وحدت از خود گذشتگی نیاز دارد نه از معیار گذشتگی

تبيين: معيارهاي اصولگرائي// شعار تا عمل// معناي از خودگذشتگي براي وحدت// معناي وحدت در کلام علامه مصباح// معناي جذب حداکثري و دفع حداقلي// لزوم يا عدم لزوم تبعيت از تصميمات جامعتين// در مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمين دکتر احمد ابوترابي
به عنوان اولین سوال همان گونه که مستحضرید مدعیان اصلاحات به دلیل اظهارات بعضا غیر دینی و عملکرد نامطلوب بویژه در فتنه 88 از چشم مردم افتاده اند، از این رو در سال های اخیر، اصولگرايي مورد اقبال گسترده مردم قرار گرفته است. به همین دلیل هر حزب و گروه و فردی سعی می کند خود را در زیر تابلوی اصول گرایی قرار دهد خواهشمند است برای تشخیص مرزها درباره معنای اصولگرایی توضیحاتی بيان فرمائيد.
بحث اصولگرایی یکی از مباحث اصلی انقلاب اسلامی است که بعد از رحلت حضرت امام و در دورههای جدید این عنوان و اصطلاح بیشتر در جامعه اسلامی ما و جامعه سیاسی ایران اسلامی مطرح شد، واژه اصولگرایی ذاتاً واژه ارزشی است یعنی اینکه انسان بر اساس اصول و مبانی حرکت کند و بدون حساب و مبنا کاری را انجام ندهد، اما در اصطلاح رایج در جامعه اسلامی یک بخش خاص و دیدگاه خاصی از اصولگرایی را مد نظر دارد. مراد از اصولگرایی در انقلاب اسلامی اعتقاد به ارزش های دینی و اسلامی نظام اسلامی و پایبندی به آن است. در معیارهای اصولگرایی باید بر دو عنوان تأكيد کرد: اول عنوان اعتقاد به ارزش هاست و دوم التزام عملی به آن هاست یعنی ممکن است کسی در مبانی دینیاش و عقیدتیاش چیزی را قبول داشته باشدولی در عمل به آن به دلایل مختلفی از قبیل قدرتطلبی ملتزم نباشد لذا اگر بخواهیم در یک جمله اصولگرایی را معنا کنیم اصولگرايي يعني اعتقاد به ارزش های انقلاب اسلامی و التزام عملی به آن.
هرکسی ادعا می کند که به اصول و ارزش های انقلاب پایبندتر است لطفا دقیق تر منظورتان از التزام عملي بیان کنید.
التزام عملی لوازمی دارد که در واقع مرزهای واقعی اصولگرایی و غیر اصولگرایی در این التزام عملی روشن می شود. بسیاری از کسانی که عملاً در برابر اصولگرایی قرار دارند و همه مدعیان اصولگرایی آن ها را در برابر خودشان می دانند در گفتار ممکن است همان اصول و مبانی را به کار ببرند، ولی در عمل چیز دیگری را مد نظر دارند و هدف دیگری را دنبال می کنند. این جمله ای را که عرض کردم در واقع یک عنوان کلی بود. اگر بخواهيم به تفصيل بيان كنيم. معیارهای فرعیتری که از لوازم و تبعات آن هست استفاده می شود. مهم ترین ارزش در نظام اسلامی ما و در مبانی دینی سیاسی ما این است که اولا باید قانون و احکام اسلام اجرا بشود و دوم اینکه مجری هم باید مجری مورد تأیید دین و اسلام باشد و در اصولگرایی مجری مورد تأیید در دوران غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشرف ولیّ فقیه است و مهم ترین اصل نظام اسلامی در اجرا اعتقاد به اصل ولایت و بر اساس آن اصل کلی که عرض کردم التزام عملی به منویات و دستورات و شیوههایی است که مقام معظم ولایت در جامعه می خواهند که اجرا بشود و علاوه بر آن، يك اصولگراي حقيقي در پي تقويت جايگاه ولايت و مقابله با كساني است كه در برابر آن قرار ميگيرند. سلمٌ لمن سالمكم و حربٌ لمن حاربكم، و وليّ لمن والاكم و عدوّكم لمن عاداكم، بنابراين سكوت و بيطرفي در برابر جريان فتنه و انحراف و رضايت عملي به كار مخالفان هم، به نوعي فرد را از اصولگرايي خارج ميكند.
