تعلیم و تربیت استراتژیک1؛ اردوهای جهادی مدلی شبیه به معجزه!
انسان شناسی استراتژیک: برای درک تعلیم و تربیت و ارتباطات استراتژیک، نخست باید درک استراتژیکی از انسان داشت؛ از آنجا که بر آنیم تا از در وارد مباحث دقیق شویم نه دیوار، به امیرالمومنین (ع) پناه می بریم؛ ایشان (ع) در تبیین انسان شناسی استراتژیک فرموده اند: العقول أئمة الافکار، و الافکار أئمة القلوب، و القلوب أئمة الحواس و الحواس أئمة الاعضاء" عقل، پیشوای ذهن است و ذهن پیشوای قلب و قلب پیشوای حواس و حواس، پیشوای اعضا. بحارالانوار، ج۱، ص۹۶.
از در به درون؛ مدل استراتژیک و حیاتی ارتباطات: بنابر اینکه بیشتر لحظات زندگی عموم انسان ها، در حوزه جسم و جسمانیات، بالفعل است، و این بیداری و خودآگاهی، از پیرامون به مرکز، کم می شود، برای شکل گیری یک ارتباط مطلوب، باید از پیرامون و نقطه بیداری، به مرکز و نقطه نهفتگی حرکت کرد.
مادری، الگوی تعلیم و تربیت و ارتباطات استراتژیک: دقیقا نقطه شروع برای ارتباط با یک فرد/جامعه، مانند آغازش ارتباط گیری با یک نوزاد است؛ یعنی اول باید بدون توقع به او شیر داد. و این به معنای حرکت از پیرامون (بدن) به مرکز (عقل) است. خداوند هم نخستین صفت خود را رحمانیت، یعنی محبت عام به حوزه دنیایی و بدنی مخلوقات بر می شمرد تا صفت رحمانیت یا معلم بودن. بنابراین در مواجهه با فرد/جامعه کودک یا عقب افتاده، می فرماید: «فَلْيَعْبُدُواْ رَبَّ هَاذَا الْبَيْتِ الَّذِى أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَ ءَامَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ» قریش، 3 و 4. می بینیم که خداوند مردم را به عبادت «رب»ی فراخوانده است که اولین ویژگی وی روزی دادن به یک فرد گرسنه است، که بیشترین اندازه درک را برای یک موجودی که در حوزه بدن بیدار و خودآگاه است، ایجاد می کند. سپس به عامل امنیت در برابر ترس اشاره می کند که مربوط به حوزه قلب و تا اندازه ای هم حوزه بدن است.
به دلیل اینکه انسان/جامعه بزرگ شده، دارای افکار خاصی شده است، باید مدتها تلاش کرد که ذائقه آلوده شده به چیزهایی غیر از شیر و خوراک واقعی، پالایش کرد و سپس شیردهی کرد؛ بنابراین معمولا مدت بیشتری برای رشد دادن یک فرد/جامعه رشد نیافته نسبت به یک بزرگ کردن یک کودک لازم است. در واقع ما در مدت اولیه ارتباط گیری استراتژیک نباید مثل یک استاد باشیم، بلکه باید مثل یک خدمتگزار باشیم، چون کودک در هفت سال نخست، امیر است؛ حال پدر و مادر جامعه باید در مدت سه یا چهار برابر هفت سال، در خدمت جامعه بود؛ مساله ای که در زندگی انبیاء و به ویژه در زندگی خاتم الانبیاء کاملا برجسته است.
در گام دوم، شما بر اساس محبتی که به جسم و حوزه پیرامونی فرد/جامعه کرده اید، به حوزه مرکزی تر وجود فرد/جامعه یعنی حوزه قلب، ارتقاء می یابید. طبق اصل «الانسان عبید الاحسان»، با محبت کردن به دیگران، در حقیقت آنان را «اسیر» خود کرده ایم[1]؛ یعنی در هفت سال دوم، کودک اسیر والدین است. وقتی محبوب فرد/جامعه شدید، می توانید از این ظرفیت استفاده کرده و گاهگاه بر او امیری کنید، زیرا او اسیر محبت شماست؛ یعنی جوری برخورد بشود که احساس اسارت در برابر محبت شما، برایش ترسیم شود؛ آنگاه باید برای ارتقاء در وی، با اسیر مدارا و محبت کرد و در عین حال، گهگاهی برای اینکه بداند در دوران اسیری است نه در دوران امیری، باید به او دستورات ساده ای داد. مهد کودکها در واقع، لحد کودک هستند؛ واقعا والدین و مهد کودکها، فرزندان را قتل عام عاطفی می کنند و یک لایه بسیار حساس و تاثیر گذار در تعلیم و تربیت اسلامی را نابود می کنند؛ هیچ سیستم تعلیم و تربیتی، نمی تواند بدون فتح قلب، انسان، او را تربیت کند؛ در واقع مهد کودکها، سقیفه تاراج قلب هستند.
پس از بیداری و بلوغ نسبی قلبی، می توان برای بیداری حوزه فکر فرد/جامعه، تلاش کرد؛ در این دوره سعی بر این است که با وزیر خواندن وی و طرف مشورت دانستن او، نیاز به آگاهی فکری را در وی بیدار کرد تا خود به جستجوی فکری برود. وقتی احساس کرد که ارزش و هویت جدیدی برای وی در سایه وزارت و دانستن در حال شکل گیری است، سعی می کند بیشتر بداند و توان فکری خود را افزایش دهد؛ در این حالت آمادگی مناسبی برای دریافت هدایت فکری به دست می آورد و معلم، می تواند نتیجه مرحله سوم ارتباط گیری یعنی تغذیه فکری را به دست آورد.
برجسته ترین استدلال انبیاء الهی برای در هم شکستن عصیان بدوی جامعه: در این مرحله از آموزش فرد/جامعه رشد نیافته، به دلیل انس و عادت به برخی گزاره ها، ممکن است که در برابر برخی از حقایق، از سر عادات خود، مقاومتی نشان دهد، در این حال با ارجاع های مداوم و کوتاه به دوره های پیشین از جمله دوره دوم آموزش (احساس امنیت روانی (آرامش) او را در برابر حق تسلیم کرد. بر این اساس زیباترین موضع گیری استراتژیک انبیاء (ع) در برابر اشتباهات مردم قابل فهم است؛ آنان در برابر اشتباهات و سرپیچی مردم، آنان را به دوره حوزه خدمت «قلب»ی ارجاع می دادند[2]. وقتی رسول خدا پس از چهل سال خدمت به مردم حجاز، در کنار کوه صفا فریاد «یا صباحاه! سر دادند، و مردم را به توحید و معاد، یعنی فطری ترین گزاره های دین، فراخواند، ابتدا مردم مقاومت کردند، ولی با تذکر پیامبر بر امین بودنش، مردم دیگر مقاومت نکردند.
حضرت محمد (ص) کامل ترین الگوی تعلیم و تربیت و ارتباطات استراتژیک: الگوی تعلیم و تربیت و ارتباطات استراتژیک، از پیرامون به مرکز شکل می گیرد؛ مانند کاری که پیامبر خدا در مدت زندگی خود انجام دادند. ایشان سالیان سال در حوزه رفتار با مردم بودند، سپس از حوزه رفتار (بدن) به حوزه قلب نفوذ کردند و محمد امین شدند؛ آنگاه پس از مدتی از بستر امین بودن، برای تبیین حقایق فکری و ارتقاء حوزه ذهن فرد/جامعه، بهره جستند؛ و در نهایت، پس از 13 سال از بعثت و 53 سال از میلاد بابرکت شان، رسما خود را در حوزه عقل جامعه، معرفی کردند و حکومت (امامت) تشکیل دادند.
ویژگی مشترک جامعه رشد نیافته (نوجوان) و فرد نوجوان این است که هر دو در حوزه بدن و نیازهای بدنی، بالفعل هستند. و پس از آن در آستانه بالفعل شدن بلوغ عاطفی (حوزه قلب) هستند. بنابراین مدل تعلیم و تربیت استراتژیک، مدلی است که نقش اساسی را به خدمتگزاری استاد نسبت به شاگرد در حوزه بدن و قلب می دهد.
مدل تعلیم و تربیت طاغوتی: الف. طاغوت فکری؛ ب. طاغوت قلبی؛ ج. طاغوت بدنی. شایع ترین و پیچیده ترین شکل طاغوت تعلیم و تربیتی، طاغوت ذهن و فکر محوری به جای عقل و تدبیر محوری است. وقتی اسلام می گوید که کودک تا هفت سالگی امیر است، و یک نظام تعلیم و تربیت طاغوتی سعی می کند که او را از دو سه سالگی در مهد کودک و سپس در مدرسه، از «امیر»ی خلع کند، دقیقه سقیفه تعلیم و تربیت رخ داده است. در این دوران یک کودک باید با قرار گرفتن در جایگاه امیری، عقل و امام درون خود را تقویت کند؛ در حالی که نظام طاغوتی تعلیم و تربیت سعی می کند مبتنی بر اندیشه «الانسان حیوان ناطق» نطق و ذهن او را تقویت کند. و این یعنی نابود کردن قدرت تدبیر کودک؛ یا غصب خلافت عقل به دست کسانی که انسان را حیوانی متفکر می دانند. خطر عظیم مهد کودکها و دبستان ها این است که به جای رشد دادن قوه تدبیر و امامت و عقل کودک، ذهن او را پروار می کنند تا توان تدبیر آن همه «اطلاعات» که برای بچه بیشتر شبیه «داده» است، نداشته باشد.
حاکمیت ذهن محوری بر حوزه و دانشگاه؛ و قتل امام درون: پیشتر گفتیم که اساسا دانشگاه به معنای گرفتن جایگاه عقل توسط ذهن است. آنچه امروزه در سیستم های تعلیم و تربیت در حوزه و دانشگاه های ایران و جهان دنبال می شود، ناشی از تعریف ارسطوئی از انسان است. امیرالمومنین می فرماید که انسان موجودی عاقل است؛ و ارسطو با نادیده گرفتن خلافت عقل توسط ذهن، انسان را حیوانی متفکر (ناطق) می شمرد.
مدل تعلیم و تربیت امام علی (ع) و سید علی: در عصری که تمام سیستمهای تعلیم و تربیت طاغوتی است؛ امام علی (ع) برای تعلیم و تربیت، از پیرامون به مرکز حرکت می کند. تعداد لقمه نان هایی که امام علی (ع) شبانه به خانه کوفیان می برد، بیش از تعداد کلماتی است که ما، روزانه از کتابخانه های مان، از ایشان می خوانیم. امیرالمومنین می داند که باید از پیرامون به مرکز حرکت کرد. اینک در عصر مرگ مدل تعلیم و تربیت صحیح در دانشگاه ها و احتضار آن در حوزه های علمیه، نائب امام زمان و «مُحی مَعالمِ الدّینِ و أهلِهِ» طرحی شبیه اعجاز در تعلیم و تربیت در انداخت:
اردوهای جهادی: پس از آنکه کارگزاران سازندگی و توسعه سیاسی شیطانی توانستند، نهاد های انقلابی و اسلامی مانند جهاد سازندگی را ناکارامد و نابود کنند؛ دیگر سیستمی نبود که بتواند شبانه برای کوفه پیرامون نان ببرد؛ دانشگاه ها و حوزه ها هم نمی توانستند رسالت تعلیم و تربیت استراتژیک را درک کنند. در این هنگام، امام خامنه ای، حرکت اردوهای جهادی را با اقتدا به امیرالمومنین، احیاء کرد. برخی از دانشجویان به مردم می گفتند که بد باشید، بسیاری از روحانیون به مردم می گفتند که خوب باشید و به همدیگر کمک کنید؛ اما واژه باید خود باد، خود باران باشد، واژه باید خود یاران باشند؛ خود کار، خود خدمت. در این میان جمعی از سربازان امام خامنه ای، به جای توصیه مردم به خدمت کردن به دیگران، خودشان شروع به خدمت به مردم شدند، خودشان واژه شدند، با ساختن خانه، کتابخانه را هم معنادار کردند، منبر را هم از گنگی درآوردند و مفهوم بخشیدند. این مدل پیرامون-مرکزی، قدرت اعجاب آوری در تاثیرگذاری دارد و بر اساس سنن الهی طراحی شده است.
[1]. امیرالمومنین (ع): «أنعِم عَلَى مَن شِئتَ تَكُن أميرَه ...» معدن الجواهر، ص 6.
[2]. «أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمينٌ» اعراف، 68؛ و نیز اعراف، 62، 79 و 93.
ارسال کردن دیدگاه جدید