مغالطات مخالفان در مواجهه با معصومان(ع)
تبيين: مقاله « مغالطات مخالفان در مواجهه با معصومان عليهم السلام» كه توسط آقاي سيدمصطفى ميرباباپور1 نوشته و در نشريه علمي شماره 195«معرفت» انتشار يافته توسط پايگاه اطلاع رساني تبيين، تلخيص و در اختيار خوانندگان قرار داده شده است، كاربران جهت مطالعه اصل مقاله ميتوانند به اين نشريه مراجعه نمايند.
مغالطاتى كه در اين مقاله مورد تحليل واقع شده، فقط تعداد محدودى از مجموع مغالطاتى است كه در برابر معصومان عليهمالسلام صورت گرفته است.
مغالطه «پيشداورى»
مغالطه «پيشداورى»، اين است كه كسى باور نادرستى داشته باشد و پيش از اينكه دليل و برهان طرف مقابل را ملاحظه كند، بر آن باور غلط اصرار بورزد.
بنابر روايتی از امام حسن عسکری(ع)، جمعى از پيروان پنج مكتب يهود، نصارى، دهريه، ثنويه و مشركان عرب در محضر پيامبر اكرم صلىالله عليه وآله حاضر شدند و ادعایی را مطرح نمودند.
در مدعيات هر پنج گروه و قبل از اينكه نظر پيامبر صلى الله عليه وآله شنيده شود و مورد بررسى قرار گيرد، آمده است كه اگر با ما موافق نباشى ما با تو دشمنى مىكنيم. اين جمله نشان مىدهد كه آنان بدون وارد شدن در بحث و گوش سپردن به سخنان و ادلّه طرف مقابل، از پيش موضع خود را مشخص كرده و قصد تغيير در مواضعشان را ندارند. پيامبر صلى الله عليه وآله نيز بعد از استدلال و رد ادعاى هريك از آنها فرمود: اميدوارم با قلب پاك و راه انصاف در گفتار و عقيده تان فكر كنيد، تا خداوند متعال حقيقت را به شما بنماياند. اين بيانات پيامبر صلىالله عليه وآله نشان مىدهد كه آنها بر رأى و نظر خود، بدون انصاف و روحيه حقيقت طلبانه اصرار داشتند. ازاينرو، پيامبر به تفكر در عقيده شان همراه با انصاف و پاكى قلب توصيه مىكنند. بر اين اساس، معلوم مىشود براى قبول استدلال، انصاف و حقيقت طلبى لازم است. در غير اين صورت، هرچه استدلالها متقن باشد، ولى مخاطب به دنبال پيدا كردن رأى درست نباشد فايده اى ندارد.
مغالطه «لجاجت ورزى»
يعنى كسى بدون دليل و برهان، با پافشارى بر اعتقاد خود، همه ديدگاههاى مخالف را باطل بپندارد و با وجود دلايلى بر رد ديدگاهش، از موضع خود كوتاه نيايد.
نكته اى كه بايد به آن توجه كنيم، در مغالطه پيشداورى، شخص پيش از اينكه دليل طرف مقابل را بررسى كند آن را باطل اعلام مىكند و رأى خود را درست مىداند، ولى در مغالطه لجاجتورزى، بعد از شنيدن دلايل كافى و با اينكه خود دليلى براى ادعاى خود ندارد، باز هم بر اعتقاد خود اصرار دارد.
مغالطه «بستن راه استدلال»
اين مغالطه در جايى است كه شخص به جاى آوردن دليل براى اثبات مدعاى خود يا رد مدعاى طرف مقابل، از حالت منطقى خارج مىشود و سخنى مىگويد كه هرگونه استدلالى در برابر او بىفايده باشد . براى مثال، وقتى از عالمان مسيحى در مورد برخى از اعتقاداتشان مانند فديه، تثليث و... سؤال شود، مىگويند: اينها امورى هستند كه عقل انسان توانايى درك آنها را ندارد و فقط بايد ايمان بياورى تا درك كنى. درواقع، مسيحيان براى فرار از استدلال و دفاع، راه هرگونه استدلال را مىبندند و اين امور را به ايمان حواله مىدهند.