به نظر شما مهمترين اصول در جريان اصولگرائي بعد از التزام عملي به ولايت فقيه چيست؟
اصل دومي که می توانیم به آن اشاره کنیم به عنوان یکی از لوازم قانونی و ارزش های انقلاب اسلامی در اصولگرایی اصل عدالت محوری است که در واقع یکی از ارزش های دینی اسلام در نظام اجتماعی است. در عدالت محوری نيز باید بین اعتقاد و التزام عملی تفکیک شود. یعنی ممکن است کسی اعتقاد داشته باشد یا ادعای اعتقاد بکند ولی در عمل ملتزم نباشد. عدالت محوری لوازم بسیار سختی در اجرا دارد. اگر کسی حقیقتاً عدالت محور باشد قطعا زياده خواهان و فرصت طلبان در زمينههاي اقتصادي و سياسي و اجتماعي براي دستيابي به قدرت بيشتر را تأييد نخواهد كرد و در مقابل آن ها نيز كوتاه نخواهد آمد. در مقام التزام عملی به عدالت، فرد عدالت محور نمی تواند فرق بگذارد بین اجزاء جامعه اسلامی، بخش های محروم را رها کند و بخشهایی از جامعه را رشد بدهد و بخشهای دیگری را به آن بی توجه باشد. قشر محروم اجتماع را در التزام عملی به عدالت باید پرورش داد. ما این جمله حضرت امام(ره) را هیچ وقت فراموش نمی کنیم که به این مضمون فرمودند یک موی کوخ نشینها بر همه وجود کاخ نشینها ترجیح دارد این در واقع التزام عملی به عدالت است.
اصل دیگری که ما در نظام اسلامی به عنوان یک اصل مهم در اصولگرایی و معیارهای اصولگرایی باید به آن توجه بکنیم اصل مبارزه با استکبار و استکبار ستیزی است. در التزام عملی به استکبار ستیزی، اعتماد به نفس و تحقیر دشمن و تحت تأثیر تبلیغات و قدرت مادی آن ها قرار نگرفتن ملاك است. ما ميبينيم بسیاری از شخصیتهای انقلاب که به مبانی انقلاب اسلامی معتقد بودند یا ادعای اعتقاد میکردند در یک شرایطی در برابر قدرتهای غربی کوتاه مىآمدند و مهم این است که در بسیاری از جاها تحت تأثیر قرار میگرفتند، یعنی مرعوب میشدند. کسی که مرعوب دشمن بشود درواقع التزام عملي به استكبار ستيزي ندارد. به عنوان نمونه در مسائل هستهای کشور ما شاهد بودیم که گرایشهای سیاسی کشور چند دسته شد: گروهی که معتقد به غرب بودند و مبانی غربی را قبول داشتند و به نوعی با آنها هم دست بودند اینها را ما از دایره بحثمان خارج میکنیم، اما گروهی هم بودند که در شرایط مختلف تحت تأثیر تبلیغات، مرعوب دشمن شدند و میخواستند کوتاه بیایند و در واقع این ها را ما داراي التزام عملی به مبانی و اصول انقلاب اسلامی نمیدانیم.
