ناگفته های مسئول دفتر علامه مصباح یزدی
به گزارش تبیین به نقل ازبی باک، حجت الاسلام جلالی متولد 1341 است. وی همزمان با تحصیل خارج فقه و اصول موفق شده است دکترای خود را در رشته روانشناسی بالینی بگیرد. وي را اگرچه غالب بسیجی های کرمانی به خاطر 25 ماه حضور در جبهه ها میشناسند اما شهرت این سال های او بیشتر بر میگردد به همراهی با حضرت آیت الله مصباح و سخنرانی ها و موضع گیری ها در برابر جریان فتنه.
بیش از یک دهه برعهده داشتن مسوولیت دفتر آیت الله مصباح و تالیفات متعدد در موضوعاتی چون اشتغال زنان، کنترل جمعیت،حکومت اسلامی و تدریس در حوزه و دانشگاه از وي چهره ای سیاسی، علمی نشان می دهد.
حجت الاسلام و المسلمین دکتر جلالی مسئول دفتر علامه مصباح یزدی در گفتگویی مفصل با رسانه کرمانی ماهان، مطالب جالب و قابل توجهی را درباره شخصیت علامه مصباح یزدی و فعالیت موسسه امام خمینی(ره) ، جریان انحرافی و جبهه پایداری بیان کردند که در ادامه می خوانید
حضرتعالی مدت زمان طولانی در موسسه امام خمینی حضور داشته و از نزدیک با حضرت آیه الله مصباح حشر و نشر داشته اید. اگر ممکن است قدری ابعاد شخصیتی ایشان را بیان بفرمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم. ویژگی برجسته حضرت آیت الله مصباح یزدی عمل بر مبنای تکلیف است. ایشان فردی است که به دنبال تشخیص وظیفه و عمل به آن است. خیلی به فکر نتیجه و اینکه چه کسی خوشش می آید و چه کسی بدش می آید نیست. ایشان مصداق بارز حدیث امام باقر(ع) خطاب به جابر است که َ وَ اعْلَمْ بِأَنَّكَ لَا تَكُونُ لَنَا وَلِيّاً حَتَّى لَوِ اجْتَمَعَ عَلَيْكَ أَهْلُ مِصْرِكَ وَ قَالُوا إِنَّكَ رَجُلُ سَوْءٍ لَمْ يَحْزُنْكَ ذَلِكَ وَ لَوْ قَالُوا إِنَّكَ رَجُلٌ صَالِحٌ لَمْ يَسُرَّكَ ذَلِكَ وَ لَكِنِ اعْرِضْ نَفْسَكَ عَلَى مَا فِي كِتَابِ اللَّه. يا جابر بدان ولايت ما را نداري مگر اينگونه باشي که اگر همه اهل شهر بگويند تو آدم بدي هست، ناراحت نشوي و اگر همه بگويند تو آدم شايسته اي هستي از حرف آنها خوشحال نگردي، بلکه اعمالت را بر کتاب خدا عرضه کن...
در زمان اصلاحات بسیاری از مسئولین و شخصیت ها به آیت الله مصباح تذکر می دادند که دست از این مخالفت با اصلاح طلبان بردار، ایشان در پاسخ اعتراض ها و تذکرها می گفت که تکلیف من این است و من به وظیفه خودم عمل می کنم. این تکلیف مداری و وظیفه مداری خیلی در ایشان برجسته است.
ویژگی دیگر ایشان حساسیت بالا نسبت به انحراف است. آیتالله مصباح فردی است که در تشخیص جريان هاي انحرافي فوق العاده قوي است و سریع متوجه انحراف می شود.
به همین جهت در طول این پنجاه شصت سال که در جریان شکل گیری انقلاب هستیم نمی توان اشتباهی بارز در مسیر ایشان پیدا کرد. درصد خطای ایشان خیلی پائین است. از جريان هاي انحرافي قبل از انقلاب تا جريان ها و اشخاص منحرف بعد از انقلاب. در برخی از برهه ها ایشان در برخورد با جريان هاي انحرافي تنهای تنها بوده است. به نظر می رسد که این توان تشخیص بالا نسبت به انحراف، به جهت تلمذ و همراهی است که با حضرت امام خميني(ره)، علامه طباطبایی و آیت الله بهجت داشته اند.
ویژگی مهم دیگر، شجاعتی است که ایشان دارند. بعضی ها در تبیین مسائل انحرافی و ایستادگی در برابر آن مماشات و مدارا می کنند؛ اما ایشان اگر در جایی انحرافی را تشخیص دادند بدون ملاحظه و مماشات با شجاعت آن را بیان می کنند که این خود ریشه در تکلیف گرایی و وظیفه گرایی ایشان دارد.
نکته بعد، نیاز شناسی و زمان شناسی ایشان است. آیت الله مصباح مقتضيات زمان را به خوبی می شناسند و نیازهای زمان را به خوبی درک می کنند؛ در نتیجه همواره حرکتی را انتخاب می کنند که دقیقا مورد نیاز و اثر گذار است. یک وقتی در مشهد به ایشان عرض کردم که ما می خواهیم تکلیف گرا و تکلیف مدار باشیم اما خود تشخیص تکلیف مهم است. از کجا بفهمم امروز وظیفه ام چيست؟ ایشان فرمودند: اينجا دو مرحله است یکی تشخیص تکلیف و دیگری انجام تکلیف. خود تشخیص وظیفه کمتر از جهاد اکبر نیست. نوعی جهاد اکبر است. فهمیدم که خیلی کار دشواری است که انسان بفهمد وظیفه اش در زمان کنونی چیست.
بر اساس همین ویژگی ها و خصوصیات ممتاز بود که مقام معظم رهبری ایشان را عقبه تئوریک نظام خواندند و فرمودند که آیت الله مصباح نه تنها خلأ شهید مطهری بلکه استاد ایشان علامه طباطبایی را نیز پر کرده است.
از ویژگی های دیگر آیت الله مصباح ارادت خاص ایشان به ولی امر مسلمین مقام معظم رهبری است. ایشان بارها می فرمودند که من خدا را شاکر هستم که اگر توفیق زیارت امام زمان(عج) را نداشتم در زمان نائب ایشان حضور دارم و در خدمت ایشان هستم.
در یکی از جلساتی که اخیرا با اعضای جبهه پایداری داشتند فرمودند والله قسم من در زمان حاضر نزدیک ترین فرد به معصوم را مقام معظم رهبری می دانم و فاصله ایشان با دیگران بسیار زیاد است.
آیت الله مصباح با وجود اینکه از لحاظ سنی 5 سال از آقا بزرگتر است و سالها در محضر علامه طباطبایی و آیت الله بهجت کسب معرفت کرده است و از حکما و علمای بزرگ حوزه های علمیه محسوب می شود ،الگویی است برای ما که بفهیم ما باید نسبت به آقا چگونه باشیم و چگونه باید عمل کنیم.
در زمان اصلاحات تنها کسی که به ایشان تذکر نداد مقام معظم رهبری بود؛ ایشان در پاسخ به اعتراضاتی که به ایشان می شد گفته بود هر موقع حضرت آقا به من گفتند ساکت بشوم ساکت می شوم؛ چون امر ایشان برایم حجت است و من تابع ولایتم. البته این برخاسته از محبتی است که ایشان به اهل بیت علیهم السلام دارد. چون طبیعی است که وقتی انسان محبت خالص به اهل بیت داشته باشد این محبت به نائب امام زمان سرایت می کند.
درباره ارادت آیت الله مصباح به مقام معظم رهبری مطالب ارزشمندی را بیان کردید. ظاهرا این رابطه صمیمی دو طرفه است و مقام معظم رهبری هم نگاه ویژه ای به آیت الله مصباح دارند. لطفا در این زمينه نیز اگر نکاتی را مد نظر دارید، بیان فرمایید.
آیت الله مصباح هفته ای یک مرتبه در دفتر مقام معظم رهبری در قم درس اخلاق دارد. شبهای ماه مبارک رمضان نیز در دفتر معظم له درس اخلاق دارند. آقا زمانی به آقای مروی مسوول امور حوزوی دفترشان فرموده بودند من سخنرانی های آیت الله مصباح را گوش می کنم؛ چرا تلویزیون سخنان ایشان را در ساعت مناسبی پخش نمی کند؟
در یکی از دیدارهایی که من توفیق داشتم خدمت مقام معظم رهبری برسم، آیت الله مصباح قبل از حرکت فرمودند: خدمت آقا که می رسید اين کتابها را نیز خدمت ایشان ببرید. من چندین عنوان از کتابهای علامه مصباح را خدمت آقا بردم و بعد از نماز مغرب به ایشان تحویل دادم. آقا خوشحال شدند و فرمودند چشممان روشن شد و احوال آقای مصباح را پرسیدند و فرمودند من کتابهای ایشان را می خوانم. من در ذهن خودم گفتم شاید آقا فرصت کافی نداشته باشند که تمام کتابها را بخوانند. چند روز بعد با دفتر حضرت علامه مصباح تماس گرفتند که آقا فرمودند وسط یکی از کتابهایی را که شروع به خواندن کردم سفید خورده. لطفا کتاب کاملی را بفرستید.
در سفر اخیر مقام معظم رهبری به قم، ایشان در منزل علما و از جمله منزل آیت الله مصباح حضور یافتند. در آنجا جمع خانوادگی بود. ایشان در آن جمع فرمودند وجود آیت الله مصباح وجود مغتنمی است و در وجود آيه الله مصباح سه ويژگي است که وجود ايشان را کم نظير کرده است: اول علم و آگاهی، دوم بصیرت به معنای واقعی و سوم صفا و صمیمیت.
قبل از این سفر، آقا فرموده بودند در سفر به قم یکی از جاهایی که باید وقت زیادی گذاشته شود موسسه آیت الله مصباح است. اطرافیان و مشاورین گفتند که این کار عملی نیست زیرا ممکن است باعث ناراحتی و دلخوری موسسات دیگر شود. آقا فرمودند در این صورت یک وقت را اختصاص دهید که اعضای موسسه به دفتر بیایند. این دیدار با حضور آیت الله مصباح و اساتید و دانش پژوهان در دفتر مقام معظم رهبری انجام شد و معظم له در آنجا ضمن تمجيد از علامه مصباح، راهنمایی هایی را در رابطه با موسسه فرمودند که در دستور کار موسسه قرار گرفته است.
موسسه هم در واقع تحت مدیریت عالي مقام معظم رهبری است و آیت الله مصباح به عنوان نماینده آقا موسسه را اداره می کنند. آیت الله مصباح با اینکه از زمان حضرت امام رحمت الله علیه و با استحضار ايشان موسسه را تأسيس و مديريت مي کردند، فرمودند این موسسه مال من نیست؛ من آن را به مقام معظم رهبری واگذار کردم. ایشان هم در حکمی آیت الله مصباح را به عنوان نماینده خودشان در موسسه منصوب کردند.
با توجه به سخنان شما یکی از ویژگی های آیت الله مصباح نیاز سنجی و زمان شناسی ایشان است. لطفا بفرمایید که چه نیازهایی باعث شد ایشان این موسسه را تأسیس کنند؟
ایشان در همان اوائل جوانی به اذعان اساتید خود به درجه اجتهاد رسیدند. وقتی که ایشان در نجف مشغول تحصیل بودند با توجه به شرائط اقتصادی والد خود مجبور می شوند که به قم برگردند. استاد ایشان خطاب به أبوي آقای مصباح مي گويد قطعا او در آینده یک مرجع تقلید با نفوذ است و بگذارید در نجف پیش ما بماند. اما مشيت الهي اقتضا می کند که ایشان به ایران بیاید و در قم در درس تفسیر علامه طباطبایی حاضر می شود و سالها از محضر آیت الله بهجت کسب فیض می کند.
تقریبا سال 53 به ذهن ایشان می رسد که شبهاتی در حال وارد شدن به عرصه فرهنگ و فضای دینی ما است. بر اساس نیاز شناسی و زمان شناسی که عرض کردم، ایشان موسسه ای را تأسیس می کنند و با حدود 30 نفر از جمله حضرات آقایان فیاضی و رجبی که هم اکنون از اساتيد مطرح و أعضاي جامعه محترم مدرسين هستند، کار را آغاز می کنند. آن دوره شبهات مادی گرایی و سوسیالیستی دامن جوانان ما را گرفته بود حتی بچه های مذهبی ما تفسیرهای سوسیالیستی از دین داشتند. ایشان با اینها کار کردند و کتابها و درسهایی پیش بینی شد. تدریجا این برنامه وارد موسسه در راه حق شد و بخش آموزش موسسه در راه حق را فعال کرد.
بعد از پیروزی انقلاب، حضرت امام(ره) بحث انقلاب فرهنگي را مطرح فرمودند بدين منظور طرح اولیه این بود که دفتر همکاری حوزه و دانشگاه را راه بیندازند. در ابتدا به پيشنهاد آیت الله مصباح که اساتید خوشنام دانشگاه ها دعوت شدند و در علوم و رشته هاي جامعه شناسی، روان شناسی، علوم تربیتی، مدیریت، حقوق و اقتصاد مباحثي صورت گرفت.
چند سالی این روند ادامه پیدا کرد. آیت الله مصباح می فرمودند که من چون می بایست در همه گروه ها شرکت می کردم روزی هفده ساعت کار می کردم تا بتوانم نظرات اسلام را در علوم انساني برای اساتید دانشگاه بیان کنم. حدود سه چهار سالی زحمت کشیدند و حاصل آن کتابها و جزواتی هم هست اما متأسفانه برخي از اين کارها به دلایلي ناتمام ماند.
آیت الله مصباح خدمت حضرت امام می رسند و گزارشي از مؤسسه ارائه مي دهند. و پيشنهاد مي کنند، اگر صلاح بدانید موسسه ای تأسیس کنیم و طلابی را پذیرش کنیم و اساتید دانشگاه را دعوت کنیم که به این طلاب درس بدهند. البته طلابی دعوت شوند که دروس حوزوی را آموخته اند و با مسائل و مبانی حوزه آشنا هستند. اینها به تدریج مولف، محقق و پژوهشگر شوند و مقاله و تحقیق و پایان نامه بنویسند تا از این طریق ما بتوانیم تدریجا وحدت حوزه و دانشگاه را محقق سازیم. در ضمن بحث اسلامی شدن علوم انسانی و تدوین متون درسی مناسب نیز مطرح می شود.
حضرت امام این پیشنهاد را می پذیرند و می فرمایند برنامه ها را دو برابر توسعه دهيد و من تا زنده هستم هزینه این موسسه را می پردازم.
در هر صورت این موسسه در فاز جديدي شکل می گیرد و وارد مباحث علوم انسانی می شود. با نگاه به شبهات اول انقلاب که عمدتا شبهات سوسیالیستی بود و بعد از آن که به رنگ و لعاب دیگری در آمد و نقش موسسه در پاسخ گویی به آنها را به روشنی در می یابیم که اگر این اقدامات آیت الله مصباح نبود در مقابل شبهاتی که از خارج و از داخل به پیکره نظام وارد می شد، کسی جوابگو نبود.
ایشان می فرمودند: از زمان حضرت آدم تا امروز چنین شبهات سنگینی به پیکره اسلام وارد نشده است. شبهاتی مانند پلوراليسم، تعدد قرائت ها، هرمنوتیک و بعضی شبهاتی که راجع به ولایت فقیه و نظام اسلامي وارد مي شد. خوب طبیعی است که این پیش بینی ها نشان از آینده نگری و دوراندیشی ایشان دارد.
مقام معظم رهبری چندین مرتبه فرمودند این موسسه برای سایر موسسات حوزوی الگوی خوبی است. الان هم بحمد للله موسسه تقریبا دو هزار نفر در چهارده رشته علوم انسانی فارغ التحصیل دارد. حدود هزار نفر در حال تحصیل دارد و در هشت رشته تا مقطع دکترا دانشجو گرفته است. اساتیدی از موسسه الان برای تدریس وارد دانشگاه ها شده اند؛ کتبی تدوین شده و در متون درسی دانشگاه ها گنجانده شده است. این موسسه حلقه وصل خوبی بین حوزه و دانشگاه است و به نظر می آید که هدفی را که از ابتدا مد نظر داشته تا حدودی برآورده و تأمین شده است.
البته در کنار این مسائل، موسسه از مسائل سیاسی و فرهنگی غافل نبوده است. درست است که روی مسائل علمی و اسلامی کردن علوم انسانی باید کار کرد اما این مسائل نباید از مسائل جاری کشور هم فاصله داشته باشد. به همین جهت ایشان در این زمینه نیز کارهای بزرگی انجام دادند. ایشان در عرصه سیاسی حزب را قبول ندارند و معتقدند در کشور ما حزب یک تجربه شکست خورده و ارمغان غرب است. اگر حزب بنا بود، موفق باشد حزب جمهوری می بایست موفق باشد چرا که بهترین افراد مانند شهید بهشتی، شهید باهنر و مقام معظم رهبری در رأس آن بودند.
ایشان می فرمایند: که نظر مقام معظم رهبری هم این است که تحزب تجربه شکست خورده ای است و مورد نیاز کشور ما نیست. لذا در کنار موسسه، تشکیلاتی غیر حزبی به نام دفتر پژوهش های فرهنگی را تأسیس کردند که ارتباط با بدنه اصول گرایی در کشور را برقرار کنند. این دفتر افراد ارزشی را در کشور شناسایی کرده است و در هر سال دو همایش کشوری دارد که اخیرا چهاردهمین همایش آن برگزار شده است. در هر همایش موضوعات مهم سیاسی فرهنگی کشور مطرح می شود. بحث هایی مانند شاخص های اصول گرایی، ضمانت اجرایی قانون اساسی، مباحث دولت اسلامی، بحث عدالت و پیشرفت عقلانیت و معنویت و از این دست موضوعات.
این تشکیلات یک تشکیلات گفتمانی است تا یک تشکیلات سیاسی. بیشتر گفتمان سازی می کند و خیلی در صدد نفوذ در قدرت نیست. این تشکیلات مورد نظر مقام معظم رهبری است .
دومین کاری که ایشان کردند تأسیس کانون طلوع بود. زمینه تشکیل آن نیز باز می گردد به زمان اصلاحات. به فرمایش حجت الاسلام سعیدی نماینده مقام معظم رهبری در سپاه، آیت الله مصباح در زمان اصلاحات پنج هزار ساعت صحبت کردند و تعبیر ایشان این بود که تنها کسی بودند که نظام را از وضعیت قرمز به وضعیت نارنجی کشاندند و از وضعیت نارنجی به وضعیت زرد کشاندند. یعنی نظام را از حالت بحرانی و خطر نجات دادند. در جلسه ای که مقام معظم رهبری در منزل ایشان تشریف آوردند ایشان از آیت الله مصباح سوال کردند که کسانی را مثل خودتان پرورش دادید که همه جا بروند و صحبت کنند؟ و اشاره کردند حاج علی آقا و آقا مجتبی مثل خودتان خطیب هستند یا خیر؟ آنجا بود که به ذهن آیت الله مصباح خطور کرد که باید افرادی را برای این کار پرورش دهد در نتیجه کانون طلوع را تأسیس کردند.
در کانون طلوع، اساتید به صورت هفتگی در یک جلسه دو ساعته شبهاتی را که قبلا در اثر حضور در جمع های دانشگاهی شناسایی می کردند طرح می کردند؛ شبهه های مهم در قالب یک موضوع مطرح می شد و یک نفر در آنجا روی آن موضوع کار می کرد. در نهایت آیت الله مصباح جمع بندی می کرد و شبهات را پاسخ می داد.
سپس آقایان در دانشگاه ها حضور پیدا می کردند و در قالب جلسات پرسش و پاسخ به شبهات جواب می دادند. این کانون تقریبا 12 سال فعال است.
کار دیگری که ایشان کردند راه اندازی مجلات و نشریات بود. هفته نامه سیاسی اجتماعی پرتو برای ارتباط با بدنه اصول گرایی دایر شد. سه مجله دیگر هم یکی در حوزه دانشجویی، یکی برای جوانان و یکی برای نوجوانان راه اندازی شد. مجله پویا را که مباحث فرهنگي را به صورت تحليلي مطرح می کند به جوانان و دانشجويان اختصاص دارد. مجله دیدار آشنا با موضوعات فرهنگ عمومي را بيشتر به زبان نوجوانان منتشر مي کند. برخي مجلات نيز به مسائل خانواده اختصاص دارد.
از دیگر زمینه های فعالیت موسسه مربوط به خارج از کشور است. قبل از اعزام دانشجو به خارج، آیت الله مصباح به عنوان شخصیتی که هم عالمند و هم فیلسوف برای حضور در خارج از کشور دعوت می شوند. در آمریکای لاتین، آمریکای شمالی، انگلستان و خیلی جاها ایشان سخنرانی هایی داشتند. به همین واسطه موسسه در این جاها معرفی می شود و قراردادهایی بین بعضی از دانشگاه ها در خارج و داخل منعقد می شود. بر همین اساس ما با خارج تعداد زیادی تبادل دانشجو داشتیم. قراردادی با بعضی از فرقه های مسیحی در دنیا داریم مثل منونایت ها. در زمینه فلسفه حقوق باخبر شدیم انگلیس قوی تر است در نتیجه تعدادی دانشجو به آنجا اعزام شدند. هلند در فلسفه اقتصاد قوی تر است در نتیجه تعدادی دانشجو به هلند رفتند. و همينطور در مباحث مسیحیت و کاتولیک اتریش براي اعزام دانشجو مناسب تر بود.
الان که بحث ارتباطات قوی شده است شاید نیازی به اعزام دانشجو به خارج از کشور نباشد اما فارغ التحصیلان خارج از کشور خودشان به خارج می روند و سمینار و همایش دارند و ارتباطات بین المللی موسسه نیز فعال و انديشمندان و نظريه پردازان هر از چند گاهي با موسسه ارتباطاتي دارند.
این خلاصه ای بود از حرکت موسسه. البته تفاهم با دانشگاه ها، تفاهم با آموزش و پرورش، تدوین فلسفه تعلیم و تربیت و اجراي طرح ولايت که تاکنون 30 هزار نفر در اين طرح آموزش ديده اند، کارهای از اين دست زياد انجام شده است که اگر بخواهیم به آنها بپردازیم زمان زیادی می طلبد. البته عمق نگرش دانش پژوهان و دانش آموختگان مؤسسه، سهم قابل توجهي در تحقق دولت نهم و دهم داشت.
فرمودید که آیت الله مصباح و موسسه در کنار مباحث علمی از مباحث جاری سیاسی و فرهنگی غافل نبوده اند. این را به خصوص در جریان دولت اصلاحات و دوم خرداد شاهد بودیم. ایشان فضا را چگونه می دیدند و چه ضرورتهایی تشخیص دادند که این گونه وارد میدان شدند.
بعد از پیروزی انقلاب، دشمنان برای اینکه اثبات کنند حکومت دینی ناکارآمد است برنامه هایی را اندیشیدند. ابتدا از طریق فتنه نظامی وارد شدند. بعد از درگیری های قومی و قبیله ای و تحرکات نظامی منافقین و تحمیل جنگ 8 ساله دریافتند که فتنه نظامی در ایران جواب نمی دهد بلکه ملت ما را متحد تر می کند. وقتی که از این طریق نتوانستند در مسیر نظام تغییری ایجاد کنند رویکرد آنها عوض شد؛ یعنی از رویکرد نظامی به رویکرد اقتصادی و فرهنگی تغییر پیدا کرد. در نتیجه ما از سال 68 با جهت گیری متفاوت از سمت و سوی دهه اول انقلاب مواجه هستیم.
دهه اول دهه جهاد و ایثار و شهادت و از خود گذشتگی و ساده زیستی و عشق به امام بود؛ اما از سال 68 با روی کار آمدن دولت آقای هاشمی رویکرد کشور از رویکرد دینی به رویکرد اقتصادی تغییر پیدا کرد. یعنی یک مرتبه شعار توسعه اقتصادی با نگاه غربی مطرح شد و طبیعی است که در کنار گرایش به توسعه اقتصادی بدون در نظر گرفتن بسترها و الزامات آن، گرایش به مادیگری و تجملات و فاصله گرفتن از ساده زیستی و شاهانه و ملوکانه زیستن به خصوص در بین مدیران رواج می یابد. آن موقع شاهد مسائل شهرداری تهران و آقای کرباسچی بودیم.
بنابراین، در این دوران زیر ساختها به تدریج تغییر پیدا کرد و دولتمردان ما از اهداف امام فاصله گرفتند. در اثر اقدامات کارگزاران سازندگی و تکنوکراتها زمینه برای دولت اصلاحات فراهم شد. خود کارگزاران سازندگی مدعی هستند ما پدید آورنده دولت اصلاحات بودیم. طبیعی هم است که از دل توسعه اقتصادی، تهاجم فرهنگی بیرون می آید. به دلیل اینکه در این دوران از شاخصهای امام خیلی فاصله گرفته بودیم، وقتی که دولت تهاجم فرهنگی سرکار آمد بستر برای هنجار شکنی خیلی آماده تر بود؛ در نتیجه در این دوران شاهد بودیم که در نشریات دائما مقدسات را زیر سوال می بردند و به همین دلیل خطر بزرگی متوجه نظام شد.
آیت الله مصباح در این برهه که اصل نظام را در خطر می دیدند با حضور در نماز جمعه تهران مباحثی را تحت عنوان نظریه سیاسی اسلام و نظریه حقوقی اسلام مطرح کردند تا بتوانند مبانی اصلی نظام را تبیین و تحلیل کنند تا آسیبی به نظام وارد نشود.
در اینجا ایشان مورد هجمه های زیادی قرار گرفت و هر روز اتهام جدیدی را به ایشان نسبت می دادند. از جمله این اتهامات این بود که ایشان انقلابی نیست. ایشان تا به حال کجا بوده که یک مرتبه انقلابی دو آتشه شده است؟ شما می دانید چهره های علمی و چهره های فلسفی ما خیلی جنجالی نیستند. چون کار علمی و کار فلسفی می کنند. مثلا آیت الله مصباح در جبهه ها حضور داشته اما هیچ کس از حضور ایشان در جبهه ها خبر ندارد. در زمان جنگ در همایش نخبگان کتاب ایشان کتاب برتر شناخته شده بود و به عنوان تقدیر سکه هایی به ایشان تحویل دادند. ایشان در همان جلسه تمام سکه ها را به جبهه اهدا کردند.
قبل از انقلاب آیت الله مصباح با همکاري برخي از اساتيد ديگر، جامعه مدرسین را به عنوان شورای 11 نفره تشکیل می دهند و خودشان دبیر و منشی جلسات می شود. برای این که مباحث مطرح شده در جلسات لو نرود ایشان خطی ابداع می کنند و بر اساس آن صورت جلسات را به صورت رمز می نویسند. وقتی ساواک این اسناد را بدست می آورد نمی تواند از آن مطلبی را بفهمد.
در همان ایام آقای آذری قمی دستگیر می شود و به واسطه یادداشتهایی که در بین کتابهای ایشان وجود داشت و اسنادی که دست ساواک می افتد افراد شناسایی می شوند. آیت الله مصباح با عمامه سياه سیادت و با نام مستعار سيد ناصر حجازي به اطراف خوانسار، تفرش و گلپایگان و بعد از آن هم به اطراف کرمان فراري می شود و در آنجا مخفی می شود اما پس از مدتی دستگیر می شود. در جریان بازجویی ها به خاطر ذهن فلسفی که آیت الله مصباح دارد، هر چه ساواک می گوید ایشان خیلی محکم و قاطع جواب می دهد و نمی توانند ایشان را محکوم کنند.
در جریان مبارزات آیت الله مصباح برای امام نامه ای نوشته بود اما این نامه دست ساواک می افتد؛ ایشان بعد از اطلاع بلافاصله به خانه می آید و سه روز از منزل بیرون نمی آید که برای اطرافیان و دوستان سوال می شود که آقای مصباح در حال انجام چه کاری است. بعد معلوم می شود که ایشان در این سه روز خط فارسی که به آن عادت داشته تغییر می دهد و بسياري از دفاتر و تقريرات درس هاي خارج فقه و اصول را با خط ديگري مي نويسد معاون ساواک قم شخصاً به منزل ايشان آمده و آثار و دست نوسته ها را بررسي کرده و دوباره ایشان را دستگیر می کنند. به او می گویند که شما یک متن برای ما بنویسید. آیت الله مصباح شروع به نوشتن می کند اما از آنجا که خطش را تغییر داده بود هیچ حرفی با خط آن نامه مشابه نبود؛ در نتیجه ساواک می نویسد این نامه متعلق به آیت الله مصباح نیست و ایشان تبرئه می شود.
قبل از انقلاب آقای خسرو شاهی و بعضی از رجال مذهبي - سیاسی نشریه ای را چاپ می کردند به نام بعثت؛ آیت الله مصباح در این نشریه نقش فعالی داشتند. اما بعد از مدتی احساس کردند این نشریه آن گونه که باید انقلابی نیست؛ بدین جهت خودشان دستگاه تایپی را به منزل آوردند و نشریه ای را راه اندازی کردند تحت عنوان نشریه انتقام. مطالب این نشریه را خود آیت الله مصباح می نوشتند و خودشان تایپ و چاپ می کرد و سپس آن را به صورت بسته بندی برای رابطین خود از جمله آیت الله صدر الدین حائری شیرازی و یا بازار تهران و هيأت هاي مؤتلفه و دیگر جاها می فرستاد. مطالب آن بسيار تند و انقلابي بود.
