ابوالخطاب و مواضع ائمة عليهم السلام در برابر او

تبيین: مقاله (شخصيت غاليانة ابوالخطاب و واكاوي مواضع ائمة اطهار عليه السلام در برابر او و پيروانش نوشته) نوشته حجت الاسلام  دکتر یدالله حاجی زاده(1) که درنشریه علمی پژوهشی (تاریخ اسلام در آینه پژوهش) انتشار يافته بود توسط پايگاه اطلاع رساني تبيين، تلخيص و در اختيار خوانندگان قرار داده شده است، كاربران جهت دریافت اصل مقاله مي‌توانند اینجا کلیک کنند.

چکيده

واکاوي عقايد غلات در عصر ائمه اطهار عليه السلام و نوع مقابله امامان عليه السلام با آنها از اهميت خاصي برخوردار است. آشنايي با نوع برخورد ائمه عليه السلام با غاليان، الگوي مناسبي براي مقابله با آنها ارائه مي‌كند. ابوالخطاب به‌عنوان يکي از مهم‌ترين غلات دوران ائمه عليه السلام، بود.

مقدمه

يكي از جريان هاي خطرناك و آسيب رسان در دوران ائمة اطهار عليه السلام، جريان فكري غلو بود كه از همان آغاز عصر ائمه عليه السلام تا پايان حضور ايشان با شدت و ضعف تداوم يافت. اوج جريان فكري غلو در زمان امام صادق عليه السلام بود.

الوهيت امام صادق عليه السلام و نبوت خويش را تبليغ مي كردند و بعضاً حتي مدعي الوهيت خويش نيز شدند. محمد بن مقلاص، معروف به ابوالخطاب در رأس غلات اين دوره بود که فرقة خطابيه، پيرو وي محسوب مي شوند.

نام و كنية ابوالخطاب

نام ابوالخطاب، محمد بن مقلاص بن ابي زينب اسدي كوفي (از موالي بني اسد) است.

در برخي از منابع، القابي همچون اَجدَع، بزّاز (پارچه فروش) زرّاد(سازندة زره) و برّاد(فروشندة بُرد) را پس از نام وي ذكر كرده اند. اين القاب عمدتاً نشان از شغل و جايگاه اجتماعي او دارد.

شخصيت ابوالخطاب پيش از انحراف

ابوالخطاب در ابتدا از اصحاب امام صادق عليه السلام بود و از جايگاه و اعتبار بالايي برخوردار بود ، تا جايي كه حتي در مواقعي ائمة اطهار عليه السلام از وي تمجيد كرده اند. او پيش از بيان عقايد غاليانه اش، سؤالات برخي از شيعيان را (از كوفه) براي امام صادق عليه السلام مي برد و جواب هاي حضرت را براي ايشان (به كوفه) مي آورد.

در اينكه روايات ابوالخطاب پيش از انحرافش پذيرفتني باشد، بحثي نيست، اما به نظر مي رسد تعيين اينكه كدام يك از روايات وي قبل از انحرافش صادر شده، مشكل است.

آغاز انحراف ابوالخطاب

وي پيش از آشكار سازي عقايد غاليانه اش، با حضور در محضر امام صادق عليه السلام تلاش مي كرد اين گونه وانمود كند كه امام صادق عليه السلام برخي از اسرار را از يارانش مخفي مي كند، اما ابوالخطاب را از اين امور آگاه مي سازد.

یکی از راویاندر نقلی میگوید:  ابوالخطاب با نزديك ساختن خويش به امام صادق عليه السلام، سعي داشت ياران آن حضرت را فريب دهد و خود را صاحب سرّ آن حضرت معرفي كند. بدون شك، انحرافِ ابوالخطاب از زمان امام صادق عليه السلام آغاز شده است.

عقايد غاليانة ابوالخطاب

ابوالخطاب، وارث تمامي حركات غلو پيشين و به تعبيري، نظم دهندة حركاتِ غاليانِ پيشين بود.

در ادامه، به عقايد غاليانة او اشاره مي شود:

1. اعتقاد به نبوت و سپس الوهيت ائمة اطهار عليه السلام:

ابوالخطاب در مراحل اولية غلوش ـ قريب سال 135 هجري- مدعي شد كه امام صادق عليه السلام علم به او غيب بخشيده و حضرت از امور غيبي مطلع است .