تردیدی نیست كه عدالتطلبي و مبارزه با استكبار و پايبندي به ارزش هاي اعتقادي و انقلابي از معيارهاي اصولگرايي است وهمه اصول گرایان این شعارها را با صدای بلند تکرار می کنند ولی بحث امروز جامعه این است که میان دو گروهي كه اكنون مدعي آن هستند چه اختلافي وجود دارد آن چه جبهه پایداری می گوید، جبهه متحد اصولگرایی نیز آن را قبول دارد و بر آن پافشاري ميكند. اختلاف در چیست و تفاوت در کجاست؟
گاهي گفته میشود فلان جبهه كه ادعای عدالت دارد ما هم طرفدار عدالتیم، ما هم با تبعیض مخالفیم، ما هم با استکبار مخالفیم، پس چرا شما كه در جبهه ديگر قرار داريد آن ها را متهم میکنید؟ در پاسخ بايد گفت: اولاً معمولاً جبهه مخالف آن ها را متهم نمیکنند که یک فرد خاصی یا خداي ناكرده شخصيّت ارزشمندي که در رأس خاص یک گروهی قرار دارد عدالت را قبول ندارد یا مبارزه با استکبار را قبول ندارد، این نیست. آنچه مهم است این است که اكثريت يا تركيب مجموعهای که ادعای اصولگرایی دارند التزام عملی هم به این مبانی دارند؟ و یکی از مصداقهای التزام عملی به این مبانی این است که سراغ افراد مرعوب و قدرتطلب و اهل مصالحه و مسامحه نروند و آن ها را بزرگ نکنند و كارهاي كليدي را به آن ها نسپارند. ما نمونههایی از آن سراغ داریم یکی از همین افرادی که در اين دوره نه در دوره قبل از آن کاندیداي ریاست جمهوری بود من فراموشم نمیشود از همان اولي که بحث تبلیغاتش را شروع کرده بود، شعارهای اسلامی میداد اما در ادامه تبلیغات ریاست جمهوری تصور کرد كه اگر بخواهد رأي بياورد باید روشنفکران غربزده را جذب خودش بکند، کم کم شعارهای این فرد اصولگرا تبدیل شد به شعارهای روشنفکری. سوابقشان هم خوب بود ولی وقتی احساس کردند که نیاز دارند به کمک بعضی از اصلاح طلبها و جناحهای روشنفکر شروع کردند به شعار را عوض کردن، بحث دموکراسی و ليبراليسم را مطرح کردند و حتی رسما از شیرین عبادی اسم آوردند و به او افتخار كردند و ديگر چیزهایی که واقعاً برای اصولگراها تحملش سخت بود، این یعنی التزام عملی نداشتن یعنی یک لغزشی که نشانه یک روحیه است. نشانه این است که این فرد در امتحانات شکست خواهد خورد در انتخابات رياستجمهوري اخير هم با سكوت خود و گاهي با سخنان دو پهلو، سيرت باطني خود را نشان دادند، ما که میگوییم اصولگراییم به این معنا نیست که آن ها شعار اصولگرایی ندارند یا بسیاری از بزرگانشان این مبانی را قبول ندارند یا خودشان، ولی میگوییم مجموعهي تشکیل شدهای که میخواهد نهایتاً کاندیدا تعیین کند و در میانشان کسانی هستند که در عمل نشان دادند که نمیتوانند کاری انجام دهند. ادعای اصولگرایی خیلی آسان است هرچند بزرگاني که در رأس برخي اين گروهها قرار دارند كه از افتخارات انقلاب اسلامياند و خود نيز در حد بالايي از اعتقاد و التزام هستند اصولگراياني با التزام عملي هستند اما كساني را با خود همراهي ميكنند كه دارای آن سابقه هستند، و در آن مجموعه این گونه افراد تأیید میشوند.
به عبارت ديگر شما ميفرمائيد برخي در جبهه مورد نظر التزام عملي به شعارهاي خود ندارند؟
بله. در اصل معیارهای اصولگرایی و شعارها ممکن است واحد باشند، در دو جاست که اختلاف پیش میآید یکی در التزام عملی است و یکی هم در معرفی مصداقهاست، يعني در معرفی مصداقها ممکن است اختلافاتی باشد. اختلاف در مصداقها هم دو گونه است معرفي كانديدايي كه شرايط لازم را نداشته باشد يك حرف است از آن نگرانكنندهتر اين كه چنين مصداقي بخواهد كانديداها را مشخص كند و به مردم معرفي كنند. آن سابقه در انتخابات ریاست جمهوریشان، آن هم عملکردشان در مجلس، بارها در برابر دستورات صريح يا تلويحي مقام معظم رهبری ایستادگی کردند كه در مواردي موجب برخورد صریح مقام معظم رهبری شد، اگر مجموع این اطلاعات را کنار هم بگذاریم خواهيم دانست که گزينه مناسبي براي معرفي نيستند.
به عبارت دیگر معمولا فقط اصلاح طلبان و فتنهگران و منحرفین جدید، در برابر اصولگرايان قرار داده ميشوند، در حالي که در واقع مقابل اصولگرايان دوطيف و دسته وجود دارند: 1ـ اصلاح طلبها، فتنهگرهایی که در دوره انتخابات ریاست جمهوری قبلی دچار خطاها و اشتباهات بزرگی شدند و منحرفيني كه اخيراً دستشان بيشتر رو شد 2ـ عملگراها که از آن ها بدترند، عملگراها فرصتطلباند حتی یک مبنای اساسی برای خودشان هم قبول ندارند که به آن پایبند باشند، شرایط را میبینند اين ها اصحاب ثروت و قدرتند یعنی به یک مبنای خاصی پایبند نیستند، در حالي که اصلاحطلبان ولو مبنايشان غلط باشد بر يک مبنا هستند. پس ما اصولگرایی را باید هم در برابر عمل گراها قرار بدهیم هم در برابر آن هایی که با مبانی غلط در برابر ارزش های اسلامی میایستند با این معیارها اگر برویم سراغ اصولگرایی، علت بعضی از اختلافات را بهتر میفهمیم.
آيابهتر نیست برای حفظ وحدت و براي جذب حداکثري و دفع حداقلي برخي از اين لغزشها را ناديده گرفت؟
ما باید نوع لغزشها و جایگاه لغزشها را در نظر بگیریم و بعد هم حتی اگر این افراد از لغزشهایشان گذشته باشند و جبران هم کرده باشند بايد آن ها را در چه جایگاهی قرار بدهیم، آدمی که اهل لغزش هست و در شرايط حساس و بحراني انقلاب لغزش میکند و اصول انقلاب را فدا میکند برای منافع شخصیاش حتی اگر برگردد به او اعتمادي نيست. البته لازمه سعه صدر و بزرگمنشي و مصلحت انقلاب هم گذشت است اما نباید تا آنجايي پيش رفت که اين حق را به او داد تا درباره همه کانديداهاي کشور نظر بدهد و نظر او هم به عنوان حجت شرعي براي مردم قرار داد. اينگونه گذشت نسبت به ارزشها، به صلاح نظام و انقلاب نیست، نهايتاً خود او را بايد نگه داشت.
اما آيا حداکثر جذب را داشتن و حد اقل دفع را داشتن معنایش این است که آنها را در جایی قرار بدهیم که اگر به اشتباه افتادند ضربات اساسی بزنند؟ آن هایی که سابقه شان این طور لغزشها را نشان میدهد باید جذب بشوند و نگه داشته شوند اگر از لغزش های گذشته شان برگشته باشند، اما این معنایش این نیست که ما آن ها را در رفیع ترین جایگاه اصولگرایی که در شرایط فعلی انتخابات، تصمیم گیری در باره کل کاندیداهای کشور است قرار دهیم. پس ما طرفدار طرد نيستيم بلکه معتقديم افرادي که لغزشهاي زيادي داشتند دوباره در رئوس کارهاي مهم قرار نگيرند. يعني گذشتن از لغزشها هم مرز دارد. مقام معظم رهبری این مرز را در مورد جریانات اخیر سیاسی کشور یعنی فتنه مشخص فرمودند، در این شرایط برگشتشان یک بدگمانی سیاسی دارد آن زمانی که میتوانستند برگردند و دفاع کنند از این نظام و جبران کنند نکردند، الان که موقع انتخابات است خیلیها دارند عقبنشینی میکنند، کسانی که خودشان به نوعی سردمدار فتنهها بودند، پشت پرده فتنهها بودند، دیدید بعضی شان اخیراً ادعا کردند که ما از یک سری اصول نمیتوانیم بگذریم، که یکی از آن ها شخص رهبری معظم انقلاب است، کسي اين سخن را بيان ميکند که خودش جزء سردمداران پشت پرده در فتنه بوده است و در واقع سعه صدر انقلاب اسلامی او را نگه داشته است و مصالح انقلاب باعث شده است که بزرگان انقلاب او را نگه دارند. و حال همين فرد در شرایط انتخابات به طور ناگهاني اصولگرا ميشود. یعنی اصلیترین اصل نظام را دارد تأیید میکند. کسی که آن نامه تهدید آمیز را به رهبر معظم انقلاب مینویسد حالا رهبر انقلاب براي او از اصولی ميشود که او نمیتواند از آن دست بردارد.
در شرایط انتخابات این طوری است، همانگونه که وزیر محترم اطلاعات در جلسهای که در قم داشتند ایشان گفته بودند که به هوش باشید بعضی از این عوامل فتنه به دوستان خودشان که قاعدتاً بعضی از آن ها ظاهرا اصولگرا هستند گفتند در انتخابات از من دفاع نکنید، اسمی از من نبرید تا بتوانید رأی بیاورید ... بعد که رفتید توی مجلس بتوانید دفاع خودتان را بکنید و ضربه خودتان را بزنید.
آيا براي حفظ وحدت نميتوان حضور چنين افرادي را در بين افرادي که نيروهاي ارزشي هستند نگه داشت؟
ما در تعیین مصداقها در اصولگرایی به بصیرت نيازمنديم، بصیرت یعنی داشتن این اطلاعات و اهميت دادن به آن ها و فهميدن دشمنيهای پيچيده و موضعگيري دقيق در برابر آن و اگر خیلی ساده بگیریم و بگوییم هر کسی ادعا میکند که قانون اساسی را قبول دارد و این نظام را قبول دارد ما بايد با او وحدت کنیم پس، اصلاً تشكيل اين جبهه و آن جبهه و اینگونه تلاش ها لازم نیست. به هر حال این را ما قبول داریم که بسیاری از افرادی که در دو طرف جبهه اصولگرایی امروز قرار دارند مشترکات زیادی دارند. بعضي از بزرگان استدلال كردهاند که مثلاً ما با اهل تسنن هم بايد وحدت داشته باشيم لذا با هر کسی که نظام اسلامی را قبول دارد باید وحدت داشته باشيم و به بعضی از بزرگان هم نسبت دادهاند که مرادشان وحدت فلسفی است و وحدت فلسفی نشدنی است. البته نسبت دادن تعبیر وحدت فلسفی به شخصیت ارزشمند اسلام و نظام اسلامی یعنی حضرت آيتالله مصباح و گفتن اينكه ایشان مرادشان از وحدت، وحدت فلسفی است، بیشتر به یک مزاح شبیه است چرا که معنای وحدت فلسفی مشخص است، وحدت فلسفی یعنی اینکه دو نفر، یک فرد بشوند مثلاً دو تا آدم بشوند یک آدم، فقط یک فرد وجود داشته باشد يعني وحدت عددي و بعد نسبت بدهند به یک شخصیت بزرگواری که مقام معظم رهبری در مورد ایشان می فرمایند که خلأ شخصیت آیةالله مطهری و علامه طباطبایی را در زمان ما پر کردهاند و عقبه تئوريك نظاماند و ايشان را شخصيت فكري و روشنفكري انقلاب ميدانند. اگر بخواهم همين سخن مقام معظم رهبری را تحليل کنم بايد اينچنين بگويم؛ علامه طباطبایی یک شخصیت سیاسی نبود تنها یک شخصیت علمی، فلسفی و اخلاقی بود، یعنی در تئوری پردازیهاي ديني و در تهذیب اخلاق شخصیت بسیار برجستهای بود، و علامه مطهری علاوه بر آن شخصیت، اجتماعی، سیاسی و فرهنگي هم بود یعنی کسی که علم را میآورد در جامعه و اجرا می کند و عملاً جلوی انحراف را می گیرد، تشبیه به این دو شخصیت و ادعای اینکه جایگاه هر دوي اين شخصیتهاي بزرگوار توسط آیت الله مصباح يزدي پر شده به اين معناست که ايشان نه تنها به لحاظ مبانی محکمترین مبانی را دارند در عمل و در اجرا هم دقیقترین اجرا را دارند. حضرت آيتالله مصباح در سخنرانی شان در جلسه اول مربوط به جبهه پایداری بحث وحدت، مبانی وحدت، معانی وحدت را کاملاً مطرح می کنند و اصول و مبانی وحدت اجتماعی را هم نام می برند و تصریح می کنند مراد از وحدتی که اینجا داریم وحدت سیاسی و در واقع اینها وحدت عرفی است و بر اساس معیارهای مشترک و اصول مشترک و براي اهداف مشترك بنا میشود با توجه به این بحثها اين نسبت، نشان از اين است كه دشمنان در پي اين هستند كه بين شخصيتهاي اصلي انقلاب بويژه شخصيت ارزنده حضرت آيتالله مهدوي كني و حضرت آيتالله مصباح يزدي ايجاد اختلاف كنند كه البته موفق نخواهند شد اينها مقطعي است حقايق معلوم ميشود.
ما معیارهای وحدت را باید در نظر بگیریم، مهم ترین معیار وحدت اصولگرایی است، اختلاف در اینکه ما با چه گروهی می توانیم وحدت کنیم و با چه گروهی نمی توانیم بر اساس همان اصولی است که عرض شد، یعنی معیار اعتقاد و بعد التزام عملی و با کسانی وحدت کنیم که در نشان دادن مصداقها بصیرت لازم را داشته باشند و بتوانند مسائل راتحلیل کنند.
البته در وحدت ما نیاز به از خود گذشتگی داريم نه از معیار گذشتگی، یعنی تا آنجایی مصالح بزرگتر را نگه داريم که منافع شخصیمان و سلیقههای شخصيمان در کار است از آن بگذریم البته گاهی هم ناچاریم در مورد بعضی از اصول یک مقداری کوتاه بیاییم اما این هم بايد معيار داشته باشد. ما با اهل تسنن مشترکاتی داریم و دم از وحدت با آن ها ميزنيم. آيا ميتوان با اهل کتاب هم که مشترکاتی داریم برای معرفی کاندیداهای مجلس وحدت کنيم، آیا می شود استدلال کرد به این که چون ما با اهل تسنن ائتلاف می کنیم پس باید معیارهای وحدت را خیلی ازش کوتاه بیاییم؟ اگر اینطور است چرا براي معرفي کانديداها نيز با اهل سنت و اهل کتاب وحدت نميكنيم و چرا آن ها چنين نميكنند. پس در وحدت معيارها اهميت دارد و جايگاهش متفاوت است که البته این معیارها در شرایط مختلف تفاوت میکند مثلا ما در برابر استکبار جهانی، در برابر شرک و کفر جهانی با اهل تسنن ائتلاف داریم، ما اسلام واحد داریم پیامبر واحد داریم قرآن واحد داریم. با همین اصول اهلبیت(ع) مورد قبول هر دو است البته در جایگاه اهلبیت(ع) با اهل تسنن اختلاف داریم ولی در اصل احترام به اهلبیت(ع) و مقام علمی و معنوی آن ها اجمالاً اتحاد داریم ما با اهل کتاب ائتلاف داریم در برابر الحاد، يعني اصل وجود خدا، اصل اعتقاد به اخلاق دینی با اهل کتاب ائتلاف داریم، این معنایش این نیست که ما باید در انتخابات هم ائتلاف کنیم، و معنایش هم این نیست که وحدت را به معنای وحدت فلسفی می دانیم. معنایش این است که ما در هر شرایطی و برای هر جایگاهی با توجه به آن جایگاهش مصالح عامتر و ارزش هاي بالاتر را در نظر میگیریم،. این معنایش این نیست که از لوازم وحدت کوتاه آمدن از هر چيزي است. البته بسياري از افرادي كه در جبهه متحد اصولگراها هستند آدمهاي خوبي ميدانيم مخصوصا دو شخصيت ارزنده، دلسوز، انقلابی و مخلصي كه در رأس جامعتين قرار دارند البته لازمه آن اين نيست كه در تشخيص مصاديق هم اختلافي نباشد. همانگونه كه حضرت آيتالله مهدوي كني هم تصريح ميكنند كه افراد جبهه پايداري را آدمهاي خوبي ميدانند ولي گوش دادن به حرف آن ها را بر خود لازم نميدانند، البته در مورد ولايت و رهبر همه چيز تفاوت ميكند اطاعت واجب و لازمه ايمان است.
وحدت یک بحث نظری دارد، یک بحث عملی، در بحث عملیاش کوتاه آمدن از خواستهها و نظرات گروه یا شخص است برای اینکه با دیگران وحدت پیدا کنند و یکی از لوازم عملی دیگرش این است که همدلیها را به هم نزنم. اگر بخواهیم زمینههای وحدت را به کلی از بین نبریم، هرچند اختلافات را ميگوئيم به نوعي سخن نگوئيم در طرف مقابل و حاميانشان دلزدگي و دلخوري بوجود آيد این همدلی را به هم می زند، البته شخصیتهای عظیمی که ما می شناسیم، هرگز اینگونه انگیزههایی را ندارند ولی عملاً هم مواظب باشيم كه اتفاق نيافتد و باید جلوی این ها را گرفت.
توجه داريد كه در يك سوي اين اختلاف جامعتين هم قرار دارند این موضوع را چگونه تحلیل می کنید؟
جامعه محترم مدرسین از نهادهای بسیار ارزشمند نظام اسلامی است و بارها از طرف مقام معظم رهبری و حضرت امام در اواخرعمرشان مورد حمایت قرار گرفته است و جامعه محترم روحانیت مبارز تهران که جایگاه ارزشمندی دارند و مورد اعتماد و علاقه مردم اند و باید هم جایگاهشان تقویت بشود و از آن ها حمایت بشود، اما معنایش این نیست که در همه بحثهای سیاسی تنها معيار باشند. ما در نظام اسلامی در دوران غيبت، تنها اطاعت را از مقام ولایت را واجب میدانیم و سابقه همین جامعتین هم نشان می دهد. حتي گاهي بين اين دو نهاد ارزشمند اختلافاتي بود مثلاً جامعه روحانيت تهران، يك نفر را به عنوان کاندیدا معرفی کرد. جامعه محترم مدرسین فرد ديگري را مطرح کرد البته بعدها حضرت امام در نامه مشهور به نامه 6/1 فرمودند من از اول با آن فرد مخالف بودم و به ایشان رأی ندادم، یا در معرفی مرجع تقلید نيز بين جامعه مدرسين و جامعه روحانيت نيز اختلاف بود، جامعه روحانيت مبارز يكي از مراجع عارف كه داراي مقام معنوي بسيار بالايي بود را حتي به عنوان يك گزينه در كنار بقيه مراجع قرار نداد در حالي كه جامعه مدرسين ايشان را در كنار مقام معظم رهبري جزء نفرات اول ميدانست. در حالي كه حضرت امام آن تعبیرات را در مورد ایشان دارند، مقام معظم رهبری این اعتقاد خاص را به ایشان داشتند البته این امتیاز را داشتند که مقام معظم رهبری را که به حق باید جزء رئوس مراجع قرار میگرفتند معرفی کردند. به هرحال بين بزرگان و خبرگان عادل هم ممكن است اختلافي باشد. پس حجت شرعي بودن بيانات و تصميمات اين عزيزان به ويژه در مسائل سياسي، براي کسي در حد حجت شرعي است که خودش نمیتواند یک تحلیل سیاسی داشته باشد و جایگاه دیگری هم در تعارض وجود نداشته باشد. در شرايط امروز ما کسان دیگری هم داریم که جایگاه سیاسی ارزشمند داشته و امتحان خودشان را هم داده اند در انتخابات گذشته که نشان دادند بصیرتشان قویتر از بعضی مجموعههای دیگر بوده، البته هر دیدگاهی ممکن است درباره مصادیق دوره ای داشته باشد، ممکن است این مصداق را در زمانی تأیید کنند و آن زمان واقعاً درست باشد، در یک زمان دیگر این مصداقهای غیر معصوم به خطاهایی بیافتند. آن مصداقی که آن زمان تأیید شده امروز مورد تأیید نباشد این دلیل اشتباه نیست. حضرت رسول اکرم صلوات الله و سلامه علیه و علی آله بارها حسان بن ثابت را ازش نام بردند به عنوان کسی که مورد تأیید روح القدس است، اما همین حسان بن ثابت در دوران امیر المؤمنین شد از مخالفین ولایت اميرالمؤمنين(ع)، اشعاری به نفع يكي از خلفا و به خونخواهی او از امیرالمؤمنین(ع) دارد. این معنایش این نیست که پیامبر(ص) نعوذ بالله خطا کردند آن زمان که این تأییدات را علنی کردند، يا اينكه روح القدس خطا کرده که او را تأیید می کرده. این دلیل این است که شخصیتهای غیر معصوم ممکن است دوره ای داشته باشند ما در دوره گذشته انتخابات دیدیم به روشنی که یک بازگشتی داشتیم به اصول و ارزش های انقلاب اسلامی که مقام معظم رهبری بارها تصریح به این کردند. تا جایی که فرمودند دولتی از این اصولگراتر نخواهید یافت البته بعداً این دولت در بعضی عملکردهایش و بعضی از اعتقاداتش به انحراف کشیده شد در بعضی از بخشهای دولت انحرافاتی هم بوجود آمد.ولی ما دیدیم که جزء اولین برخورد کنندگان با همین انحرافات همان بزرگانی بودند که آن زمان تأیید کرده بودند. این یعنی بصیرت بسیار قوی، زودتر از همه به جایگاه فعلی و زودتر از همه به انحراف پی برد که البته تازه این آن چیزی بود که علنی شد. آنها که اطلاع دارند می دانند كه حضرت آيتالله مصباح به انحراف اين منحرفين جديد خیلی زودتر پی بردند و مبارزه غیر علنی را با آن ها آغاز كرده بودند.
لذا این که ما این را مطرح کنیم که بعد از مقام معظم رهبری يك گروه خاصي حجت شرعی هستند قدری جای تأمل دارد. لذا این تعبیرات باید یک مقدار با احتیاط بیشتری به کار برود، تنها جایگاه مطلق در اطاعت و در حجیت مقام معظم رهبری است. و حتی اگر مقام معظم رهبری با توجه به مصالح کلیتر انقلاب دستوری داشته باشند، اظهاری داشته باشند در اینکه باید بعضی از نهادها عقب نشینی کنند آن باید اتفاق بیافتد اما تا چنین اتفاقی نیافتاده تا اشاره ای تلویحی تا تصریحی به این نبوده هر کس وظیفه شرعی خودش را انجام بدهد مخصوصاً که منطق پشتوانه اینهاست، اطلاعات سیاسی پشتوانه اینهاست یک کار احساسی و قدرت طلبی نیست مخصوصاً که کاملاً نشان دادند که به دنبال قدرت شخصی خودشان نبودند. فقط هر گاه که نیاز شده در دفاع از ارزش ها وارد شدند و هر گاه که نیاز نبوده کنار نشستند. این طور نبوده که در فکر یک جایگاهی باشند و به دنبال پستی، مقامی، عنوانی در نظام. و تمام صحبتهایشان در حمایت از ولایت بوده و در ایجاد انقیاد نسبت به شخص مقام معظم رهبری بوده است.




























ارسال کردن دیدگاه جدید