شیعه آگوست کنت یا شیعه امیرالمومنین؛ بررسی مبانی حرف های مشایی
درآمد: بی تردید هر مطلبی را باید در فضای مناسب آن بررسی کرد تا بتوان به درستی آن را فهمید. بنابراین، حرف مشایی را در فضایی که منطقا و بر اساس اصول قطعی فهم متن، بررسی می کنیم. دین الهی امری جاودانه است؛ برای برکناری و از کار انداختن آن روش های گوناگونی در پیش گرفته شده است. آگوست کنت که به پیغمبر «دینواره جعلی اومانیزم» یا دین انسانی، مشهور است؛ برای نابود کردن دین، یک نظریه عوام فریبانه را با محوریت تجربه گرایی و پزیتیویسم طرح می کند.
ادوار حیات بشری از نگاه پیغمبر دین انسانی؛ یعنی آگوست کنت و شیعیانش؛
الف. دوره ربانی و ماوراء گرایی: در آن دوره بشر حوادثی را با قوای ماوراء الطبيعه توجيه میكرد و علت هر چيز را خدا يا خدايان میدانست . و البته این باورها، برای بشر کارگشایی می کرد و تنها عامل رهایی بشر او را از سردر گمی بود.
ب. دوره فلسفی: كه در آن دوره بشر به اصل عليت پی برده بود، اما هنوز علل اشياء را به تفصيل، نمی دانست؛ بنابر این درباره هر حادثهای حكم میكرد كه اجمالا علتی در خود طبيعت دارد. این دوره سبب رشد دانش های فلسفی، و تکبه گاه بشر در سردرگمی ها بود.
ج. دوره علمی: در اين دوره بشر در پی این است که علت پدیده ها را، در طبيعت بیابد. دیگر بشر به این بسنده نمی کند که بشنود، علت خشکسالی یا سیل، خداوند یا بتها هستند، یا اینکه گفته شود که هر پدیده طبیعی، یک علت طبیعی دارد، بلکه در جستجوی یافتن آن علت خاص آن، از راه تجربه است. در این دوره بود که بشر پیشرفتهای زیادی در حوزه علوم طبیعی کرد، انقلاب صنعتی رخ داد و علم، از محدوده الفاظ و متن کتاب به متن زندگی بشر سرازیر شد؛ و بشر به توسعه و پیشرفت دست زد. اینکه بشر، دوره دینگرایی و فلسفه گرایی را پشت سر گذاشته است، لزوما به معنای غلط بودن همه مباحث غیرپزیتویستی (فلسفی و ریاضی) یا نفی برخی کارامدی های دوره ربانی و اعتقاد به ماوراء طبیعت نیست. بلکه به معنای این است که دیگر، انسان در فضایی زندگی نمی کند که راه رسیدن به حقیقت و رستگاری از دین بگذرد؛ مثلا معنای کار با بیل مکانیکی، این نیست که بیل های قدیمی، غلط هستند یا نمی توانند خاک را جابجا کنند.
بررسی مساله منافق بودن یا نبودن شیعیان آگوست کنت: معنای اعتقاد به پایان دوره اسلام گرایی این نیست که شیعه آگوست کنت، در ظاهر مسلمان نیست، یا در ظاهر مسلمان است و در واقع منافق بوده، به دین اعتقادی ندارد؛ بلکه ممکن است از سر عادت یا علاقه شخصی، دیندار هم باشد. در عین اینکه دوره دین داری را تمام شده می داند. همان طور که دوره اسب سواری تمام شده است ولی ممکن است که کسی به دلیل علاقه به اسب سواری، هزینه زیادی را برای یافتن اسبی اصیل و سوارکاری با آن بپردازد. مساله مهم این است که دیگر نیازی به دین نیست.
معنای ان الدین عند الله الاسلام» در نگاه شیعیان آگوست کنت: «ان الدین عند الله الاسلام»؛ یعنی اسلام دین درست است نه اینکه دین کارامد هم باشد و اسلام کردن جهان حتی اگر ممکن هم باشد، صحیح باشد. «ان الدین عند الله الاسلام» یعنی من اگر بخواهم اسب سوار شوم، اسب اصیل سوار می شوم، اما این چیز، به آن معنا نیست که امروزه بتوان مردم را برای جابجایی در زمین یا حرکت به سمت «آسمان حقایق»، مجبور به سوار شدن بر اسب اصیل یا دین صحیح کرد؛ حتی اگر ممکن هم باشد، مطلوب نیست؛ زیرا به دلیل پیشرفت علم، دوره پناه بردن به دین برای رسیدن به حقیقت تمام شده است!؟!؛ ادعاهای مشایی:
«دوره اسلام گرایی هم به پایان رسیده است! انقلاب کردیم در سال ۵۷ که انقلاب اسلامی را صادر کنیم، نیست؟ اما من اینجا عرض میکنم؛ دوره اسلام گرایی هم به پایان رسیده است. معناش این نیست که اسلام گرایی و جود ندارد یا رو به نضج نیست. نه! دورهاش تمام شده! وگرنه الان دوره اسب سواری تمام شده، ولی خوب، اسب هست، سواریش هم هست. دارد دوره ماشین سواری هم تمام میشه، ولی خوب ماشین هم هست، سواریش هم هست! معناش اینه که بشر داره، یعنی معنای دوره اسلام گرایی تمام شده، یعنی اشتباه برداشت نشه! معناش این ن اینه که روند توسعه در دنیا به این سمت داره میره که این آینده و "إن الدّین عندالله الاسلام" این هیچ تردیدی توش نیست. اما روند تحولات این نیست که بشریت مسلمان بشود تا به حقانیت برسد! این دوره رو به پایان است، تمام نشده است، رو به پایان است. بشر سرعتش بالا رفته، فهمش تیز شده، به یک حقایقی می رسه، که اون را لازم نیست دیگه از دوره پوسته اسلام طی کنه! ... جهان، از این مسیر دیگه قرار نیست ما حرکت کنیم، مسیحی، یهودی، زرتشتی، بودایی، برهمایی نمیدونم هندو، چی، فلان، اینا، همه باید بیاین مسلمان بشون تا ...؟»
ختم دیانت! بی نیازی بشر از دین، و اکتفا به فهم انسانی (دین انسانی)در عصر پیشرفت علمی: مشایی در این فیلم می گوید، چون بشر پیشرفت کرده است، یهودی، مسیحی، زرتشتی، بودایی، برهمایی و هندو، همه می توانند بدون اینکه به اسلام رو بیاورند، به حقیقت برسند؛ بنابراین، دوره روآوردن به اسلام، برای رسیدن به حقیقت، تمام شده است. مشایی و فریب خوردگان وی، مدام بر ارزش های عام انسانی مثل عدالت و نفی ظلم تاکید می کنند، و در مقابل، ارزش های خاص دینی مثل حجاب، عدم اختلاط دختر و پسر، اطاعت از ولی فقیه و ... را سانسور یا نفی کنند؛ بیداری اسلامی را بیداری انسانی می نامند و می خواهند همانند آگوست کنت، دین انسانی جدیدی به نام مکتب ایرانی معرفی کرده، کوروش را به جای پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم، بنشانند؛ منشور کوروش را به جای نهج البلاغه و نامه امام علی به مالک اشتر، را به عنوان منشور نجات بخش، به بشر معرفی کنند.
راز نیاز بشر به دین برای رسیدن به حق و سعادت: به چند دلیل بشر برای رسیدن به حق و سعادت، به دین نیاز دارد؛ که آشکارترین آن، علم اندک بشر است که نمی تواند یک نظام درست، متقن، جامع و هماهنگ فکری (مبدا شناسی، انسان شناسی، راه و راهنما شناسی و فرجام شناسی) را ارائه دهد: "وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً " إسراء، ۸۵؛ علاوه بر آن، هوای نفس، وساوس شیطانی، غفلت، فراموشی و اشتباه نیز، ناتوانی بشر برای دستیابی به یک نظام سعادتبخش را تشدید می کند. پس عقل بشر از آن جهت که بشر و دارای شناخت محدود و ... است، به هیچ وجه امکان دستیابی به برنامه سعادت بخشی که مستقل از وحی باشد، ندارد. و تمام افراد بشر از اول تا آخر، برای رسیدن به سعادت، به وحی نیاز دارند، هر چند آگوست کنت، مشایی و پیروانش از این امر، اکراه داشته باشند: او کسی است كه پيغمبرش را با هدايت و دين حق فرستاده تا آن را بر همه دينها غلبه دهد اگر چه مشركان كراهت داشته باشند: «هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» توبه، ۳۳؛ صف ۹ و نیز فتح، ۲۸.
دفع یک شبهه: نه فطرت بشر، که مشایی آن را عامل بی نیازی از دین ندانسته است، نه علم و توسعه که آگوست کنت و مشایی آن را عامل بی نیازی از دین معرفی کرده اند؛ و نه هر دو آنها یعنی همدوشی فطرت و علم تجربی، هیچکدام عامل بی نیازی بشر از دین، برای رسیدن به حقیقت و سعادت نیست.
آیا حرف مشایی دچار مغالطه تقطیع شده است؟ اگر کسی یک گزاره ای را اثبات کرد و نقیض آن را ابطال کرد، این گزاره قطعی ترین گزاره منطقی و به اصطلاح «قضیه جازمه» است. مشایی در این سخن، اولا در اثبات اینکه بشر کنونی، برای رسیدن به حقیقت، نیازی به دین ندارد، می کوشد؛ ثانیا، در نفی لزوم گرویدن بودایی و هندو و یهودی و ... به اسلام برای رسیدن به حقیقت می کوشد؛ و این یعنی یک «قضیه جازمه»! و از این بالاتر، اینکه علت بیان چنین قضیه جازمه ای (پیشرفت بشر) را نیز دقیقا بیان می کند تا روزنه برای هر گونه توجیهی را ببندد. در این حالت ادعای تقطیع این سخنان، تعصب کور یا لجبازی است.
تنها راه نجات مشایی از ارتداد، این است که او را دیوانه ادواری یا سفیه بدانیم؛ در صورت دفاع از سفاهت وی، باید گفت: هدف او این بوده است که بگوید: با پیشرفت دانش ارتباطات و اطلاع بشر از مسائل و ناتوانی ظالمان از ظلم پوشی، بشر به ماهیت کثیف اومانیز پی برده است و از طریق فهم خود، به «لا اله» رسیده است و منتظر ظهور «الا الله» و منجی است. یعنی عموم مردم فعلی دنیا، می دانند که ایرانی گری و عربی گری و غربی گری و سایر ایسم های فعلی، حقیقت نیست؛ نه اینکه بدانند حقیقتی که می تواند انسان را در دنیا و آخرت، خوشبخت کند، چیست و مهمتر از آن، با فهم ناقص خود، بتوانند آن حقیقت را بدون نیاز به دین، تصور، ترسیم و اجرا کنند. البته این توجیه ما از حرف مشایی، آشکارا با ادعای صریح و «قضیه جازمه» مطرح شده از سوی او تفاوت دارد.
ارسال کردن دیدگاه جدید