داروینیسم فرهنگی ویرانگر

امروزه، پس از گذشت سال‌ها دوری از آئین ابراهیمی در غرب، اومانيسم ماده‌گرای یهودی-صهیونیستی و خدا-انسان‌انگاری مسیحی و منحرف است كه صحنه‌گردانِ فرهنگ حاكم در جوامع غربی مي‌باشد.  فرهنگ داروینيستي را چیزی جز خودمحوری وخواهش‌های نفسانی نمی‌توان یافت، زیرا هر چیزی که هست، غیر از خدامحوری مي‌باشد و این گمراهی مطلق است و غروب انسانیت را نوید می دهد. تنها راه نجات از این گمراهی مدرن که لایه‌های پیچیده‌ای دارد و هرروز اصطلاحاً خود را به روز می‌کند، تا مكر او بر مردم پنهان باشد، بازگشت به آغوش خداوند و دین است.

آقاي اِشپیگل در مصاحبه ای که با مارتين هایدگر انجام داده از او می‌پرسد: «شما که میگویید فرهنگ غرب، به انتها رسیده است، چه پیشنهادی برای نجات آن دارید تا از خطر نابودي که شما می گویید در آینده، غرب گرفتار آن می شود، نجات یابد؟» هایدگر ابتدا شرط می‌کند مصاحبه مرا تا زنده هستم  پخش نکنید. سپس می گوید: «تنها هنوز خدایی است که می تواند ما را نجات دهد.» یعنی: اولاً: روح زمانه هنوز برای پیدا کردن حرف من، بسيار کوچک است، لذا در افقی دیگر باید این حرف را فهمید. ثانیاً: فقط خدا می‌تواند انسان‌ها را نجات دهد و خداشناسی در این فرهنگ هم به درد خودش می‌خورد.

ما مسلمانان به خصوص شیعیان، هیچ راهی به جز شناخت  تمام مبانی آئین حنیف ابراهیمی که بر اساس استنادات متعدد تاریخی در شیعه متجلی است، و پی‌گیری جدی آنها نداریم. باید جامعه اي براساس این فرهنگ دینی بسازیم و فرهنگ زندگی دینی را در میان نسل جدید جا بیندازیم و الّا دچار فرهنگ منحط و پارادوکسیکال غرب می شویم که خواسته یا نا خواسته به مرور زمان در وجود ما رسوخ کرده است. همان فرهنگی که نقاب علم و ارزش را بر چهره خود کشیده تا شناخته نشود، دریغ از آنکه با دین و فرهنگ الهی هيچ نسبتی ندارد و لو اینکه از رسانه‌ها وجایگاه‌های اجتماعی و دانشکده‌ها به عنوان علم قطعی ترویج و تبلیغ شود! والا کار ما هم به جایی خواهد رسید که به گفته نیچه مخدرهایی چون مسیحیت یهودزده ممسوخ و منحرف و مواد مخدر و الکل و سکس، هیچ برایمان باقی نخواهد گذاشت و به  منجلات نیست انگاری فرو خواهیم رفت.

جملات راهبردی پیر حکیم انقلاب درباره داروینیسم فرهنگی غرب

در انتها جمله اي از بيانات راهبردي رهبر حکیم(دام ظله) پيرامون گريز از فرهنگ وتمدن غرب، مي آوريم، به اميد آنكه افسران فعال عرصه فرهنگي، اهتمامشان را نسبت به شناخت عميق‌تر وشناساندن مباني اصيل ديني به جوانان حقيقت دوست و جامعه جهاني  جدي تر پيگيري و عملياتی كنند. ایشان چنین بیان می دارند: «ممكن است شما سؤال كنيد كه چرا بايد از فرهنگ‏ غرب‏ و اروپا و آمريكا گريخت و چرا بايد ذهن خود را به روى آن بست؟ اين سؤال به جايى است كه مردم بعد از انقلاب، تا حدودى پاسخ آن را دريافته‏اند؛ ليكن در اين مورد جمله‏ى كوتاهى را مطرح مى‏كنم: فرهنگ غرب، فرهنگ برنامه‏ريزى براى فساد انسان است، فرهنگ دشمنى و بغض با ارزش‌ها و درخشندگى‏ها و فضيلت‌هاى انسانى است، فرهنگى است كه همچون ابزار در اختيار خداوندان زور و زر و امپراتوران قدرت است. با اين فرهنگ، در صددند نسل بنى‏آدم را از همه‏ فضايل انسانى تهى‏دست كنند و انسان‌ها را به موجودات فاسد و مطيع و تسليم و غافل از ياد خدا و معنويت تبديل كنند. منافع آن‏ها، جز از طريق گسترش اين فرهنگ تأمين نمى‏شود. اين فرهنگ، برهنگى و اختلاط و امتزاج بى‏قيد و شرط زن و مرد باهم است كه يكى از پايه‏ هاى اصلى فرهنگ غربى مى‏باشد و از روز اول، براى فساد انسانها و خروج انسانيت از دايره‏ فضايل انسانى بنيان‏گذارى شد. آن‏ها كه دلشان براى انسانيت نسوخته است. بزرگترين ايستگاه‏هاى تلويزيونى و راديويى، از آنِ صاحبان بزرگترين كارخانه‏ها و معادن و منابع و عظيمترين ثروت‌هاست. تشكيلات صهيونيستى، براى فساد نسل بشر، از حدود صد و پنجاه سال پيش، شروع به برنامه‏ريزى و اشاعه‏ى فساد و فحشا كرده‏اند. آن‏ها زنها را از عفت بشرى خارج ساختند؛ به طورى كه حتّى زنهاى اروپا و امريكا هم، به شدّتِ پنجاه سال اخير دچار فحشا و فساد و دورى از فضايل انسانى نبوده‏اند! زنان كشورهاى اسلامى و ديگر كشورهاى دور دست كه جاى خود دارد. همچنين مردها را به فساد و راحت‏طلبى و تنبلى و عشرت‏جويى و مصرف‏گرايى كشاندند و به قبول وضع زندگى حيوانى واداشتند. براى اينكه از طرف مردها و زنهايى كه در كشورهاى مختلف عالم، زير فشار استبداد و استعمارِ اين قدرتها قرار مى‏گيرند، تهديد نشوند، مغزها را فاسد كردند.»

به اميد روزي كه بتوانيم  فرهنگ عليه اسلام را تبديل به فرهنگ عليه السلام كنيم و خداوند آن روز را براي مومنان نويد داده و نزديك مي‌داند. مایه تأسف است که برخی دولتمردان و دانشگاهیان ما هنوز هم به سمت فرهنگ تکبرآمیز و متصلب غرب متمایلند و پیشرفت و توسعه را فقط ذیل چنین فرهنگ منحطی تعریف می‌کنند. امام خمینی(قدس سرّه) می‌فرمایند: «ما از حصر اقتصادی نمی ترسیم، ما از دخالت نظامی نمی ترسیم،آن چیزی که ما را می ترساند، وابستگی فرهنگی است، استقلال و موجوديت هر جامعه از استقلال فرهنگي آن نشات مي‌گيرد. ساده انديشي است كه گمان شود با وابستگي فرهنگي، استقلال  در ابعاد دیگر یا یکی از آنها امکان پذیر است...»

والحمدلله رب العالمین

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی