جايگاه اعتصام به خدا در كلام امام سجاد عليه السلام
تبين: مقاله (جايگاه اعتصام به خدا در كلام امام سجاد عليه السلام) اين مقاله قلمى شده درس اخلاق علّامه مصباح براى طلاب علوم دينى در دفتر مقام معظم رهبرى در قم مى باشد، که درماهنامه علمی ترویجی (معرفت) انتشار يافته است.
چكيده
آن گاه كه انسان با بلا و خطر مواجه مى شود، سراغ خداى متعال مى رود و از او يارى مى طلبد. يارى از خداوند در تنگناها و گرفتارى ها، ناشى از ضعف ايمان انسان است؛ انسان موحد واقعى همواره و در هر حال، به خداى متعال نيازمند و از او يارى مى جويد.
امام سجاد عليه السلام در اين فراز از دعا به خدا اعتصام مى جويند، نه براى ضرر دنيوى، و يا عذاب اخروى؛ چون خود را همواره نيازمند او مى بيند. حضرت با نهايت خضوع و تواضع، به فرشتگان و بندگان صالح خداوند توسل جسته، از خدا مى خواهد كه به حق آنان برايشان منت نهند. اين مقاله به شرح تفصيلى اين موضوع مى پردازد.
ضرورت استمرار توجه و اعتصام انسان به خدا
چنان كه قبلاً گفتيم، وقتى انسان با خطرى روبه رو مى شود و براى رهايى از خطر به وسيله اى چنگ مى زند تا از خطر رهايى يابد، گفته مى شود كه بدان وسيله اعتصام جسته است. بر اين اساس، وقتى انسان با بلا و خطر روبه رو شود و به ناچار سراغ خداوند رود و از او يارى جويد، گفته مى شود كه به خداوند اعتصام جسته است. در اين باره از واژگان استمساك و يا تمسك نيز استفاده مى شود. البته توجه به خداوند و مدد خواستن از او در هنگامه خطر، كه انسان از غيرخدا نااميد شده، ناشى از ضعف ايمان انسان است؛ وگرنه موحد و مؤمن واقعى همواره خود را نيازمند خداوند مى داند. او بر اين عقيده است كه هيچ كس جز خداوند مشكلات او را برطرف نمى سازد و هرچه به او مى رسد از خداست. درنتيجه هرگز از خداوند غفلت نمى ورزد و نظرش از خداوند بازنگشته، به غير او معطوف نمى شود. خداوند نيز مى فرمايد: وَإِنْ يمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كَاشِفَ لَهُ إِلا هُوَ وَإِنْ يرِدْكَ بِخَيرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ يصِيبُ بِهِ مَنْ يشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (يونس: 107)؛ و اگر خدا گزندى به تو رساند، آن را جز او هيچ بازبرنده اى نيست؛ و اگر براى تو نيكى بخواهد، پس فضل او را هيچ بازگرداننده اى نيست. آن را به هركس از بندگان خود بخواهد مى رساند و اوست آمرزگار و مهربان.
گرچه ما بايد از اسباب استفاده كنيم و آنها را داراى تأثير بدانيم، بايد توجه اصلى خود را معطوف به مسبب الاسباب باشد و همواره به ياد او باشيم.
البته از راه هايى ديگر نيز ياد خداوند و اميد به او بيشتر زنده مى شود:
1. توجه يافتن به خداوند در گيرودار بلاها و گرفتارى هايى كه انسان راهى براى نجات خود نمى يابد؛
2. مطالعه سرگذشت كسانى كه هنگام خطرودر رويارويى با رخدادهاى سهمگين با اعتصام به خداوند از خطر رهيدند؛ هنگامه اى كه همه اميدهاى خود را از دست دادند.
نگرانى دوستان خدا از عذاب و گرفتارى هاى اخروى
آنچه امام سجاد عليه السلام را واداشته تا به خداوند اعتصام يابند و از او درخواست يارى كنند، خطرات مادى و ترس از مرگ يا بيمارى و گرسنگى و يا هيمنه آتش دنيا نيست؛ زيرا آن حضرت بيمى از اين امور به خود راه نمى داده اند، بلكه اعتصام آن حضرت به خداوند در برابر خطرات و عذاب هاى آخرت است كه بسيار شديدتر و سهمگين تر از خطرات دنيوى اند. اگر بلاهاى دنيوى بر انسان وارد شود. مثلاً اگر انسان در آتش دنيا بسوزد، درنهايت انسان جان خود را از دست مى دهد و چند صباحى از عمرش كاسته مى شود. اگر وى در آتش نسوزد، هفتاد يا هشتاد سال عمر مى كند و اكنون چند سال زودتر عمرش به انجام رسيده است. همچنين اگر نميرد و آثار سوختگى در او باقى بماند، مدتى كوتاه با درد و شكنجه سپرى مى كند و يا بهبود مى يابد و از درد و رنج راحت مى شود، يا با همان وضع عمرش به سر مى رسد و از درد و رنج مى رهد. درمقابل، آتش و عذاب آخرت هم شديدتر و سوزنده تر از آتش دنياست و هم دايمى و ابدى است و وقتى پوست و بدن انسان بدان بسوزد، دوباره پوست و گوشتى نو مى رويد و در معرض عذاب آتش جهنم قرار مى گيرد. اين جريان پيوسته و تا بى نهايت ادامه مى يابد. چنان كه خداوند مى فرمايد: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَارا كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودا غَيرَهَا لِيذُوقُواالْعَذَابَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَزِيزا حَكِيما (نساء: 56)؛ كسانى كه به آيات ما كافر شدند، به زودى آنها را به آتش درآوريم كه هرگاه پوست تنشان پخته شود و بسوزد، آنان را پوست هاى ديگرى جاى گزين سازيم تا عذاب را بچشند، كه خدا تواناى بى همتا و داناى استواركار است.
خداوند در اين آيه شريفه مى فرمايد: پس از آنكه پوست بدن جهنميان به وسيله عذاب الهى مى سوزد و از بين مى رود، ما پوستى تازه بر بدن آنها مى رويانيم كه همچنان عذاب دردناك الهى را بچشند و اين فرايند تا ابد تداوم مى يابد. اگر انسان درباره اين آيه و ساير آيات عذاب الهى بينديشد، متوجه مى شود كه عذاب ها و مصايب دنيا در برابر عذاب هاى آخرت بسيار اندك است و چيزى به شمار نمى آيد.
چنان كه گذشت، امام عليه السلام پس از بيان اسماى الهى متناسب با مقام التجا و اعتصام به خداوند، با تعابير گوناگونى مى فرمايند كه خدايا، آنچه مرا واداشت كه به سوى تو بيايم و به دامان تو چنگ زنم و به رحمت واسعه ات اعتصام جويم، گناهان من است، نه خطرات و بلاهاى مادى و دنيوى: وَقَد أَلْجَأَتْنِى الذُّنُوبُ إِلَى التَّشَبُّثِ بِأٔذْيالِ عَفْوِكَ وَأَحْوَجَتْنِى الْخَطَايا إِلى اسْتِفْتَاحِ أَبْوَابِ صَفْحِكَ وَدَعَتْنِى الأِسَائَةُ إِلَى الإنَاخَةِ بِفِنَاءِ عِزِّكَ وَحَمَلَتْنِى المَخَافَةُ مِنْ نِقْمَتِكَ عَلَى التَّمَسُّكِ بِعُرْوَةِ عَطْفِكَ؛ همانا گناهان بى شمار، مرا ناگزير ساخته كه به دامان عفوت چنگ آويزم؛ و خطاهاى بى شمار، مرا محتاج ساخته كه از درهاى لطف و بخششت گشايش طلبم؛ و كردار زشت، مرا واداشته كه در بارگاه بزرگوارى و عزتت فرود آيم؛ و ترس از انتقام تو، مرا واداشت كه به حلقه عطوفت و مهرت چنگ زنم.
چرايى انتساب پديده ها به خداوند و ساير عوامل
درباره اين سخن امام عليه السلام كه گناهان، ايشان را ناگزير ساخته و واداشته كه به خداوند پناه آورند، اين پرسش مطرح مى شود كه چگونه گناهانى كه موجب عذاب ابدى است، انسان را وامى دارد تا به خداوند پناه برد؟ پيش از پاسخ به اين پرسش، مطلبى را بيان مى كنيم كه در معارف الهى كاربردى فراوان دارد، و آن اينكه در قرآن و روايات، گاه امرى به خداوند نسبت داده شده است و گاه به فرشتگان و گاه به خود انسان ها. حال براى كسانى كه آشنايى چندانى به فرهنگ قرآن و روايات ندارند، اين پرسش مطرح مى شود كه چرا خداوند در جايى پديده اى را به خود نسبت مى دهد و خود را علت آن معرفى مى كند؛ در جاى ديگر، آن را به فرشتگان نسبت مى دهد و آنان را علت آن پديده معرفى مى كند. در جاى ديگر همان پديده را به انسان ها استناد مى دهد و آنان را علت برمى شمارد؟ براى نمونه، خداوند در برخى از آيات قرآن اجل انسان ها و گرفتن جان آنها را به خود نسبت مى دهد و مى فرمايد: اللَّهُ يتَوَفَّى الأنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِى لَمْ تَمُتْ فِى مَنَامِهَا فَيمْسِكُ الَّتِى قَضَى عَلَيهَا الْمَوْتَ وَيرْسِلُ الأخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِى ذَلِكَ لآياتٍ لِقَوْمٍ يتَفَكَّرُونَ (زمر: 42)؛ خداست كه جان ها را هنگام مرگشان مى گيرد و كسى را كه نمرده باشد در خوابش [مى گيرد]. سپس آن [جان] را كه حكم مرگ بر آن رفته است نگاه مى دارد و آن ديگر را تا سرآمدى معلوم بازمى فرستد.
در برخى از آيات، خداوند گرفتن جان انسان ها را به ملك الموت و فرشتگان خود نسبت مى دهد و مى فرمايد: قُلْ يتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِى وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ (سجده: 11)؛ بگو فرشته مرگ (عزرائيل) كه بر
شماگماشته شده،جان شمارابرگيرد[پس گم ونابودنمى شويد]؛ سپس به سوى پروردگارتان بازگردانده مى شويد.
خداوند همچنين مى فرمايد: وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَيرْسِلُ عَلَيكُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لا يفَرِّطُونَ (انعام: 61)؛ و اوست چيره بر فراز بندگان خويش و نگاهبانانى بر شما مى فرستد، تا هنگامى كه مرگِ يكى از شما فرا رسد، فرستادگان ما [جانِ] او را برگيرند؛ و آنان [در كار خود] كوتاهى نمى كنند.
در جاى ديگر، خداوند مرگ و اجل را به خود انسان ها نسبت مى دهد و درباره كفار در هنگام جان دادن مى فرمايد: وَالْمَلائِكَةُ بَاسِطُو أَيدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَيرَ الْحَقِّ وَكُنْتُمْ عَنْ آياتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ (انعام: 93)؛ فرشتگان درحالى كه دست هاى خويش را گسترده اند [به آنها مى گويند:] جان هاى خود را برآريد؛ امروز [هنگام مرگتان يا وقتى كه به برزخ و قيامت درمى آييد ]به سزاى آن سخنان ناروا كه درباره خدا مى گفتيد و در برابر آيات او گردنكشى مى كرديد، شما را به عذاب خواركننده كيفر دهند.
در قرآن، خداوند علت نزول باران معرفى شده است: وَهُوَ الَّذِى ينَزِّلُ الْغَيثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَينْشُرُ رَحْمَتَهُ وَهُوَ الْوَلِى الْحَمِيدُ (شورى: 25)؛ و اوست آن [خدايى ]كه باران سودمند را پس از آنكه [از آمدنش ]نااميد شدند فرومى فرستد و رحمت خويش را مى گستراند [باران را مى پراكند و انواع گياهان و درختان و ميوه ها را پديد مى آورد]؛ و اوست دوست و كارساز [مؤمنان ]و ستوده.
دليل اينكه يك پديده هم به خداوند و هم به ساير عوامل نسبت داده مى شود، اين است كه چندين عامل در پيدايش هر پديده اى دخيل اند؛ عواملى ازقبيل مقتضى، شرط، فقدان مانع و علت اعدادى كه همگى عوامل طولى به شمار مى آيند و در طول علت ايجادى، يعنى خداوند، تأثير مى بخشند. وقتى همه عوامل، ازجمله اراده و مشيت الهى تحقق يابند، علت تامه معلول و پديده محقق مى شود كه با وجود آن، معلول تحقق مى يابد. بديهى است كه تأثير همه عوامل، ناشى از اراده و مشيت الهى است و ازاين جهت، خداوند مسبب الاسباب و علت العلل است كه بدون اراده و مشيت او كارى انجام نمى پذيرد. با توجه به اينكه مجموعه اى از علل و عوامل در پيدايش معلول دخيل اند، مى توان معلول را به هريك از آن عوامل استناد داد. ازاين رو، به اقتضاى مقام و موقعيت بيان، گاه معلول به مقتضى نسبت داده مى شود،گاه به شرط وگاه به علت اعدادى. البته هريك از اين عوامل، علت ناقصه و به تعبير ديگر جزء العله هستند و در طول اراده و مشيت الهى قرار دارند.
معناى ترس از خدا و ديگر عوامل
در بسيارى از آيات و روايات، ضرورت ترس از خدا مطرح شده است. همچنين در آيات و روايات مربوط به مسئله تقواى الهى، به ترس از خدا نيز سفارش شده است؛ زيرا تقوا گرچه از ماده وقايه به معناى صيانت و حفظ كردن گرفته شده، متضمن ترس از خدا نيز هست و ترس از خدا و به تعبير ديگر، ترس از گناه و عذاب الهى در آن اشراب شده است. براى نمونه، خداوند مى فرمايد: جَزَاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدا رَضِى اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِى رَبَّهُ (بينه: 8)؛ پاداش ايشان (ايمان آورندگان و...) نزد پروردگارشان بهشت هاى پاينده است كه از زير آنها جوى ها روان است؛ در آنجا هميشه جاودانه باشند. خدا از آنان خشنود است و آنان از خدا خشنودند. اين [پاداش] براى كسى است كه از پروردگار خود بترسد.
در آيه اى ديگر خداوند مى فرمايد: وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ (رحمن: 46)؛ و براى كسى كه از ايستادن در پيشگاه پروردگار خويش [جايگاه حساب] بترسد، دو بهشت است.
در برخى از آيات ديگر قرآن، ترس از عذاب الهى مطرح شده است. براى نمونه، مى توان به اين آيه اشاره كرد: قُلْ إِنِّى أَخَافُ إِنْ عَصَيتُ رَبِّى عَذَابَ يوْمٍ عَظِيمٍ (انعام: 15)؛ بگو: من مى ترسم كه اگر پروردگار خويش را نافرمانى كنم، گرفتار عذاب روزى بزرگ شوم. در برخى از آيات نيز به ترس از روزى سفارش شده است كه گناهكاران در آن عذاب مى شوند: وَاتَّقُوا يوْما تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لا يظْلَمُونَ (بقره: 281)؛ و بترسيد از روزى كه شما را به سوى خدا بازگردانند؛ آن گاه به هركسى [پاداش ]آنچه كرده است، به تمامى دهند و بر آنان ستم نرود.
حال با توجه به اينكه در جايى از ما خواسته شده كه از خدا بترسيم و در جاى ديگر، ترس از گناهان و اعمال زشت مطرح شده و در جاى ديگر، ترس از نتيجه و ثمره گناهان كه همان عذاب الهى است، ما از چه بايد بترسيم؟ پاسخ اين است كه آنچه ما بايد از آن بترسيم، عذاب الهى است و علت آن عذاب نيز گناهانى است كه مرتكب مى شويم. درنتيجه ما بايد از گناهان كه موجب عذاب مى شوند نيز بترسيم. همچنين ما بايد از روز قيامت كه ظرف تحمل عذاب الهى است و جهنم كه جايگاه عذاب است نيز بترسيم. همچنين ازآن جهت كه نظام دنيا و آخرت و نظام پاداش و كيفر را خداوند ايجاد كرده، و خداوند است كه در برابر گناهان، به ما عذاب مى چشاند، بايد از او نيز بترسيم. ترس از خداوند بدين معنا نيست كه خداوند موجودى ترسناك است، بلكه درواقع اين ترس ناشى از عذابى است كه براثر گناهان و اعمال زشت نصيب ما مى شود. همچنين ازآنجاكه اختيار همه هستى در دست خداوند است و نظام دنيا و آخرت را او بنا نهاده و عذاب نيز در چارچوب نظام علّى و معلولى اى كه خداوند تأسيس كرده متوجه ما مى شود، ما بايد از خداوند نيز بترسيم؛ خدايى كه همه كاره عالم است و همه امور، ازجمله عذاب و كيفر، با اراده و مشيت او رخ مى دهند. پس بايد توجه اصلى ما به خداوند باشد و ترس ما از خداوند، به معناى ترس از عذاب، و گناهانى است كه عذاب الهى را در پى دارند.
با توجه به توضيحات مزبور، امام عليه السلام مى فرمايند: خدايا! گناهان بى شمار، مرا ناگزير ساخته كه به دامان عفوت چنگ آويزم. حال با توجه به آنكه گناه، انسان را از خداوند دور مى كند، منظور حضرت اين است كه وقتى انسان به گناهانش مى نگرد كه موجب هلاك و عذاب ابدى مى شوند، ترس از عذاب الهى در او پديد مى آيد. درنتيجه انسان براى رهايى از آن عذاب، به خداوند پناه مى برد و از او درخواست عفو و بخشش مى كند. پس آنچه انسان را متوجه خداوند و درياى بى كران رحمت و عفو او مى كند، ترس از عذابى است كه از گناهان انسان ناشى شده است. با توجه به آنكه گناه در سلسله اسباب و مُسببات قرار دارد و نيز با توجه به آنكه برحسب اقتضاى مقام خطاب و بيان، گاهى ما فعل را به حلقه اخير اسباب و عوامل، و گاه به حلقه متوسط يا حلقه بعيد نسبت مى دهيم، امام عليه السلام مى فرمايند: گناهان، مرا متوجه عفو و بخشش خدا كرد. ايشان مى توانستند بگويند كه خود خداوند، علت روى آوردن ايشان به درگاهش شده است. اما چون به سنت عفو و بخشش خداوند و توبه پذيرى او اعتقاد دارند، رو به سوى خدا مى آورند و مى فرمايند: ترس از عذابى كه بر گناهان من مترتب است، مرا واداشته تا به درياى رحمت و عفو تو پناه آورم.
اگر انسان آن سنت الهى را باور نمى داشت و معتقد نمى بود كه خداوند توبه بنده خويش را مى پذيرد و از گناه او درمى گذرد، هرچند از عذاب الهى مى ترسيد، درِ خانه خداوند نمى رفت و از او درخواست عفو و بخشش نمى كرد. اين باور و اعتقاد، با توفيق الهى حاصل مى شود و اساسا خداوند خود زمينه توجه يافتن انسان به سوى خود را فراهم مى آورد. هم او به انسان ايمان و معرفت مى دهد و نيز او خود، انسان را به آستان خانه خود مى كشاند. او وعده داده كه اگر بنده گنهكار نزدش برود، او را ببخشد؛ حتى اگر گناهان او به عظمت و فراخناى كوه ها و درياها باشد.
روشن شد كه ما مى توانيم بگوييم خدا خود، ما را به سوى عفو خود مى كشاند، و اميد به بخشش او ما را به سوى درياى عفوش جذب مى كند. همچنين مى توانيم بگوييم گناه و ترس از عقوبت آن، ما را وامى دارد تا به دامن عفو الهى چنگ زنيم. البته امام عليه السلام در مقامى هستند كه بايد توجه كنند گناهان موجب عذاب الهى مى شوند؛ وگرنه خداوند نمى خواهد بنده خود را گرفتار جهنم و عذاب كند و انسان نيز ازروى اختيار مرتكب گناه مى شود. همچنين امام عليه السلام به جهت رعايت بلاغت در سخن، بايد بفرمايند: خدايا! گناهانْ مرا به سوى عفو تو كشاند و ترس من از گناهانى است كه به اختيار خود مرتكب شدم؛ چون از اين گناهان و عذابى كه پيامد آنهاست مى ترسم، به تو پناه آورده ام و از كردار خود پشيمانم و عهد مى كنم كه ديگر مرتكب گناه نشوم.
در اينجا امام عليه السلام چند تعبير به كار مى برند كه گرچه از جهت عبارت و كلمات متفاوت اند، مضمون همه آنها يكى است. يكى از آن تعابير، ازاين قرار است: وَدَعَتْنى الأِسَائَةُ إِلَى الإِنَاخَةِ بِفِنَاء عِزِّكَ؛ و كردار زشت، مرا واداشته كه در درگاه بزرگوارى و عزتت فرود آيم. اناخه به معناى خوابانيدن و فرود آمدن است. اين واژه در اصل درباره خوابانيدن شتر بر روى دو زانو به كار مى رفته و سپس به مطلق فرود آمدن و بار يافتن در پيشگاه ديگرى تعميم يافته است. فنا به معناى ساحت، پيشگاه و ميدان مقابل كاخ و قصر اميران و حكام است. معمولاً كاخ و قصر اميران و حكام داراى ميدان و پيشگاهى بوده كه ارباب رجوع و كسانى كه خواهان ملاقات با امير و حاكم بودند در آن جمع مى شدند. به همين دليل، از باب تشبيه معقول به محسوس، عزت الهى همچون كاخى داراى ميدان و پيشگاه تصور شده است كه بندگان نيازمندِ لطف و عفو الهى در آن فرود مى آيند تا به پيشگاه خداوند بار يابند و از لطف و عفوش بهره مند شوند.
درگاه خدا، پناهگاه پناه جويان و درماندگان
امام سجاد عليه السلام پس از آنكه در مناجات خويش فرمودند: گناهان مرا وادار ساخت تا به دامن عفو تو چنگ آويزم، به منزله كبراى كلى مى فرمايند سزاوار و شايسته نيست كه پناهنده به خويش را رها كنى: وَمَا حَقُّ مَنِ اعْتَصَمَ بِحَبْلِكَ أَنْ يخْذَلَ وَلايلِيقُ بِمَنْ اسْتَجَارَ بِعِزِّكَ أَنْ يسْلَمَ أَوْ يهْمَلَ؛ هرگز كسى كه به رشته عفو و كرمت چنگ آويخته، مستحق حرمان نيست، و سزاوار نيست كسى كه به مقام عزتت پناه آورده، تسليم بلا گردد و بدو اعتنايى نشود. ممكن نيست خداوند، پناهنده به خويش را رها كند و به او اعتنايى نداشته باشد و او را از خود براند؛ زيرا ازسويى بنده خاطى و گنهكار، اما پشيمان، با همه وجود به خداوند روى آورده و از او درخواست عفو و بخشش دارد. از سوى ديگر، خداوند منبع رحمت بى كران است و وقتى انسان به
رحمت و صفات جمال الهى مى نگرد و اوضاع روحى و روانى بنده پشيمان خدا را مشاهده مى كند، اطمينان مى يابد كه ممكن نيست خداى داراى لطف و كرم بى نهايت، آن بنده پشيمان را از خود نااميد كند و از او درنگذرد.
امام عليه السلام سپس در مقام نتيجه گيرى از صغرا و كبرايى كه در مناجات خود ترسيم كردند و نيز از باب ذكر مصداق مى فرمايند كه من به تو پناهنده شده ام، و مرا از درگاه خويش محروم نساز: إِلَهى، فَلا تُخْلِنَا مِنْ حِمَايتِكَ وَلا تُعْرِنَا مِنْ رِعَايتِكَ وَذُرْنَا عَنْ مَوَارِدِ الْهَلَكَةِ فَإِنَّا بِعَينِكَ وَفى كَنَفِكَ؛ پس اى خدا! ما را از حفظ و حمايت خود محروم نكن و از رعايت و لطفت دور مساز و از هلاكت محفوظ دار كه پيش چشم عنايت تو، و در كنف حمايت توييم.
در پايان مناجات، حضرت با نهايت خضوع و تواضع، به فرشتگان و بندگان شايسته خداوند توسل مى جويند، و با لحنى كه گويى خود را شايسته بار يافتن به پيشگاه خداوند و برخوردار شدن از عفو او نمى دانند، از خداوند مى خواهند كه به حق آنها و مقام و منزلتى كه در پيشگاه خداوند دارند، بر ايشان منت نهد. ايشان سپس خواسته هاى ديگر خود را مطرح مى سازند: وَلَكَ أَسْأَلُكَ بِأَهْلِ خَاصَّتِكَ مِنْ مَلائِكَتِكَ وَالصَّالِحِينَ مِنْ بَرِيتِكَ أَنْ تَجْعَلَ عَلَينَا وَاقِيةً تُنْجِينَا مِنَ الْهَلَكَاتِ وَتُجَنِّبُنَا مِنَ الاَفَاتِ وَتُكِنُّنَا مِن دَوَاهِى الْمُصيبَاتِ وَأَنْ تُنْزِلَ عَلَينَا مِنْ سَكِينَتِكَ وَأَنْ تُغَشِّى وُجُوهَنَا بِأَنْوَارِ مَحَبَّتِكَ وَأَنْ تُؤْوِينَا إِلَى شَدِيدِ رُكْنِكَ وَأَنْ تَحْوِينَا فى أَكْنَافِ عِصْمَتِكَ بِرَأْفَتِكَ وَرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرَّاحِمينَ؛ از تو درخواست مى كنم به حق خاصان درگاهت از ملائكه مقرب و نيكان از بندگانت كه براى ما سپر و نگهبانى قرار دهى كه ما را از مهالك نجات بخشد و از بلا و آفت دور دارد و از مصيبت هاى بزرگ مانع گردد؛ و از تو درخواست مى كنم كه وقار و سكينه ات را در دل ما قرار دهى و روى دل ما را به انوار عشق و محبت خود بپوشانى و ما را در ركن محكم خود جاى بخشى و از هرسو ما را حفظ كنى و از لغزش مصون دارى. به حق رأفت و رحمتت، اى مهربان ترين مهربانان عالم.
نظر به اينكه ترس از گناهان، دلهره و اضطراب انسان گنهكار را فراهم مى آورد و در پى اين حالت، از توان انسان براى انجام وظايفش كاسته مى شود، امام عليه السلام از خداوند درخواست سكينت و آرامش مى كنند؛ زيرا انسان با اطمينان خاطر و آرامش روحى مى تواند وظايف خود را انجام دهد و به تدارك و جبران كوتاهى ها و رفتار زشت خود اقدام ورزد. امام عليه السلام همچنين پس از شفاعت خواستن از ملائكه مقرب خدا و بندگان خاص خداوند، و پس از اطمينان از اينكه مشمول عفو خداوند شده اند، از خداوند مى خواهند كه ايشان را غرق انوار محبت خود سازد. آن حضرت در پايان از خداوند درخواست مى كنند كه ايشان را در كنف عصمت خود قرار دهد. كنف به معناى پناه، آغوش و دامن است و كنف الرجل به معناى آغوش مرد است. منظور ايشان از اينكه در كنف عصمت خدا قرار گيرند اين است كه خداوند در برابر خطاها و معصيت ها ايشان را پناه دهد و از افتادن به ورطه هلاكت و عصيان بازدارد و از انحراف و خطا معصوم و مصون دارد.
ارسال کردن دیدگاه جدید