ساختار كلى نظام اخلاقى اسلام
تبين: مقاله (ساختار كلى نظام اخلاقى اسلام) نوشته سيدجعفر موسوى گيلانى(1) ومحمدرسول روزبه (2) که درشماره 210 ماهنامه علمی ترویجی (معرفت) انتشار يافته بود توسط پايگاه اطلاع رساني تبيين، تلخيص و در اختيار خوانندگان قرار داده شده است، كاربران جهت دریافت اصل مقاله ميتوانند اینجا کلیک کنند.
چكيده
در اين مقاله ابتدا تلاش كرديم ديدگاه هنجارى اخلاق اسلامى را بيان كنيم و سپس مبانى نظرى آن را برشمرده و تبيين نماييم.
مقدّمه
طبعا نظام اخلاقى اسلام كه بر توحيد بنا شده است، ديدگاه خاص خود را دارد و يك هدف اساسى را كه استكمال انسان و قرب الهى است تعقيب مى كند.
سؤال اصلى مقاله اين است: نظام اخلاقى اسلام چيست و اصول لازم براى تبيين آن كدامند؟
سؤال هاى فرعى نيز عبارتند از: ديدگاه هنجارى اخلاق اسلامى چيست؟ اين ديدگاه بر كدام اصول معرفت شناختى، هستى شناختى، ارزش شناختى و غايت شتاختى مبتنى است؟
ما در اين پژوهش بر آن بوده ايم كه تقريرى مناسب از نظريه هنجارى اخلاق اسلامى ارائه دهيم و سپس اصول و مبانى كلى را كه براى فهم نظام اخلاقى اسلام لازم و ضرورى مى نمايد تبيين نماييم.
تعريف نظام اخلاقى
نظام اخلاقى اسلام مجموعه اى است از اصول و قواعد حاكم بر رفتار اخلاقى كه بر پايه مبانى اعتقادى اسلام استوار است و هدفى را كه برگرفته از همان مبانى است دنبال مى كند.
ديدگاه هاى هنجارى در اخلاق
از نخستين وظايفى كه بر عهده فلسفه اخلاق است، ارائه طرح كلى نظريه اخلاقى است که مباحث در فلسفه اخلاق تحت عنوان «اخلاق هنجارى» مطرح مى شود. اخلاق هنجارى از دو بخش تشكيل شده است. در بخش اول، كه به بحث از معيارهاى كلى خوبى و بدى، و درستى و نادرستى افعال اخلاقى مى پردازد، ساختار كلى اخلاق پى ريزى مى شود و در بخش دوم، مطابق آن معيارهاى كلى مصاديق افعال خاص اخلاقى تشخيص داده مى شود.
در بحث حاضر براساس مبانى و پيش فرض هاى اخلاق اسلامى، به بخش نخست اخلاق هنجارى مى پردازيم و سعى مى كنيم طرح كلى نظام اخلاقى اسلام را عرضه كنيم.
دسته بندى ديدگاه ها در اخلاق هنجارى
در اخلاق هنجارى، نظريه هاى اخلاقى به چند گروه تقسيم مى شوند:
1. نظريه هاى غايت انگارانه
بر اساس نظريه هاى غايت انگارانه، براى تعيين خوبى و بدى عمل بايد به ثمره و نتيجه عمل نگاه كرد.
غايت انگاران در يك تقسيم با توجه به نوع غايت، به مكاتبى همچون قدرت گرايى، سودگرايى، لذت گرايى، سعادت گرايى و نظرياتى از اين قبيل تقسيم مى شوند.
سعادت گرايى از مهم ترين ديدگاه هاى غايت انگارانه است كه همواره مورد توجه علماى علم اخلاق از جمله عالمان اخلاق مسلمان بوده است. اين نظريه داراى تقريرات گوناگونى است. با وجود اين، وجه مشترك همه اين ديدگاه ها آن است كه وصول به كمال و در نتيجه سعادت به عنوان غايت احكام اخلاقى معرفى شده است و منشأ ارزش هاى اخلاقى و بنياد همه فضايل اخلاقى معرفى مى گردد.
2. نظريه هاى وظيفه گروانه
نظريه هاى وظيفه گروانه، امور اخلاقى را با توجه به ويژگى هاى خود عمل ارزيابى و ارزش گذارى مى كنند و درستى يك فعل به دليل نتايج برآمده از آن فعل نيست، بلكه فعل مستقل از نتايج داراى ارزش است.
نظريه هاى وظيفه گروانه انواع مختلفى دارند؛ از جمله: الف) وظيفه گروى عمل نگر؛ ب) وظيفه گروى قاعده نگر.
3. اخلاق فضيلت محور
اخلاق فضيلت، اخلاقى است كه فضيلت نفسانى در آن نقش اصلى و اساسى دارد. اين اخلاق ناظر به ارزش اخلاقى است؛ يعنى افعال را براساس ويژگى هاى منشى فاعل مورد بررسى قرار مى دهد.
به همين جهت، اين ديدگاه داراى ويژگى هاى خاصى است؛ نظير: غايت گرا بودن؛ ارزش ذاتى فضيلت؛ نيت و انگيزه؛ الگوهاى اخلاقى.
اصول نظام اخلاقى اسلام
1. ديدگاه هنجارى اخلاق اسلامى
1. با نگاهى به متون دينى درمى يابيم كه از ميان نظريه هاى هنجارى فوق، نظريه غايت گرايى در تقرير سعادت گرايى آن تطبيق بيشترى با آموزه هاى اخلاقى اسلامى دارد.
البته بايد توجه داشت كه اين فضايل و رذايل در معانى اسلامى و دينى خود و با توجه به غايات مطرح در نظام اخلاقى اسلام داراى محتوا و معنايى عميق مى شوند و متمايز از آن معنايى هستند كه در اخلاق يونانى و عقلى آن به كار برده مى شوند؛ چراكه پشتوانه و اعتبار همه اين مفاهيم در اخلاق دينى و اسلامى خداشناسى و توحيد است و با توجه به اين اصل بلند معناى خاص خود را يافته اند.
بنابراين، هرچند كه در اخلاق اسلامى بر اهميت فضيلت و لزوم تلاش در جهت كسب آن تأكيد فراوان شده است، اما نمى توان آن را يك مكتب فضيلت گراى صرف قلمداد كرد.
2. اخلاق اسلامى غايت گراست؛ بنابراين، در اخلاق اسلامى از انجام افعال اخلاقى و نيز كسب فضايل به دنبال غايات هستيم. بنابراين، اخلاق اسلامى غايتمند و هدفمند است. در متون دينى ما اعم از آيات و روايات، در مقام تشويق و دعوت به انجام كارهاى خير، بر اين نكته تأكيد شده است كه اين كارها موجب سعادت، آسايش، فلاح، فوز، و مانند آن است.
نكته اصلى در بايستنى بودن كارهاى خير و ضرورت اهتمام انسان به انجام آن اين است كه موجب سعادت او مى شود و اين عين «غايت انگارى» است. اينكه قرآن كريم به اطاعت فرامى خواند و از مؤمنان مى خواهد كه ياد خدا كنند، بدان سبب است كه موجب فلاح ايشان مى شود. ذكر بهشت و جهنم و تأكيد بر نعمت هاى بهشتى و عذاب هاى دوزخى كه در انتظار خوبان و بدان است، حكايت از آن دارد كه ديدگاه اخلاق اسلامى ديدگاهى«غايت انگارانه»است.
3. غايت انگارى با توجه به متعلق غايت داراى انواعى از قبيل خودگروى و ديگرگروى است. نظام اخلاقى اسلام، از جهتى خودگراست؛ يعنى هدف و غايت در اخلاق اسلامى، رسيدن شخص عامل به كمال مطلوب و سعادت است. آنچه در آيات قرآن به عنوان غايت نهايى و مطلوب بالذات بيان شده، تنها فوز و فلاح خود فاعل است نه ديگران.
از نظر قرآن كريم، هر كسى در گرو عمل خودش است. اگر كسى كار نيكى انجام دهد، هرچند كه اين كار رساندن خير و احسان به ديگران باشد، سرانجام به سود خود اوست و برعكس.
4. از جهت ديگر، نظام اخلاقى اسلام مزاياى سودگروى را نيز در خود دارد. ازآنجاكه راه رسيدن به هدف غايى اخلاق پروراندن ميل ها و گرايش هاى متعالى مانند صداقت، نوع دوستى، امانت دارى، وفاى به عهد و... است، اخلاق اسلامى در مواجهه با ديگران و حركت در مسير مصالح ديگران، مزاياى مكاتب سودگرايى (در توجه به مصالح عمومى و تلاش براى محروميت زدايى و مانند آن) را نيز دربردارد و در عين حال، از آسيب هاى آن در امان است.
از ديدگاه اسلامى، آنچه به سود شخص است در تعارض با آنچه به نفع و سود همه اشخاص ديگر است قرار ندارد. به همين جهت، قرآن كريم انسان ها را به انفاق در راه خدا فرامى خواند و در عين حال، يادآور مى شود كه هر خيرى را كه به ديگران انفاق كنيد به طور كامل به خودتان بازمى گردد.
از ديدگاه قرآن، گذشت، ايثار و جانفشانى در راه خدا، از دست دادن نيست، بلكه به دست آوردن است و هرگز بيم ضرر و زيان در آن وجود ندارد و در هر صورت پاداشى بزرگ در انتظار ايشان است.
بنابراين، در اين نظام اخلاقى، «خودگرايى» با «ديگرگرايى» آميخته است.
5. در نظام اخلاقى اسلام، بر وظايف و تكاليف نيز تأكيد شده است. اما اين بدين معنا نيست كه وظيفه گراى صرف باشد. مقصود اين است كه چون نظام اخلاقى اسلام بر انسان شناسى خاصى استوار است و محدوده وسيعى براى حيات و كمالات انسانى قايل است، منافعى كه به آنها نظر دارد، كمال و سعادت اخروى انسان است كه در پرتو قرب الهى به دست مى آيد. بنابراين، نظام اخلاقى اسلام به وجود رابطه حقيقى ميان عمل و نتيجه و در حقيقت، به حسن و قبح ذاتى و عقلى عمل معترف است.
ايثار، امانت دارى، راست گويى و مانند آن، به لحاظ ويژگى هاى درونى خاص خودشان در نظام اخلاقى اسلام ارزش اخلاقى هستند (حسن و قبح ذاتى افعال و صفات)؛ زيرا اين افعال و صفات با ويژگى هاى ذاتى كه دارند ملائم با گرايش هاى متعالى و كمال نهايى انسان اند.
مى توان وظيفه گرايى مطرح در نظام اخلاقى اسلام را از نوع قاعده نگر دانست؛ يعنى در اخلاق اسلامى فضايل و اصول و تكاليف هر دو مهم و باارزش هستند و ارزش خويش را از غايات به دست مى آورند.
عوامل تعيين كننده ارزش اخلاقى اعمال
در نظام اخلاقى اسلام ارزش ها داراى مراتب مختلفى هستند كه به ميزان خلوص نيت و آثار آن متفاوتند. بنابراين، اسلام براى ارزش ها مراحلى را قايل است. دسترسى به بعضى از مراحل براى عموم انسان ها ميسر است، اما رسيدن به مراحل بالا و بالاتر براى همه انسان ها ميسر نيست.
ارزش اخلاقى تابع دو عامل است: يكى، نوع صفت و رفتار و ديگرى، متعلق نهايى نيت و يا به عبارت ديگر، هدف غايى فاعل از انجام عمل.
باارزش ترين رفتارها از جهت نيت آن است كه مقصود نهايى فاعل از انجام دادن آن تنها قرب به خدا و لوازم آن يعنى بندگى و اطاعت از خدا و محبت و رضايت او باشد و چنين نيتى را «نيت خالص تقرب» مى نامند. اين انگيزه و نيت خالص وفعل صادرازآن را «اخلاص» مى نامند.
واقع گرايى اخلاق اسلامى
گزاره هاى اخلاقى در نظام اخلاقى اسلام قضايايى صادقه و مطابق با واقع و واقعى هستند، نه اعتبارى و قراردادى و نظاير آن. افعال و صفاتى كه در اين نظام خوب و بايسته تلقى مى شوند ـ مثلاً عدالت ـ يك مابه ازاى خارجى دارند، هرچند كه آن مابه ازا را نمى بينيم. بوييدنى، شنيدنى نيست؛ زيرا تعقلى است و عقل وجود آن واقعيت را درك مى كند. مفاهيم ارزشى همانند مفهوم «خوب»، «بد»، «بايد»، «نبايد» مفاهيمى حقيقى و خارجى اند، البته نه به صورت مفاهيم ماهوى كه داراى مابه ازاى عينى و مستقل باشند، بلكه از قبيل مفاهيم فلسفى كه منشأ انتزاع خارجى و واقعى هستند و در خارج به وجود منشأ انتزاعشان موجودند.
اوصاف اخلاقى، اوصاف حقيقى افعال اختيارى انسان، ملكات نفسانى و يا نتايج آنهاست. احكام و گزاره هاى اخلاقى در واقع، گزاره هايى خبرى هستند كه كاشف از واقعيتى نفس الامرى اند. معيار صدق و كذب اين قضايا، تأثير و عدم تأثير آنها در رسيدن به اهداف مطلوب است؛ يعنى چنانچه ميان فعل اختيارى ما و هدف مطلوب (كمال) رابطه اى مثبت برقرار باشد و آن فعل موجب تحصيل كمال و رشد شود در اين صورت، متصف به صفت «خوب»، «پسنديده» و «بايسته» و امثال آن مى شود و بعكس.
اطلاق و كليت اخلاق اسلامى
ساختار وجودى انسان ها يكسان است. همه انسان ها داراى طبيعتى مشترك و فطرتى يكسان هستند. و ازآنجاكه ساختار عقل در همه انسان ها مشترك و يكسان است، بنابراين، همه عقول بشرى فارغ از زمان و مكان و نژاد مى توانند حسن و قبح برخى اعمال و صفات را با بداهت عقلى يا فعاليت و عمليات عقلانى و استدلال عقلى درك كنند. مثل اقرار به حسن عدل و قبح ظلم.
همچنين ازآنجاكه فطرت انسان ها يكسان است؛ بر اين اساس، تأثير عمل يا صفت واحد در زمينه روحى همه انسان ها يكسان است؛ بلكه اگر عملى براى يكى از انسان ها تأثير مثبت داشته باشد و يا صفتى براى يكى از انسان ها فضيلت و كمال باشد، براى همه انسان ها آن عمل داراى تأثير مثبت خواهد بود بنابراين، ارزش هاى اخلاقى كه ريشه در فطرت انسان دارند، ازآنجاكه فطرت در همه انسان ها مشترك است، ارزش هاى اخلاقى نيز در مورد همه انسان ها در همه زمان ها و مكان ها يكسان است و اين به معناى مطلق بودن اصول اخلاقى است.
اهداف اخلاق اسلامى
در نظام هاى «غايت انگار» امور گوناگونى به عنوان غايت فعل اخلاقى مطرح شده است؛ مانند: لذت، قدرت، معرفت، تحقق كمالات نفس و... . غايتى كه در متون دينى ما براى فعل اخلاقى بيان داشته شده، لذت است، اما نه لذت هاى حسى دنيوى كه ناپايدار، سطحى و آميخته با رنج ها و آلام بسيار است، بلكه لذت هاى پايدار، عميق و خالى از هرگونه رنج و سختى كه اين امر نيز ملازم و در گرو رسيدن به كمال درخور فرد است.
«بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى» (اعلى: 16ـ17)؛ ليكن شما زندگى دنيا را برمى گزينيد با آنكه آخرت نيكوتر و پايدارتر است.
ازاين رو، مى توان گفت كه كمال نهايى در نظام اخلاقى اسلام قرب الى اللّه است و طبعا بالاترين لذت ممكن براى انسان، لذتى است كه از حصول كمال نهايى براى او به دست مى آيد.«وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ أَكْبَرُ» (توبه: 72)؛ و رضايت خداوند بزرگ تر (از ساير نعمت هاى بهشت) است.
رابطه لذت، كمال، خير و سعادت
1. حقيقت لذت، چنان كه فلاسفه بيان كرده اند، ادراك امر ملايم است از آن جهت كه ملايم است و به تعبير ابن سينا، «لذت يك نوع رسيدن و ادراك است كه از رسيدن به چيزى كه براى ادراك كننده كمال و خير است، از آن جهت كه كمال و خير است، حاصل مى گردد» (طوسى، 1403ق، ج 3، ص 338).
در نتيجه، لذت امرى مثبت و مطلوب است و تنها به مرتبه پست وجود انسانى (مرتبه حيوانى) اختصاص ندارد و ابعاد متعالى وجود انسان را نيز دربر مى گيرد.
2. لذت و كمال ملازم و همراه يكديگرند و بنابراين، هر جا وصول به كمال باشد، لذت هم محقق است و بالعكس؛ يعنى هر كجا لذتى حاصل شود ناشى از تحقق يك كمال است. شناخت كمال، آگاهى لازم را براى عمل پديد مى آورد و لذت رسيدن به كمال انگيزه عمل را ايجاد مى كند.
3. با توجه به تعريف لذت، رابطه لذت و كمال با خير نيز معلوم مى شود. هر چيزى كه كمال براى چيزى باشد، خير هم براى آن محسوب مى شود. و هر جا كه كمال و خير باشد لذت هم هست.
4. از نظر فلاسفه، سعادت، مطلوب بالذات و غايت لذاته و برترين چيزى است كه انسان در پى تحصيل آن است .
انگيزه عمل اخلاقى
1. به لحاظ روان شناختى، انسان به گونه اى ساخته شده كه اگر براى كارى انگيزه اى نداشته باشد، اقدام به انجام آن نخواهد كرد. بنابراين، براى اينكه اقدام به انجام كارى خوب يا بد كند، نياز به سازوكارى دارد تا زمينه حركتش را فراهم كند و انگيزه براى آن كار را به وجود آورد.
عباراتى در متون دينى، عشق به لقاى الهى را بالاترين انگيزه معرفى مى كنند و بيانگر رتبه اى بالاتر از مراتب معرفت انسان هستند. بنابراين، خلقت انسان به گونه اى است كه ميل (حب) به ذات ريشه در نحوه آفرينش انسان دارد (خودگروى روان شناختى).
2. در علم النفس فلاسفه مسلمان نيز انسان موجودى است كه حب به ذات دارد .اين حب به ذات، از اميال درونى و ذاتى انسان است و انسان چون حب به ذات دارد، حب به كمالات ذاتش نيز دارد.
علت غايى از ديد فلاسفه كمال است؛ كمالى كه در موجود كامل بالفعل موجود است و در موجود مستكمل موجود نيست و فاعل براى دستيابى به آن حركت مى كند. اما علت حركت استكمالى فاعل، ميل و حب به كمال است. فاعل مستكمل چون فقدان كمال را در خود مى يابد و از اين فقدان رنج مى برد و از طرف ديگر حالت لذت و خرسندى در حال وجدان كمال را تصور مى كند به سوى آن مى شتابد.
3. به هر ميزان كه حب ما نسبت به چيزى از جمله كمال بيشتر باشد، لذتى كه از وصول به آن حاصل مى شود شديدتر خواهد بود .
4. حب به نفس پديده اى نفسانى و روانى است كه در عمق آن خدادوستى مستتر است و ازاين رو، حب به ذات منافاتى با حب به خدا ندارد. به اين معنا كه چون وجود خداوند در نظرش اصيل است و كامل مطلق خداست، پس حب اصالتا مى بايد به اين وجود حقيقى تعلق بگيرد و اين حب تبعا به آثار اين وجود اصيل نيز تعلق مى گيرد كه از جمله آنها همه مخلوقات خداوند از جمله وجود خود انسان است.