بگذريم، عليرغم هجمه گسترده جبهة نفاق، ایشان در آن دوران در مقابل شبهات فرهنگي ايستاد و با روشنگری های خود توانست خطر بزرگی را از کشور دفع کند.
بعد از هشت سال دولت اصلاحات فضای سیاسی کشور شاهد تغییرات عمده ای بود و افراد جدید با شعارهای جدید به صحنه آمدند. در این انتخابات علامه مصباح و اطرافیان ایشان از جمله حضرتعالی از آقای احمدی نژاد حمایت کردند. دلیل این حمایت چه بود؟ احمدی نژاد چه گفتمانی را مطرح کرد که آقای مصباح با تمام حساسیت هایی که داشتند ایشان را برگزیدند؟
سوال بسیار جالبی است. ببینید 16 سال مسئولان دولتی ما از آرمان های امام و شاخصه های اصلی نظام فاصله گرفته بودند. این تابلو تقریبا در این 16 سال کم رنگ شده بود. بعد از این سالها در بین مردم عطش آرمان ها و ارزش های اوائل انقلاب احساس می شد. می توان گفت، مردم دیگر کارد به استخوانشان رسیده بود و از اینکه این همه به مقدسات، امام، ارزش ها و باورهای دینی جسارت و اهانت شده بود خسته شده بودند. بنا بر این جامعه آماده پذیرش و تفکر جدیدی بود.
البته این نکته را عرض کنم که آیت الله مصباح معمولا در انتخابات و مسائل شبیه آن اسم افراد را نمی آورند. سبک بزرگان تعیین مصداق نیست. نسبت به آقای احمدی نژاد هم همین گونه عمل کردند. ایشان بعد از جریان اصلاحات ملاک ها و معیارهای انتخاب را مطرح کردند که تحت عنوان جزوه ای با عنوان «تکلیف ما» چاپ و منتشر شد. به عنوان مثال ایشان در صحبتی فرمودند به کسی رأی دهید که مثل شهید رجایی ساده زیست، خدمتگزار، پر کار و عاشق ولایت باشد. وقتی که ایشان ملاک ها را تبیین کردند ما که اطراف ایشان بودیم از روی ملاک ها پی بردیم که منظور ایشان آقای احمدی نژاد است. طبیعی است که وقتی شاگردان، فرزندان و اساتید موسسه همه برای رأی آوردن آقای احمدی نژاد تلاش می کردند یقین حاصل می شد که نظر خود آقای مصباح نیز آقای احمدی نژاد است؛ اما ایشان در انتخابات اسم احمدی نژاد را نبرد.
رأی به احمدی نژاد در واقع رأی به باورها و شعارهایی بود که ایشان داد و گفتمان انقلاب را زنده کرد. این فرد وقتی وارد عرصه شد، مردم دیدند او همان کسی است که می خواهند؛ چرا که فردی است پر کار، انقلابی و مردمی.
انصافا هم در این سالها ثابت کرد که دولت پر کاری است به طوری که در چهار سال اول به اندازه دو دولت سازندگی و اصلاحات کار شد و خودشان هم اعتراف کردند؛ تا جایی که مقام معظم رهبری به این ویژگی اشاره کردند و فرمودند در این صد سال بعد از مشروطه، دولتی به این پرکاری نیامده است. در زمینه اقتصاد، توسعه راه ها و حمل و نقل و مسکن خدمات ارزنده ای صورت گرفت. به عنوان مثال در جنوب کرمان در 4 سال اول 49 هزار منزل مسکونی ساخته شد. استکبار ستیزی و ایستادگی در برابر دشمنان نیز در دولت ایشان مثال زدنی بود. این رویکرد درست دولت، مورد حمایت آیت الله مصباح بود.
در پرانتز عرض کنم مخالفین آیت الله مصباح در تعارض گیر کرده اند زیرا از طرفی می گویند آیت الله مصباح سخنانش تند است و جوانان را از دین فراری داده است، از سوی دیگر می گویند حمایت ایشان از احمدی نژاد باعث شد مردم و جوانان به احمدی نژاد رأی دهند. ما نتوانستیم بفهمیم چگونه باید این تعارض را حل کرد؟ در هر صورت ایشان ملاک ها و معیارهای اصلی را مطرح کردند و دوستان موسسه مصداق آن را آقای احمدی نژاد دیدند؛ در نتیجه از ایشان حمایت کردند.
سوالی که این روزها مطرح است این است که انتقادهای فعلی آیت الله مصباح از دولت احمدی نژاد با حمایتهای قبلی چگونه سازگار است؟ البته کسانی که در جریان جزئیات مسائل بوده اند می گویند از همان ابتدا حمایت ایشان از دولت مطلق نبوده است و گاه و بی گاه انتقادهایی را از دولت مطرح می کردند. آیا شما در جریان این انتقادها بوده اید؟
آقای احمدی نژاد تیر ماه 84 به عنوان رئیس جمهور انتخاب شدند و در شهریور دولت را تحویل گرفتند. در آن ایام آیت الله مصباح هر روز بعد از نماز صبح در بوستان علوی پیاده روی می کردند که برنامه هر روز ایشان بود. همان اوایل دولت، روزی بعد از نماز صبح که مشغول پیاده روی بودیم یک مرتبه ایشان فرمودند: دو نفر آبروی آقای احمدی نژاد را خواهند برد. یکی از آنها آقای مشائی است. این زمانی بود که یک ماه از دولت نهم گذشته بود و در آن زمان ما هنوز آقای مشائی را نمی شناختیم.
چند روز بعد از این ماجرا در جلسه ای که آقای دکتر تهرانی، دکتر بی ریا و آقای روانبخش در دفتر ایشان حضور داشتند آیت الله مصباح فرمودند این آقای مشائی بالاخره احمدی نژاد را زمین می زند و من نگران او هستم. تا اینکه مسأله حضور زنان در ورزشگاه ها مطرح شد. به محض مطرح شدن این مسأله آیت الله مصباح به من گفت، سریعاً به آقای دکتر تهرانی (که استاد اخلاق دولت بود) و دکتر بی ریا (که مشاور امور روحانیون دولت بود) زنگ بزن بگو بیایند اینجا. بعد دو نامه نوشتند و یکی را به آقای بی ریا و یکی را به آقای تهرانی دادند که از دو کانال حتما به دست اقای احمدی نژاد برسد. ما از مضمون آن نامه اطلاع نداریم چون محرمانه بود و جایی ثبت نشده است؛ البته امیدوارم از سوی دولت در جایی ثبت شده باشد. ولی بعدا ایشان گفتند من در آن نامه جریان انحراف را به آقای احمدی نژاد هشدار دادم و نوشتم اطرافیان شما، شما را به زمین خواهند زد. این گونه نبود که این مسائل به ایشان تذکر داده نشود.
البته در اوائل ایشان سعی می کرد همان گونه که در روایت داریم مَنْ وَعَظَ أَخَاهُ سِرّاً فَقَدْ زَانَهُ وَ مَنْ وَعَظَهُ عَلَانِيَةً فَقَدْ شَانَه کسی که برادر خود را در خفا موعظه کند به او زینت داده است. و کسی که او را علنی سرزنش کند او را خوار کرده است، به صورت خصوصی به دولت تذکرات لازم را بدهد.