او دعوت خويش را در كوفه نشر داد و مدعي شد امام صادق عليه السلام او را قيّم و وصي پس از خويش قرار داده و اسم اعظم را به او تعليم داده است. او ائمة معصوم عليه السلام را فرزندان و دوستان خدا ابناء الله و احباؤه مي دانست و معتقد بود: الوهيت، نوري در نبوت و نوري در امامت است، و اين عالم از اين آثار و نورها خالي نيست . او مدعي نبوت و سپس الوهيت ائمه اطهار عليه السلام شد.

حمران بن أعين مي گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: آيا شما پيامبريد؟ حضرت فرمودند: نه. به حضرت گفتم: شخصي قابل اعتماد به من گفت: شما پيامبريد! حضرت فرمودند: آيا ابوالخطاب اين سخن را گفته است؟ 

احتمالاً ابوالخطاب پس از اين، پا را فراتر نهاد و مدعي نبوت خويش و الوهيت امام صادق عليه السلام شد.

به نظر مي رسد ابوالخطاب تلاش داشت تا خود را به عنوان برگزيده و واسطة ميان آن حضرت و مردم معرفي كند.

در عبارتي كه از ابن اثير نقل شده است، ابوالخطاب ادعا مي كند هر كسي ائمة اطهار عليه السلام و ابواب را بشناسد، واجبات و محرمات از وي برداشته مي شود.اين مطلب نيز حاكي از آن است كه ابوالخطاب ضمن اعتقاد به الوهيت يا نبوت امام صادق عليه السلام خود را به عنوان باب و واسطة ايشان مي دانست.

2. ادعاي الوهيت خويش:

برخي از منابع اشاره دارند كه ابوالخطاب پس از طرد شدن از سوي امام صادق عليه السلام مدعي الوهيت گرديد. بر اساس نقلي، او خود را جعفر بن محمد دانست كه به هر شكلي بخواهد در مي آيد .

3. اباحي گري:

ابوالخطاب مدعي بود امام صادق عليه السلام به او فرموده است: وقتي به حق رسيدي، هر كاري مي خواهي انجام بده، او مي گفت: هر كس امام را بشناسد هرچه بر وي حرام بوده است، حلال مي شود.

در نقلي آمده است: هر گاه انجام واجبي بر يارانش سخت مي آمد، نزد او مي آمدند و از او مي خواستند آن واجب را از آنان بردارد. او نيز آنان را به ترك آن واجب فرا مي خواند.

ابن قتيبه اشاره دارد ابوالخطاب يارانش را به شهادت دروغ در برابر مخالفان امر مي كرد و خون و زنان مخالفان را بر يارانش حلال مي دانست .

قتل ابوالخطاب

سرانجام، ابوالخطاب در دورة منصور خليفة عباسي(132ـ158) و در سال 138 هجري  با 70 نفر از يارانش، در مسجد كوفه قيام خويش را علني كرد و به دستور منصور، توسط عيسي بن موسي، عامل ابوجعفر منصور عباسي، دستگير شد و در كناسه كوفه به دار آويخته شد .

ابوالخطاب و اسماعيليه

هر چند برخي از نويسندگان، اسماعيليه را همان خطابيه دانسته اند، اما برخي از محققان احتمال پيوستگي شديد ابوالخطاب و اسماعيل بن جعفر صادق عليه السلام و تأثير گذاري ابوالخطاب بر اسماعيل را انكار كرده اند، اما برخي از پژوهشگران ريشه هاي اسماعيليه را مربوط به خطابيه دانسته و از نقش ميمون بن ديصان و پسرش عبدالله بن ميمون و شاگردش مشهور به دندان سخن گفته اند.

پيروان ابوالخطاب در زمان امام صادق عليه السلام

شخصيت ذي نفوذ و تأثيرگذار ابوالخطاب علاوه بر ايجاد پيرواني كه آنها را به نام خطابيه مي شناسيم، سبب ايجاد فرقه هاي متعدد ديگري همچون معمريه، عميريه ، مفضليه و اصحاب سري نيز شده است كه از فرقه هاي خطابيه محسوب مي شوند. بدون شك، ابوالخطاب همة فرقه هاي غلات قبل و بعد از خود را تحت الشعاع قرار داد و بسياري از غلات پس از وي عقايدشان را از او اقتباس كرده اند.

تداوم جريان فكري ابوالخطاب در دوران ساير امامان عليه السلام

اين جريان افراطي در ساير ادوار امامت، حتي تا عصر غيبت صغرا نيز تداوم يافت. در ادامه، تأثيراتِ مخرب ابوالخطاب را در ساير ادوار امامت پي مي گيريم:

1. دورة امام موسي كاظم عليه السلام و امام رضا عليه السلام

هر چند در دورة امام موسي بن جعفر عليه السلام شواهد زيادي دال بر وجود غالياني كه طرفدار ابوالخطاب باشند، وجود ندارد، اما احتمالاً در اين زمان، وي طرف داراني، به ويژه در كوفه، داشته است. روایتی از امام موسي بن جعفر عليه السلام است که احتمالاً سخن حضرت در جهت رسواسازي ابوالخطاب و نادرست شمردن راه كساني بوده است كه در اين زمان از طرف داران وي محسوب مي شدند.

در دورة امام رضا عليه السلام، يكي از غاليان خطابي، محمد بن موسي بن حسين بن فرات جعفي از غلاتِ ساكن كوفه بود .

امام رضا عليه السلام در روايتي، به دروغگو بودن و خطابي بودن وي اشاره كرده اند  ابن فرات مدعي بابيت و نبوت خويش بود (همان) و به عنوان شارب خمر معرفي شده است كه نشان از اباحي گري او و احتمالاً تأثيرپذيري او از ابوالخطاب دارد.

2.  دورة امام جواد عليه السلام

بر اساس حديثي از امام جواد عليه السلام، برخي از غاليان اين دوره خطّابي و از داعيان ابوالخطاب بودند. امام جواد عليه السلام در روايتي، هاشم بن ابي هاشم، ابوالغمر و جعفربن واقد را از كساني كه مردم را به سوي ابوالخطاب و آنچه ابوالخطاب به آن دعوت مي كرد، خوانده اند.
حسن بن علي بن ابي عثمان، مشهور به السجاده، نيز از ديگر غاليان دورة امام جواد عليه السلام بود كه عقايد غاليانه اي در خصوص ابوالخطاب داشت.

از ديگر غاليان اين دوره، كه در خط فكري ابوالخطاب بودند، مي توان به ابوجعفر محمد بن عبدالله بن مهران (معروف به ابوجعفر كرخي) اشاه كرد. وي از اصحاب امام جواد و امام هادي عليه السلام بود .

3.  دوره امام هادي عليه السلام تا پايان غيبت صغرا

يكي از غاليان زمان امام هادي عليه السلام كه تا عصر غيبت صغرا زنده و به نشر عقايد غاليانه اش مشغول بود، محمد بن نصير نميري است .
در اينكه محمد بن نصير نميري از پيروان ابوالخطاب بوده ترديد است، اما نصيريه به عنوان پيروان وي، ابوالخطاب را در سلسله مراتب مقدسان خود، به عنوان باب مي شناختند و همواره شخصيت او را با سلمان فارسي مقايسه مي كردند.

در دورة امام حسن عسكري عليه السلام، نيز ابوالخطاب طرف داراني داشت. شايد به همين سبب است كه يكي از اصحاب امام حسن عسكري عليه السلام به نام ابواسحاق ابراهيم بن ابي حفص كاتب كتابي در رد غلات و ابوالخطاب نوشته است.

شواهدي وجود دارد كه نشان مي دهد در عصر غيبت صغرا نيز جريان فكري ابوالخطاب تداوم داشته است؛ چراكه برخي از شيعيان در اين خصوص، از حضرت حجت سؤالاتي پرسيده اند .

نوع برخورد امامان عليه السلام با ابوالخطاب و جريان متأثر از او

با توجه به ظهور ابوالخطاب در دوره امام صادق عليه السلام، طبيعي است كه بيشترين موارد برخورد با وي از سوي امام صادق عليه السلام صورت گرفته باشد. پس از امام صادق عليه السلام ساير امامان عليه السلام نيز به منظور جلوگيري از تأثيرات مخرب جريان فكري او، هر كدام به نوعي با آن برخورد داشته اند.

1.  برخورد امام صادق عليه السلام با ابوالخطاب

بدون شك، بيشترين و سخت گيرانه ترين برخوردها در اين دوره، با ابوالخطاب صورت گرفته است.