مغالطه «تغيير تعريف»
مغالطه «تغيير تعريف»، مغالطه اى است كه كسى براى توجيه اظهارات اوليه خود هنگام برخورد با موارد نقض و خلاف، معناى كلمات را تغيير دهد. با تغيير معناى كلمات، درواقع، شخص، سعى مىكند از موضع قبلى خود عقب نشينى نموده و به يك اظهارنظر جديد برسد.
درمناظره اى كه یهودیان با پیامبر اسلام (ص) داشتند .يهوديان گفتند: اعتقاد ما اين است كه عزير پسر خداست... . پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: براساس چه دليلى معتقديد كه عزير، پسر خداست؟ اگر منظور شما از پسر خدا بودن اين است كه خداوند متعال همچون پدران ديگر با جفت خود نزديكى نموده و در اثر اين مقاربت، پسرى مانند عزير متولد شده، در اين صورت، شما پروردگار جهان را يكى از موجودات مادى و محدود جهان پنداشته و به او صفاتى همچون صفات مخلوقان دادهايد. يهوديان گفتند: مراد ما [از ولادت]اين معنى نيست؛ زيرا آن بنا به گفته شما كفر و نادانى است. بلكه مقصود ما از پسر خدا بودن احترام و عظمت است. هرچند ولادتى در كار نباشد؛ مانند استادى كه به شاگردش مىگويد: «اى پسر من».
يهوديان درواقع، با تغيير معناى ولادت، از اشكال پيامبر صلى الله عليه وآله به خود شانه خالى كردند و آن را به معناى تكريم و تعظيم گرفتند، ولى پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: با اين توجيهى كه كرديد كار شما دشوارتر شده. اين تكريم و تعظيم براى حضرت موسى عليه السلام كه افضل از عزير است، اولويت دارد. آيا شما مىپذيريد كه به موسىنسبت به خداوند اين سخنان گفته شود. يهوديان مات و مبهوت شده و گفتند: اى محمد، اجازه بده درباره سخنانت فكر كنيم .
پيامبر صلى الله عليه وآله با اثبات اينكه معناى دوم از ولادت مورد نظر يهوديان نبوده و به اين معنا ملتزم نيستند، نشان دادند كه همان معناى اول را اراده كردهاند، ولى چون با اشكال مواجه شده بودند، عقبنشينى كرده و معناى جديدى را ارائه دادند.
مغالطه «تمثيل»
استدلال غيرمستقيم سه گونه است: رسيدن از قانون كلى به جزئى (قياس)؛ رسيدن از موارد جزئى به قانون كلى (استقراء)؛ رسيدن از حكم يك جزئى به حكم جزئى ديگر به خاطر تشابهى كه جزئى دوم به جزئى اول دارد (تمثيل).
مغالطه بودن تمثيل بدين جهت است كه غالبا يك وجه تشابه موجب حكم كلى مىگردد و از وجوه تفاوت آن دو غفلت مىشود. اين همان چيزى است كه در اصطلاح فقهى به آن «قياس» گفته مىشود و به شدت از آن نهى شده است .
در همان مناظرهاى كه پيروان پنج فرقه خدمت پيامبر صلى الله عليه وآله مىرسند و به بيان ادعايشان مىپردازند، وقتى نوبت به بت پرستان مىرسد، در دليل بت پرستى خود اختلاف مىكنند. گروهى از آنان گفتند: آنگاه كه خداوند آدم را آفريد و فرشتگان را امر نمود تا او را سجده كنند، ما از اين امر كه وسيله تقرّب به پيشگاه خداوند بود محروم شديم، پس براى جبران آن، صورت آدم را به شكلهاى مختلفى ساختيم و در مقابلش به قصد تقرّب به خداوند سجده مىكنيم؛ همچون سجده فرشتگان بر آدم، كه به قصد تقرّب به خدا بود.
پيامبر صلى الله عليه وآله در افشاى مغالطه آنها مىفرمايد: در مسئله سجده فرشتگان بر آدم عليه السلام[اولاً]خداوند متعال سجده را بر خود آدم امر فرمود نه بر صورت او. [ثانيا]ازآنجاكه سجده را بر فرشتگان فرض نموده، اين تكليف، بر آنان بوده نه بنى آدم. پس هر مقايسه اى بىجاست .
در اين مورد، ملاحظه مىشود كه در يك ادعاى بت پرستان دو مغالطه تمثيل وجود دارد و پيامبر نيز با بيان تفاوت بين حضرت آدم و صورت او و همچنين بين انسا نوفرشتگان،مغالطه آنهاراآشكارمىنمايند.
مغالطه «قياس مضمر مردود»
«قياس مضمر» قياسى است كه يكى از مقدمات آن و يا نتيجه، به دليل وضوح آن حذف شده باشد؛ مثل اين استدلال كه «حسن انسان است؛ زيرا ناطق است.» در اينجا، كبرا حذف شده و نتيجه در ابتدا ذكر شده است. در اصل اينچنين بوده: حسن ناطق است (صغرا)؛ هر ناطقى انسان است (كبرا)؛ پس حسن انسان است (نتيجه) . ولى وقتى حذف اركان قياس به خاطر سرپوشگذارى بر استدلال غلط باشد، مغالطه قياس مضمر مردود شكل مىگيرد؛ مانند اين مثال: «فلانى دزد است؛ چون شبها در كوچه پرسه مىزند.» در اين استدلال، كبرا ـ هركسى كه شبها در كوچه پرسه بزند دزد است ـ حذف شده است تا شنونده به راحتى پى به مغالطه نبرد.
مغالطه «تهديد»
اين مغالطه درجايى رخ مىدهدكه شخص مى خواهد ادعاى خود را با تهديد و ارعاب به مخاطب بقبولاند، ولى ازآنجاكه تهديد هيچ تأثيرى در نتيجه گيرى منطقى ندارد، كاربرد آن، مغالطه محسوب مىشود.
مغالطه «دروغ»
دروغ كه جنبه اخلاقى و شرعى آن بيشتر مورد توجه است، يكى از شايعترين مغالطات در گفتوگوهاى روزمره است و علاوه بر جنبه اخلاقى و شرعى، جنبه منطقى نيز دارد؛ چراكه مقدّمه كاذب وقتى در دستگاه استدلال قرار بگيرد، نتيجه كاذب مىدهد.
مغالطه «طلب برهان از مخالف»
وقتى كسى ادعايى مىكند، اگر به جاى اينكه براى اثبات ادعاى خود دليل بياورد، از مخالف خود بخواهد كه براى نقض گفتارش استدلال كند، اين مغالطه روى مىدهد.
در جريان غصب فدك، اميرالمؤمنين عليه السلام به مسجد آمد و خطاب به ابوبكر فرمود: براى چه فاطمه را از ميراث پدرى او محروم ساختى، درحالىكه او در زمان حيات رسول خدا صلى الله عليه وآله مالك آن شده بود؟ ابوبكر گفت: اين فىء مسلمين است؛ اگر شاهدانى بياورد كه رسول خدا صلى الله عليه وآله در زمان حياتش به او بخشيده قبول است، وگرنه او هيچ حقى در فدك ندارد. حضرت فرمود: آيا درباره ما خلاف دستور خداوند درباره مسلمانان حكم مىكنى؟ گفت: نه اينطور نيست. فرمود: اگر در دست يكى از مسلمانان چيزى باشد و من ادعا كنم كه مالك آن هستم، تو از كداميك از ما درخواست دليل و بيّنه مىكنى؟ گفت: معلوم است كه فقط از تو طلب بيّنه مىكنم. فرمود: پس چرا از فاطمه عليهاالسلام طلب شاهد مىكنى، درحالىكه فدك، از زمان رسول خدا صلى الله عليه وآله در اختيار او بوده است؛ حال آنكه از مسلمانانى كه مدعى هستند بيّنه اى طلب نمىكنى. ابوبكر ساكت شد و مجاب گشت. عمر گفت: اى على! دست از اين سخنان بردار كه ما قادر به بحث و احتجاج با تو نيستيم، اگر در اثبات اين مالكيت شاهدانى آورديد قبول است، وگرنه فدك، مال همه مسلمين بوده، نه تو و نه فاطمه هيچ حقى در آن نداريد.
مغالطه «تفسير نادرست»
اين مغالطه غالبا در هنگام نقل قول از ديگران اتفاق مىافتد؛ به اين صورت كه با تفسير نادرست از آن قول، سعى مىشود ديگران به اشتباه بيفتند و مدعاى غلط اثبات شود.
مغالطه «مسموم كردن چاه»
«مسموم كردن چاه» به عنوان يك مغالطه، چنين است كه كسى ادعايى كند و براى جلوگيرى از اعتراض و مخالفت ديگران، صفت مذمومى را به مخالفان آن ادعا نسبت دهد و به اين ترتيب همه آنها را پيش از اينكه سخنى گفته باشند، در جاى خود بنشاند.
مغالطه «تجسّم»
اين مغالطه بدان جهت مغالطه است كه شخص گمان كند فقط موجودات محسوس به حواس پنجگانه وجود دارند و غير ماده، وجودخارجىندارد.
مغالطه «پارازيت»
اين مغالطه زمانى اتفاق مىافتد كه شخصى سخن و مدعاى خود را براى مخاطب يا مخاطبان خود بيان مىكند، ولى ناگهان در ميان سخن او حرف بىربطى از طرف يكى از مخاطبان گفته شود و موجب اخلال در سخنانش گردد.
مغالطه «توسل به اكثريت»
معناى «توسل به اكثريت» اين است كه اكثريتى را كه پيروان يك فكر و نظر هستند بر حق دانسته و اقليت مقابل ايشان، باطل تلقّى شوند. توسل به اكثريت به اين دليل مغالطه است كه دليلى غير از اكثريت وجود ندارد و بديهى است كه ادعايى بدون دليل منطقى نمىتواند تنها به خاطر پيروى اكثريت از آن قابل قبول باشد. مانند اين مثال: بيست ميليون نفر به او و برنامه هايش رأى دادند، آيا مىخواهى بگويى همه آنها اشتباه كرده اند؟
مغالطه «برترى ثروت»
در اين مغالطه، ثروت و فقر دليل حقانيت و بطلان افكار و نظريات تلقّى مىشود و با استناد به متمول بودن كسى، ديدگاه هايش اثبات، و با استناد به فقير بودن كسى، افكارش رد مىشود. درحالیکه هيچ ارتباطى بين حقانيت و ثروت نيست.
مغالطه «كنه و وجه»
مغالطه «كنه و وجه» در جايى است كه از جنبه هاى مختلف يك چيز چشم پوشى شود و فقط يك يا چند وجه محدود از آن به عنوان كنه و حقيقت آن معرفى شود؛ مانند اين مثال: «سياست چيزى نيست جز خدعه و نيرنگ.» در اين مثال، همه وجوه سياست كنار زده شده و فقط وجه خدعه و نيرنگ آن به عنوان تعريف سياست آمده.
نقل است كه روزى مروان بن حكم به امام حسين عليه السلام گفت: اگر مباهات شما به فاطمه عليهاالسلام نبود، با چه بر ما افتخار مىكرديد؟!
ازآنرو كه استفهام در اين جمله، استفهام انكارى است و براى توهين به امام حسين عليه السلام بر زبان مروان جارى شده، مىتوان جمله او را اينگونه نيز معنا كرد: «افتخار شما غير از مباهات به فاطمه عليهاالسلام نيست.» به عبارت ديگر، مروان مىخواهد بگويد: تمام فضيلت شما فرزند فاطمه بودن است كه اين هم فضيلت اكتسابى نيست.
روشن است كه فرزند فاطمه عليهاالسلام بودن فخرى است كه بر همه افتخارات متصور مروان برترى دارد، ولى همه افتخارات و برترى هاى اهلبيت عليهم السلام منحصر در اين مورد نمىشود.
در برخورد امام حسين عليهالسلام مشاهده مىشود كه آن حضرت چند فخر ديگر را نيز براى خود نام مىبرند تا روشن شود كه تمام حقيقت برترى اهلبيت، فرزند فاطمه عليهاالسلام بودن نيست و با اين روش، مغالطه «كنه و وجه» مروان را باطل مىكنند.
مغالطه «اينكه چيزى نيست»
اين مغالطه آن است كه مدعا و دليل طرف مقابل با همه استحكام و اتقانش ناچيز جلوه داده شود.
در حكايت قبل مىتوان از جهتى ديگر سخن مروان را مغالطه دانست. او علاوه بر اينكه مىخواهد بگويد «افتخارات شما غير از فرزند فاطمه عليهاالسلام بودن چيز ديگرى نيست»، مىخواهد بگويد كه شما به فرزند فاطمه عليهاالسلام بودن افتخار مىكنيد و اين هم چيز خاصى نيست.
ازاينرو، امام حسين عليه السلام بر فرزند دختر پيامبر تأكيد مىكنند و آنچه را كه مروان قصد كوچك شمردن آن را داشت با افتخار از آن سخن مىگويند.
مغالطه «نقل قول ناقص»
معمولاً زياد اتفاق مىافتد كه براى اثبات ادعايى، سخنى از منبعى معتبر به صورت ناقص و گزينشى نقل شود. به اين مغالطه، مغالطه «نقل قول ناقص» گفته مىشود و به دو صورت مىتواند اتفاق بيفتد: يكى اينكه در يك بيان، مقدارى از آن حذف شود و ديگرى اينكه به مجموع بيانات و آن منبع توجه نشود. ازآنروكه اين مغالطه در استناد به كتاب و سنت زياد صورت مىگيرد، در علم اصول، بحث مطلق و مقيد و عام و خاص و... مطرح شده تا مجتهد دچار اين مغالطه نشود.
نتيجه گيرى
در برخى موارد، معصوم عليه السلام با برخورد تند به مغالطه پاسخ مىدهند و در برخى موارد، با صراحت، اشتباه و مغالطه در استدلال را توضيح مىدهند. نيز در برخى موارد كه مخالف مىخواهد با يك مغالطه عرضى معصوم عليه السلام را از موضوع اصلى منحرف كند، معصوم عليه السلام با زيركى از محوطه بازى او خارج شده و سخن خود را به ديگران مىرساند. در برخى موارد هم كه حضرات از هدايت مغالطه كننده نااميد هستند، سعى مىكنند ديگران را متوجه نادرستى ادعاى او نمايند. در برخى موارد نيز با استدلال مناسب پاسخ مخالف را مىدهند. و اين نشان دهنده آن است كه بايد در مواجهه با مغالطه روشى صحيح و حسابشده را انتخاب نمود و اين البته متأخر از تشخيص مغالطه است. اين موارد عينى مىتواند ما را در مغالطه شناسى و برخورد مناسب با مغالطه توانا نمايد.
[1] دانش پژوه كارشناسى ارشد دين شناسى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى(ره)
ارسال کردن دیدگاه جدید