بعدها در اواخر دولت نهم آیت الله مصباح در منزل آقای دکتر الهام در تهران طی سه جلسه دو ساعته با حضور آقای احمدی نژاد نصایح لازم را به وي گوشزد کردند. در این جلسات ایشان تفاوت الهام هاي رحمانی از الهام هاي شیطانی و راه تشخیص عرفان صحیح از کاذب و ملاک های عرفان صحیح را به تفصیل مطرح کردند و با مطرح کردن سخنان و خاطراتی از مرحوم انصاری همدانی و آقا شیخ عبدالکریم حائری و امثال این بزرگان، گوشزد کردند که مواظب باشید هر خبر و الهامی که به شما می شود، معلوم نیست رحمانی باشد.
در درس اخلاقی هم که آقای تهرانی در هیأت دولت دارند از مشاوره آیت الله مصباح استفاده می کنند. خلاصه اینکه ایشان تمام سعی خود را جهت جلوگیری از نفوذ جریان انحرافی در دولت و جدا کردن احمدی نژاد از آنها به کار بردند.
در زمینه سیاستهای فرهنگی دولت هم، ایشان همواره تذکر می دادند ما در مسائل فرهنگی موفق نبوده ایم و دولت در برنامه های فرهنگی اهتمام لازم را ندارد. فرمودند اگر تمرکزی که آقای احمدی نژاد روی مسأله هسته ای داشت یک دهم آن را روی مسائل فرهنگی داشت ما موفق بودیم. پشتکاری را که در مسائل هسته ای داشتیم در مسائل فرهنگی نداشتیم . ببینید! بعضی از افراد وقتی که وارد يک جریانی سياسي يا فرهنگي می شوند از خوب و بد آن دفاع مي کنند. آیت الله مصباح چون عمل به وظیفه می کند و تکلیف گرا است این گونه نیست. اگر جایی انحراف دید می ایستد و این ملاحظات را نمی کند؛ بلکه می گوید هر جا که انحرافی دیدیم بر اساس دین و عملِ به تکلیف، باید در مقابل آن بایستیم.
ایشان این مسائل را همواره مطرح می کردند تا اینکه انتخابات 88 شکل گرفت. در این انتخابات، آقای احمدی نژاد خیر الموجودین بود. چون افرادی آمده بودند که تهدید جدی برای نظام محسوب می شدند؛ از سوی دیگر لازم بود مسیری که توسط احمدی نژاد آغاز شده بود ادامه یابد.
با شکل گیری دولت دهم و گذراندن فتنه سنگین 88 دوستان بر جریان انحرافی تمرکز کردند. وقتی جریان انحرافی بحث مکتب ایرانی را مطرح کرد و به صورت علنی کوروش گرایی و باستان گرایی و ایران گرایی را ترویج می کرد، آیت الله مصباح در جلسه ای خصوصی که برخی از نمایندگان مجلس هم بودند فرمودند: از این جریان انحرافی بوی فراماسونری استشمام می کنم. این سخن مربوط به یک سال پیش است. در این جلسه یکی از نمایندگان خطاب به ایشان گفتند این جریان وزنی ندارد که شما اینقدر دارید آن را بزرگ می کنید. ایشان فرمودند اینطور نیست. حدس قوی می زنم که سازمان گسترده تشکیلات خارجی پشت سر این فرد است و این تشکیلات گسترده می تواند فراماسونری باشد.
با مطرح شدن این مباحث، جریان انحرافی به تدریج آشکار شد و اقتدار آن شکست. درست است که جریان انحراف خطر بزرگی بود و ایشان هم گفتند خطری به این بزرگی تا به حال اسلام را تهدید نکرده است، اما این خطر قبل از اینکه وارد جامعه شود اقتدارش شکسته شد. البته تدبیر مقام معظم رهبری در اینجا بسیار موثر بود. من یک موقع تشبیهی داشتم که جریان فتنه مانند روباهی حیله گر و خطرناک بود که وارد جامعه و خانه های ما شده بود و به همه آسيب مي زد؛ اما جریان انحراف گرگ گرسنه ای بود که از دامنه کوه به سمت شهر حرکت کرده بود اما دیده بان نظام از همان بالا سنگی به این گرگ زد و نگذاشت وارد شهر شود. لذا جریان انحراف به مراتب خطرناک تر بود اما در نطفه خاموش شد و از بین رفت.
نکته ای که باید مورد توجه قرار گیرد لزوم تفکیک بین آقای احمدی نژاد و جریان انحراف است. عشق و علاقه احمدی نژاد به امام زمان(عج) بر خلاف جریان انحرافی مصنوعی و ساختگی نیست و به خاطر همین شیفتگی و البته از روي سادگي، بعضی از افراد را مورد تأیید امام زمان می داند و گويا به یقین رسیده که اینها از اولیاء خدا هستند. یقین او نیز ناشی از جهل مرکب است که باید در این زمینه روشنگری کرد؛ اما تضعیف دولت و آقای احمدی نژاد به صلاح نیست. خواسته مقام معظم رهبری هم نیست. بنابر این باید بین آقای احمدی نژاد و جریان انحرافی تفکیک کرد. جریان انحرافی را نقد کرد اما از خدمات ارزنده دولت که خدمات نظام است نباید غافل شد.
این نکته را هم اضافه کنم که اگر دست حمایت آقا پشت سرِ احمدی نژاد نبود جریانات مقابل او، اجازه خدمت به او نمی دادند و در همان فتنه 88 او را زمین می زدند. برخی از اینها که وارد فتنه شدند شخصیت های مهمی بودند و گلوگاه های اقتصادی کشور دستشان بود؛ اما آقا زمینه أمنی برای او ایجاد کرد و او در زیر این پرچم، توانست این خدمات را انجام دهد. پس در واقع، خدمات دولت آقاي احمدي نژاد، مدیون مقام معظم رهبری است.
همان طور که گفتید آقای احمدی نژاد در سوم تیر 84 علم آرمان ها و ارزش های انقلاب را بلند کرد و به دنبال آن در نیروهای ارزشی جامعه شور و شعفی ایجاد شد. در میانه راه و به ویژه در جریان برکناری وزیر اطلاعات و مقاومت جریان انحرافی در برابر حکم آقا، این حرکت به آفاتی دچار شد. این مسأله یک سرخوردگی را در میان دلبستگان به این جریان ایجاد کرد. در همین حین پرچمي به نام جبهه پایداری بلند شد که بار دیگر امید ها را زنده کرده است. تحلیل شما از شرایطی که باعث ایجاد جبهه پایداری شد چیست و نقش آیت الله مصباح را در تشکیل این جبهه چگونه ارزیابی می کنید؟
بعد از اینکه آقای احمدی نژآد سر کار آمد نیروهای ارزشی جامعه به خصوص جوانان خیلی خوشحال شدند که یک جریان دین مدار روی کار آمده است. روح امید در آنان زنده شد و یأس و ناامیدی که از دوره کارگزاران ایجاد شده بود رخت بر بست.
وقتی جریان انحراف آمد کسانی که به احمدی نژاد رأی داده بودند احساس کردند که خواسته مقام معظم رهبری در بعضی جاها عمل نمی شود و نوعی رویارویی با رهبر انقلاب صورت گرفته است. همه ما فدای ولایت هستیم و برای ولایت و به عشق ولایت به ایشان رأی داده بودیم. این قضیه یک نوع سرخوردگی را در بین بچه های ارزشی و بدنه اصول گرایی که در سوم تیر به میدان آمده بودند و آن حماسه را آفریدند ایجاد کرد. وقتی این گونه شد، نوعی تشتت در میان آنان به وجود آمد.
علاوه بر آن، این جریان مورد هجمه مخالفان و شماتت کنندگان نیز قرار گرفت که دیدید رأیی که دادید نتیجه اش چه شد؟ سیل نیش زبان، طعن و کنایه به سوی دوستداران انقلاب روانه شد که این باعث تشتت بیشتر این جریان می شد. در اینجا این نیروها می بایست به یک جا پناه ببرند. اما جریاناتی که در کشور بودند هیچ یک صلاحیت این را نداشتند تا مورد اتکای این گروه قرار بگیرند. در یک سو جریان فتنه بود و در سوی دیگر جریان انحراف که باعث سرخوردگی و تشتت این نیروها شده بود. در این بین هم اصحاب تردید و خواص مردود بودند که در جریان فتنه 88 با سکوت خود و عملکرد سوال برانگیز خود از چشم بدنه اصول گرای جامعه افتاده بودند.
در این بین حضرت علامه آيه الله مصباح يزدي نگذاشتند که این پرچم و تابلوي امام، انقلاب، باورها و ارزشها که از چندین سال قبل بلند شده بود به زمین بیفتد. ایشان این عَلَم را که نماد گفتمان امام و انقلاب و رهبری بود از جریان انحرافی گرفتند و گفتند شما صلاحیت ندارید پرچم دار این جریان باشید. از نظر تشکیلاتی فرمودند:اين جمع به صورت حزب سیاسی نباشد، بلکه جبهه ای باشد که همه نیروهای وفادار به انقلاب را حول محور یک گفتمان جمع کند. نام آن را هم جبهه پایداری نامیدند. فرمودند من این عنوان را از آیه قرآن الهام گرفته ام : الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا .....کسانی که فریاد توحید سر دادند و گفتند ما موحدیم و بر این موحد بودنشان پايداري و استقامت کردند. این جبهه باید سه ویژگی داشته باشد. اول اینکه جذاب باشد، دوم اینکه خط مشی و جهت حرکت را مشخص کند و سوم اینکه وجه تمایز با سایر جریان ها باشد بعد فرمودند: در اين تکليف و حرکت الهي اين سه کلمه را نصب العين خود قرار دهيد، اخلاص، اطاعت و صداقت. اخلاص در برابر خدا و اطاعت از ولي فقيه و صداقت در برابر مردم. هدف اصلی این بود که با این کار، دوستان اصول گرا و دین مدار و باور مدار همه زیر این بیرق جمع شوند و یأس و ناامیدی که بر سر بچه ها سایه افکنده بود کنار رود و دوباره اینها آن نشاط و شادابی و طراوت را پیدا کنند و همین طور هم شد. همین که این جبهه در تهران اعلام موجودیت کرد سیل تماس ها و پیام های تشکر و تقدیر شروع شد. نیروهایی که اظهار می داشتند آیت الله مصباح دوباره محبت کردند و دست ما را گرفتند و ما را امیدورا کردند که این حرکت متوقف نمی شود و جریان پیدا می کند. پس بنا بر این جبهه پایداری بر این اساس شکل گرفت که نیروهای متشتت و متفرق و سرخورده جمع شوند و آن حرکتی را که در ابتدا داشتیم ادامه دهیم و این تابلو همچنان برافراشته باقی بماند.
این جبهه در بستر اصول گرایی شکل گرفته است. اصول گرایی شاخص ها و معیارهایی دارد که توضیح داده شده است. اینکه در دل این جریان جبهه پایداری شکل گرفته است طبیعتا نشان از یک تحول دارد. این جبهه شاخص های اصول گرایی و ویژگی مرکزی این گفتمان را در چه می داند و آیا می توان این جبهه را تکامل یافته اصول گرایی تلقی کرد؟
جبهه پایداری در تقابل با اصول گرایی نیست بلکه تشکل های اصول گرا همان طور که آیت الله مصباح فرمودند دوایر متحد المرکز هستند. ما یک دایره هستیم در درون اصول گرایی. شاید گفته شود اصول گرایی که قبلا بود پس این جبهه برای چه اعلام موجودیت کرد؟ در پاسخ باید گفت برای اینکه شرایط ما خاص تر و ويژه تراست. چون در اصول گرایی به معنای عام مرز بین خودی و غیر خودی چندان واضح و مشخص نیست؛ اما در اصول گرایی مورد نظر جبهه پایداری، مرز بین خودی و غیر خودی مشخص است. شاید اصول گرایی به معنای عام بگوید اگر کسی تنها انقلابی باشد اصول گرا است یا اینکه اگر کسی علاوه بر آن، جمهوری اسلامی را قبول داشته باشد اصول گرا است. ما می گوییم علاوه بر اینها باید سه ملاک اصلی باشد : 1- نفی فتنه : کسی اصول گرا است که با فتنه گران همراهی نکرده و با سکوت يا حرف زدن، دیگران را به تردید نیانداخته است. 2- نفی جریان انحرافی. 3- التزام عملی به ولی فقیه. این سه برای این جبهه ملاک است. بنابراین درست است که همه دوایر متحد المرکزند اما این جبهه با شرایط ویژه تر و خاص تر و گفتمان مهم تری وارد عرصه شده است.
گفتمان این جبهه برگرفته از کلام مقام معظم رهبری، عقلانیت، معنویت، عدالت در پرتو ولایت در نظر گرفته شده است. شعار این جبهه هم اخلاص، اطاعت و صداقت است. اخلاص در برابر خدا، اطاعت از ولی فقیه و صداقت در برابر مردم. کسی می تواند این لباس را بر تن کند که در برابر خدا مخلص باشد و در برابر ولی امر مطیع باشد و با مردم هم صادقانه و یک رنگ باشد این می تواند در جبهه پایداری قرار بگیرد.
پس می توان گفت که این جبهه یک تشکیلات موقتی و تنها ناظر به فعالیت های انتخاباتی نیست و یک گفتمان سازی و حرکت عمیق فرهنگی را مد نظر دارد.
بله همین طور است. چون تابلویی که این جبهه برداشته است تابلوی نظام و انقلاب و ارزشها و باورها است و باید این گفتمان جریان داشته باشد. در نتیجه این جبهه تشکیلات صرفاً سیاسی نیست البته نیاز است که با تشکیلات سیاسی ارتباط برقرار کند. یعنی شما اگر در یک گفتمان مفهوم سازی کنید اما این مفهوم ها را نتوانید در بدنه جامعه به رفتار مردم تبدیل کنید این ناقص و ناتمام است. گفتمان سازی وقتی موفق است که به تشکیلات سیاسی پیوند بخورد؛ یعنی مفاهیمی را که می سازد در جامعه و در عرصه سیاسی به رفتار تبدیل کند.
قدری به صورت عینی وارد بحث های سیاسی روز شویم. ما انتخابات مجلس را در پیش داریم. مجلس هشتم در ظاهر اصو ل گرا بود؛ اما در این مجلس مسائلی را شاهد بودیم که برای بدنه ارزشی جامعه که در 9 دی به صحنه آمدند و مطالبات خود را به صورت شفاف بیان کردند، قابل توجیه نبود؛ مثلا بحث وقف دانشگاه آزاد و عدم تصویب طرح نظارت بر نمایندگان که مورد تأکید مقام معظم رهبری بود. به نظر شما مجلس اصول گرا چه جهت گیری هایی باید داشته باشد و چرا این مجلس نتوانست مطالبه بدنه اصول گرای جامعه را تأمین کند؟
مجلس هشتم نسبت به مجلس ششم مجلس خوبی بود و تلاشها و خدمات ارزنده ای نیز داشت و مقام معظم رهبری به بعضی از آنها اشاره کردند؛ اما انتظارات مقام معظم رهبری از این مجلس خیلی فراتر و بالاتر بود و این انتظارات تأمین نشد. در این مجلس مواضع شفاف و روشنی نسبت به جریان فتنه 88 شاهد نبودیم. اقدام شجاعانه نبود. اقدام شجاعانه غیر از صدور یک بیانیه و محکوم کردن آن است. به تعبیری امثال مدرس که به جریانات مختلف وامدار و وابسته نباشد در مجلس کم دیده شد. به همین جهت مردم 9 دی را آفریدند ولی خواص عقب افتادند؛ و بسیاری از آنان مردود شدند. می توان گفت جای اینها عوض شد. توده مردم شدند خواص و خواص ما شدند عوام.
از دیگر نقاط ضعف این مجلس قبیله گرایی و باند بازی بعضی از نمایندگان بود که به عنوان نمونه می توان به تصویب طرح وقف دانشگاه آزاد اشاره کرد. همچنین این مجلس ارتباط خوبی با سایر قوا به ویژه دولت برقرار نکرد. آقا خیلی مایل بودند که قوا با هم هماهنگ باشند و این هماهنگی صورت نگرفت به حدی که مقام معظم رهبري آقاي شاهرودي را به عنوان هماهنگ کننده قوا انتخاب کردند. اگر قوا به وظایف خود عمل می کردند نیاز به این کار نبود .
در بعضی جاها هم متأسفانه خلاف نظر آقا عمل شد. مثلا بحث نظارت بر نماینده های مجلس که مورد تأکید مقام معظم رهبری بود هنوز در دستور کار مجلس قرار نگرفته است.
به نظر بنده مجلسی که در آینده شکل می گیرد نباید مثل مجالس گذشته دچار روزمره گی شود؛ بلکه باید سعی کند آنچه که خواسته های مقام معظم رهبری است منشور عمل خودش قرار دهد. همچنین باید وظیفه شناس و تکلیف گرا باشد و وامدار جریانات، جناحها و افراد خاص نباشد.
الان در تشکل های سیاسی اصول گرا بحث وحدت مطرح است و سازوکاری موسوم به 8+7 برای آن در نظر گرفته شده است. در رسانه ها مطرح بود که جبهه پایداری نظرات و ملاحظاتی درباره این سازوکار و کمیته وحدت دارند. این نظرات دقیقا چیست و الان نحوه تعامل این جبهه با کمیته چگونه است؟
ببینید وحدت مورد نظر مقام معظم رهبری است و همه از وحدت و انسجام استقبال می کنند. اما وحدت مورد نظر معظم له شاخصه هایی دارد. همان طور که آیت الله مصباح فرمودند وحدت یک امر مطلق و هدف نهایی نیست؛ يعني وحدت با هر کسي و با هر هدفي مطلوب نيست پس یک امر نسبی و وسیله ای است برای رسیدن به هدف بالاتر و متعالی تر.
اگر مطلق بود هر وحدتی خوب بود. وحدت با فتنه و جریان انحراف مطلوب نیست. ما باید وحدتی را محقق کنیم که هدف متعالی تر را برای ما محقق کند.
این نکته مهمی است. وحدت باید با افراد هم فکر که در روش و هدف و مسیر هماهنگ هستند صورت گیرد. اما اگر بنا باشد ما در هدف و افکار و روش ها با هم اختلاف داشته باشیم وحدت محقق نمی شود. جبهه متحد اصول گرایی که تشکیل شده وظیفه اش چیست؟ وظیفه این جبهه و کمیته وحدت این است که با أضلاع مختلف اصول گرا به صورت شفاف صحبت و مذاکره کنند تا شبهات احتمالی برطرف شده و وحدت مورد نظر شکل بگیرد. فعلا که بحث حکمیت نیست. هنوز چیزی پیش نیامده است. فعلا زمان رایزنی و مذاکرات است.
دوستان جبهه پایداری اعلام کردند ابهامات و سوالاتی دارند. می گویند ما که می خواهیم وارد جمع شویم این سوالات ما را پاسخ دهید. این که اشکالی ندارد. این تقابل نیست. سوال که عیب نیست.
به محض مطرح کردن اینکه ما سوالاتی داریم و دنبال جواب آنها هستیم تا در تشکیلات قرار بگیریم، سیل اتهامات متوجه این جبهه شد. یکی می گوید این جبهه مسجد ضرار است. یکی می گوید اینها تفرقه افکن هستند و وحدت شکنی می کنند. دیگری می گوید روحانیت را قبول ندارند. سیل اتهامات وارد می شود تا این جبهه را در برابر کار انجام شده قرار گیرد. این حرف بدی نیست که بگوییم ما نسبت به کمیته وحدت، سوالاتی داریم و این سوالات را روشن کنید.
سوالات هم این است این کمیته با چه معیار و ملاکی تشکیل شده است؟ اگر از جریانها و احزاب نماینده انتخاب می کنید افراد و اشخاص به چه دلیلی در این کمیته حضور دارند؟ آقای لاریجانی رئیس مجلس به چه عنوان باید در این کمیته نماینده داشته باشد؟ اگر به عنوان شخصیت حقوقی حضور دارد آیا این به معنای دخالت قوا در انتخابات نیست؟ به علاوه قوه مجریه و قضائیه هم باید نماینده داشته باشند. اگر به عنوان شخصیت حقیقی حضور دارند شخصیت های زیادی مثل ایشان در کشور وجود دارند که در این کمیته نماینده ندارند. یا اینکه شهردار تهران به چه عنوان دارای نماینده است. اگر به عنوان شهردار کلان شهر است، مشهد و اصفهان و اهواز و شیراز و ..... کلان شهرند. اگر به عنوان شخصیت حقیقی ایشان است که مثل ایشان در کشور زیاد هستند.
اینکه ما سؤال می کنیم، این ابهامات را برطرف کنید تا ما هم به این تشکیلات ملحق شویم که تقابل نیست. این نکته را هم عرض کنم با سیل اتهامات و افترائات در سایت ها و رسانه ها، این جبهه منزوی نمی شود؛ بلکه مقاوم تر می شود. این جبهه در حال تقویت خودش است و به زودی رابطین خودش را فعال می کند و همایش های خودش را در استان ها برگزار می کند.
سوال بعدی این است که تعداد نماینده ها در کمیته بر چه مبنایی است. به نظر ما این نحوه تقسیم نماینده ها، بر أساس تساوی است نه عدالت. راه برقراری عدالت هم این است که افکار سنجی شود تا متناسب با وزن جریانات، به آنان نماینده اختصاص داده شود. به علاوه افرادی که در 8 هستند در 7 هم نماینده دارند. مثلا حزب موتلفه در 8 دو نماینده دارد در 7 هم نماینده آنان آقای عسکر اولادی است. رهپویان و ایثارگران 2 نماینده دارند در 7 هم نماینده دارند؛ اما جبهه پایداری فقط دو نماینده در 8 دارد.
در هر صورت ما محوریت حضرت آیت الله یزدی و حضرت آیت الله مهدوی کنی را به عنوان نور چشم خود پذیرفته ایم و این سوال داشتن به معنای تقابل نیست. ما قطعا وحدت را قبول داریم و معتقدیم در دایره اصول گرایی باید لیست واحد باشد اما ابهامات باید برطرف شود. در این راستا اقداماتی نیز صورت گرفته است. جلساتی با حضور هیأت 7 نفره و 4 نفر از جبهه برگزار شده و امیدواریم هر چه زودتر این سوالات پاسخ داده شود و این جبهه هم به کمیته ملحق شود.
ارسال کردن دیدگاه جدید