5. كمال لذت بستگى به مرتبه مطلوبيت و ارزش وجودى محبوب دارد. پس اگر كسى بر رابطه حقيقى موجودات با خداوند و ارزش وجودى و كمال مطلق او واقف شود، شديدترين محبت را نسبت به او پيدا خواهد كرد.
توحيد
همه مكاتب و نظام هاى اخلاقى متكى بر نوعى برداشت از جهان هستى مى باشند.
هستى شناختى اسلام كه اعتقادات و احكام و اخلاق اسلامى بر آن استوار است مبتنى بر اصل توحيد است. توحيد ريشه و اساس همه عقايد حق و ريشه همه ارزش هاى راستين را تشكيل مى دهد، به گونه اى كه هر كس كه اهل توحيد شود، اهل سعادت دنيا و آخرت خواهد شد. اين اصل در مقام عمل اثر گذارده و به رفتار انسان جهت خواهد داد.
يعنى هر كمال و فضيلتى از ريشه توحيد ناشى شده و سرچشمه مى گيرديعنى توحيد نظرى باعث مى شود كه انسان در عمل به سوى خدا بشتابد و توحيد عملى (توحيد در عبادت) را در خودش محقق سازد و قوانين الهى را اجرا كند (توحيد در ربوبيت تكوينى و تشريعى و تقنينى، توحيد در هدايت و توحيد در عبادت).
ايمان و تقوا
اهميت ايمان و انگيزه الهى در كارها به گونه اى است در قرآن كريم، در بسيارى از موارد آثار مثبت كارهاى نيك را نتيجه اعمال شايسته اى دانسته كه از ايمان و انگيزه الهى نشئت گرفته باشد: «وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدا» (نساء: 122)؛ و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند، به بهشت هايى خواهيم برد كه در آنها جوى هايى روان است و براى هميشه و جاودان در آن بهشت ها مى مانند.
بنابراين، صفات و كارهايى كه ممكن است داراى ارزش و مطلوبيت باشند، مانند سخاوت، شجاعت، ايثار و انفاق، تنها در صورتى ارزش واقعى دارند كه همراه ايمان بوده و در جهت تأمين كمال نهايى انسان يعنى قرب به خدا باشد. قرآن كريم تأكيد مى كند كه اين قبيل كارها اگر بدون رضاى خدا صورت پذيرد فاقد ارزش و بلكه ضدارزش اند.
اهميت تقوا در حيات دينى و اخلاقى هر مسلمان بدان جهت است كه لازمه عقيده درست و باقى ماندن در صراط مستقيم اين است كه در حركت خود به سوى هدف غايى از آنچه او را از هدف بازمى دارد و يا موجب سقوط يا انحراف از صراط مستقيم مى شود خود را نگه دارى كند.
راه هاى دستيابى به معرفت اخلاقى
در نظام اخلاقى اسلام، براى نيل به معرفت اخلاقى و تطبيق كبراى كلى بر مصاديقش، چهار رهيافت اساسى مورد تأكيد قرار گرفته است:
1. عقل
منظور از عقل در اخلاق، عقل عملى است؛ يعنى قوه اى كه خير و شر و مصلحت و مفسده اعمال اختيارى را درك مى كند و در مورد احكام اخلاقى و موضوعاتى كه احكام منطبق بر آنها مى شوند انسان را راهنمايى مى كند.
در طريق عقلانى هرگاه بخواهيم ببينيم كارى «خوب» است يا «بد» بايد تأثير مستقيم يا غيرمستقيم آن را در مجموع زندگى انسان و با توجه به همه ابعاد آن ارزيابى و درباره آن قضاوت كنيم . عقل انسان از طريق استدلال عقلى و كار فلسفى حقايق و ارزش هاى اخلاقى را، كه مؤثر در راه رسيدن به هدف اخلاق (رسيدن به قرب الهى) است شناسايى مى كند.
2. فطرت
انسان اولاً، در درون خويش به هدف غايى خويش كه رسيدن به كمال حقيقى است و در متون دينى از آن به فوز و فلاح ياد مى شود، ميل دارد و ثانيا، از ديدگاه برخى انديشمندان مسلمان، انسان به صورت فطرى هدف نهايى خويش را مى شناسد؛ يعنى به خوبى اعمال نيكو و فضايل اخلاقى و زشتى اعمال بد و رذايل اخلاقى آگاهى اجمالى دارد.
3. وحى
آنچه كه ما از طريق عقل و فطرت خويش مى فهميم يك سلسله اصول كلى است؛ مانند حسن عدالت، و قبح ظلم، اما در باب تعيين مصاديق اين دستورات اخلاقى اين دو امر چندان كارآمد نيستند و اختلاف برانگيزند. و اين وحى است كه دستورات اخلاقى را در هر مورد با حدود خاص خودش با شرايط و لوازمش تعيين مى كند .
ازآنجاكه نظام اخلاقى دينى متكى بر وحى است، اين ويژگى باعث مى شود كه راهنمايى هاى اخلاقى آن مصون از خطا باشد.
4. كشف و شهود
مكاشفه، يعنى مشاهده و دريافت حقايق؛ كه با كنار رفتن حجاب ها بر قلوب سالكان متجلى مى شود .
يكى از انواع مكاتب اخلاق اسلامى، اخلاق عرفانى است. هدف اخلاق عرفانى، تخلّق به اخلاق اللّه و اتصاف به صفات بارى تعالى، و غايت نهايى آن تربيت انسان كامل است. در اين مكتب، در مسئله شناخت بر روى روش قلبى و شهودى تكيه مى
از طريق شهود قلبى ادراكات و معارف ويژه اى كسب مى شود كه از طريق حس و عقل به دست نمى آيد. امام صادق عليه السلامدر پاسخ به عنوان بصرى براى تعلم چنين معارفى مى فرمايد: «ليس بالتعلم انما هو نور يقع فى قلب من يريد اللّه تبارك و تعالى ان يهديه» (مجلسى، 1404ق، ج 1، ص 225).
نتيجه گيرى
نتايجى را كه از بحث فوق به دست آمد مى توان به طور خلاصه چنين بيان كرد:
از ميان نظريه هاى هنجارى، نظريه غايت گرايى در تقرير سعادت گرايى آن تطبيق بيشترى با آموزه هاى اخلاقى اسلامى دارد. در اخلاق اسلامى هرچند به فضايل و نيز اصول و وظايف توجه شده و بر آنها تأكيد شده است، اما در اين نظام اخلاقى همه اين امور با توجه به غايت اخلاقى معنى مى يابند.
نظام اخلاقى اسلام توحيدى و مبتنى بر اصل توحيد است. اين اصل اساسى تأثير مهمى در سعادت دنيا و آخرت انسان ها دارد. توحيد ريشه و اساس همه عقايد و ريشه همه ارزش هاى اخلاقى اسلام را تشكيل مى دهد و همه ارزش ها با وجود آن پديد مى آيند و اين بدان معناست كه هر كمال و فضيلتى در اخلاق اسلامى از ريشه توحيد ناشى شده و سرچشمه مى گيرد.
غايت نهايى در نظام اخلاقى اسلام نيز در ارتباط با اصل توحيد است؛ يعنى اين غايت قرب الى اللّه است. هدف نهايى در اخلاق اسلامى كه همه افعال و فضايل به خاطر آن شكل مى گيرند سعادت و كمال اخروى و جاويد است و مصداق آن غايت نهايى، قرب الهى است.
اخلاق اسلامى مبتنى بر سلسله اصول هستى شناختى، معرفت شناختى، انسان شناختى و ارزش شناختى خاص خود است و همه اين مبانى در اخلاق اسلامى با توجه به اصل توحيد و غايت نهايى اخلاق اسلامى، يعنى قرب الهى، معنى شده و تقرير مى يابند.
1. مربى گروه معارف اسلامى دانشگاه آزاد اسلامى واحد پرند.
2. دانشجوى دكترى مدرسى اخلاق اسلامى دانشگاه باقرالعلوم عليه السلام.
ارسال کردن دیدگاه جدید