الف. برائت از ابوالخطاب و ياران:  امام صادق عليه السلام از ابوالخطاب و پيروانش به سبب اباحي گري آنها برائت جستند.

ب. نهي از همنشيني با ابوالخطاب: در يك نمونه، امام صادق عليه السلام با اشاره به ابوالخطاب و ساير غاليان، از مفضل بن عمر خواستند با آنها نشست و برخاست نداشته باشد، از خوردن و آشاميدن با آنها اجتناب نمايد و با ايشان مصافحه نكند.

وقتي امام صادق عليه السلام ادعاي ابوالخطاب را مبني بر الوهيت خويش (الوهيت امام) شنيدند، سوگند ياد كردند كه هرگز با وي همنشين نخواهند شد .

ج. دروغگو خواندن و رسواسازي ابوالخطاب:  جعل روايات غاليانه توسط ابوالخطاب، كه به منظور فريب دادن شيعيان صورت مي گرفت سبب شد امام صادق عليه السلام گاهي به دروغ بودن روايات ابوالخطاب اشاره كنند. وقتي يكي از اصحاب امام صادق عليه السلام روايات نقل شده از ابوالخطاب را براي ايشان بيان كرد، حضرت همة آن روايات و سخنان را تكذيب كردند.

امام صادق عليه السلام در حديثی، ادعاهاي افراطي ابوالخطاب را مبني بر اينكه علم سرشاري به وي اعطا شده و او محرم اسرار اهل بيت عليه السلام است با جديت رد كردند  و بدين سان، وي را دروغگو خواندند.

وجود روايات متعددي كه در آنها امام صادق عليه السلام ابوالخطاب را دروغگو خواندند و تكذيب كردند، بدون شك به منظور رسوا سازي اين غالي سرشناس بوده است.

د. لعن ابوالخطاب:  بدون شك، لعن غلات يكي از روش هاي سخت گيرانه دربارة آنها بوده است. توجه به رواياتي كه امام صادق عليه السلام دربارة ابوالخطاب بيان كرده اند، نشان مي دهد اين غالي سرشناس بارها از سوي امام صادق عليه السلام لعن شده است.

دقت در لعن و نفرين هاي صادرشده از سوي امام صادق عليه السلام مي رساند كه آن حضرت تلاش داشتند با تأكيد بر لعن ابوالخطاب و مشخص كردن دقيق مقصود خويش، جلوي هر گونة تأويلي را در اين زمينه بگيرند.

امام صادق عليه السلام حتي پس از قتل ابوالخطاب، احتمالاً به منظور روشنگري و آگاهي بخشي و يا ترساندن يارانشان از افتادن در ورطة هلاكت، به لعن ابوالخطاب و يارانش ادامه دادند و خواستار دوري آنها از رحمت الهي شدند.

ه‍ . تكفير ابوالخطاب:  نسبت شرك و كفر به غاليان، در واقع نشان دهندة انحراف جدّي آنها به شمار مي آيد. امام صادق عليه السلام در روايتي ضمن لعن ابوالخطاب، او را كافر، فاسق و مشركي معرفي كردند كه در عذاب با فرعون همنشين است .

و. مخالفت با اباحي گري ابوالخطاب و يارانش:  امام صادق عليه السلام با برهاني عقلي، به منظور رد عقيدة ابوالخطاب و ساير غالياني كه اهل اباحي گري بودند، می پرداخت.

حضرت در بیانی می فرمایند: انما قلت: اذا عرفت فاعمل ما شئت من قليل الخير او كثيره فانه يقبل منك . در اين حديث، امام عليه السلام به تصحيح يك انديشة باطل، كه مبناي اباحي گري غلات بود، پرداختند و معرفت را شرط لازم ـ نه شرط كافي ـ براي قبولي اعمال دانستند.

2.  برخورد امام موسي بن جعفر عليه السلام با ابوالخطاب

امام موسي كاظم عليه السلام در دو نمونه به روشنگري در خصوص ابوالخطاب پرداختند:

اول مربوط به زمان حيات پدرشان امام صادق عليه السلام است كه امام موسي بن جعفر عليه السلام هنوز به امامت نرسيده بودند.  امام موسي بن جعفر عليه السلام كه در اين زمان، در سنين خردسالي بودند، به منظور رفع اين ترديد، به ايمان عاريه اي ابوالخطاب اشاره كردند.

دوم روايتي است كه در زمان امامت امام كاظم عليه السلام از ايشان نقل شده است. در اين روايت، حضرت علاوه بر اشاره به دروغ گويي بنان، مغيرة بن سعيد و محمد بن بشير، به دروغ گويي ابوالخطاب نيز اشاره كردند و بيان داشتند: هيچ كس جرئت ندارد عمداً بر ما دروغ ببندد، مگر اينكه خداوند حرارت آهن را به او خواهد چشاند. بنان (بيان بن سمعان) بر علي بن حسين عليه السلام، مغيرة بن سعيد بر امام باقر عليه السلام، و ابوالخطاب بر پدرم دروغ مي بستند و خداوند داغي آهن را بر ايشان چشاند.. . توجه به مفاد اين روايات، مؤيد آن است كه امام موسي بن جعفر عليه السلام علاوه بر رسواسازي ساير غاليان، بر رسواسازي ابوالخطاب به عنوان سرشناس ترين غالي دوران ائمه عليه السلام، تأكيد دارند.

3.  برخورد امام رضا عليه السلام با ابوالخطاب و خطابيه

امام رضا عليه السلام به منظور مقابله با احاديث جعلي ابوالخطاب و ديگر غاليان، در جواب درخواست يونس بن عبدالرحمان، كه به عراق سفر كرده و كتاب هاي اصحاب ائمه عليه السلام را گرفته و از روي آنها نسخه برداري كرده بود و از حضرت مي خواست كه آن احاديث را بررسي كند، تعداد زيادي از آن احاديث را جعلي خواندند و ‏نسبت آنها به امام صادق عليه السلام را انكار كردند و با قاطعيت بر نقش ابوالخطاب در اين زمينه، تأكيد كردند. سپس حضرت به دروغ بستن ابوالخطاب بر امام صادق عليه السلام تصريح كردند و ابوالخطاب و كساني را كه با حيله گري و مخفي كاري، احاديث دروغ را در كتب اصحاب امام صادق عليه السلام جاي مي دهند لعن كردند .

4.  برخورد امام جواد عليه السلام با خطابيه

در يك نمونه امام جواد عليه السلام ضمن لعن ابوالخطاب، به غالياني همچون ابوالغمرو، جعفر بن واقد و هاشم بن ابي هاشم اشاره و آنان را مبلغان انديشه هاي ابوالخطاب معرفي كردند. آن حضرت علاوه بر لعن ابوالخطاب، آن دو و هر كس را كه دعوت آنان را قبول كند، لعن كردند .

معرفي اين افراد به عنوان كساني كه در خط فكري ابوالخطاب هستند، مي توانست رسوايي بزرگي براي آنان باشد.

5. برخورد امام زمان عجل الله تعالی با ابوالخطاب و خطابيه

حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه در توقيعي، ضمن لعن ابوالخطاب و اصحابش، از همنشيني با هم فكران ايشان نهي كردند .

در توقيع ديگري كه از امام زمان عجل الله تعالی فرجه و به دست محمد بن عثمان عَمْري منتشر شده، آن حضرت ضمن لعن ابوالخطاب و اصحابش، خودشان و پدرانشان را به عنوان برائت كنندگان از آنها معرفي كردند.

نتيجه گيري

بررسي منابع گوناگون نشان مي دهد محمد بن مقلاص اسدي، مشهور به ابوالخطاب از سرشناس ترين و تأثيرگذارترين غاليان دوران امامان عليه السلام بوده است.

امام صادق عليه السلام از همان ابتداي انحراف وي، به مقابله با اين شخصيت غالي و باورهاي غاليانة او پرداختند و تلاش كردند با استفاده از شيوه هاي گوناگون، شيعيان خويش را از افتادن در دام عقايد غاليانة وي نگه دارند و جلوي تأثيرات مخرب انديشه هاي غاليانة او را سد كنند. بيشترين برخورد با اين شخصيت غالي توسط امام صادق عليه السلام صورت گرفت.

تداوم جريان فكري ابوالخطاب در ساير ادوار امامت، سبب شد ساير ائمه عليه السلام نيز به نوعي، به مقابله با اين شخصيت غالي و جريان فكري متأثر از وي بپردازند.


1. عضو هیات علمی گروه فرهنگ و تمدن پژوهشکده تاریخ و سیره اهل بیت علیهم السلام

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی