تحلیل استراتژیک زیارت و ملاقات با امام زمان عج

 

انسان شناسی استراتژیک در کلام امیرالمومنین (ع): امام علی (ع) در طراحی انسان‌شناسی استراتژیک می‌فرماید: العقول أئمة الافکار، و الافکار أئمة القلوب، و القلوب أئمة الحواس و الحواس أئمة الاعضاء" عقل، پیشوای ذهن است و ذهن پیشوای قلب و قلب پیشوای حواس و حواس، پیشوای اعضا. بحارالانوار، ج۱، ص۹۶. بر اساس نمودار انسان شناسی استراتژیک، تمام مفاهیم، از جمله زیارت و ملاقات را باید در یک عمق (عقل) و سه سطح (ذهن، قلب و بدن) بازشناسی کرده، ارزش حیاتی یا غیر حیاتی آن را نشان داد.

گاه دیده می شود که برخی ادعا می کنند که فلان عالم با امام زمان ملاقات داشته است؛ از سوی دیگری گزارش می شود که همین آدم عارف، در راهپیمایی ۲۲ بهمن یا روز قدس شرکت نمی کند؛ و نتیجه می گیرند که چون فلانی با امام زمان ملاقات داشته است، از سایر کسانی که ملاقات نداشته اند، بهتر است، و چون این عارف به راهپیمایی ۲۲ بهمن و روز قدس نمی رود، معلوم می شود که این کارها، مطلوب امام زمان نیست و ...!

تحلیل استراتژیک زیارت و ملاقات: الف. زیارت و ملاقات در سطح بدن: گاهی زیارت و ملاقات، فقط در سطح بدن اتفاق می افتد، یعنی بدن یک نفر به مشهد یا خانه خدا می رود؛ خوب در این حالت، شاید چندان فرقی نکند که با پای پیاده برود یا هواپیما یا ...، چون هدف این است که زیارت بدنی انجام شود.

ب. زیارت و ملاقات در سطح قلب: گاه، علاوه بر بدن، قلب هم به زیارت می رود و عواطف و احساسات فرد هم درگیر زیارت می شود؛ این زیارت، بهتر زیارت بدنی صِرف است. گاهی هم ممکن است که اصلا زیارت بدنی رخ ندهد، ولی قلب انسان به زیارت کسی برود و یک ارتباط قلبی ایجاد شود.

ج. زیارت و ملاقات در سطح ذهن: گاهی هم علاوه بر زیارت بدنی و قلبی، ذهن انسان هم مشغول زیارت می شود و مطالبی درباره فرد زیارت شونده، می خواند و یا مرور می کند؛ البته ممکن است که گاهی زیارت، تنها فکری و یا بدنی و فکری و یا فکری و قلبی باشد. در زیارت فکری، ذهن انسان، درگیر مفاهیم و گزاره های مرتبط با شخص مورد زیارت می شود.

د. زیارت و ملاقات در عمق استراتژیک (عقل): گاهی زیارت یک فرد عقلی است. پیشتر گفته شد که خروجی عقل، شناخت وظیفه و عمل به وظیفه است؛ بنابراین، زیارت عقلی، یعنی، هدف زائر از برقراری ارتباط به خدا یا معصومین یا علما، این است که متوجه شود وظیفه اش چیست، و برای انجام وظیفه از آنان کمک بخواهد.

تحلیل سفرهای زیارتی با پای پیاده: با وجود امکان سفر هوایی یا ماشینی به اماکن زیارتی، آیا جایی برای حج و زیارت پیاده هم هست؟ مگر شما نمی خواهید به مشهد بروید؟ چرا با پای پیاده؟ آیا پیاده رفتن، تحقیر زمان و اسراف عمر نیست؟ آیا در قیامت از جوانی و عمر شما سوال نمی شود؟ پاسخ نقضی: در همان زمان قدیم هم که ائمه ما بارها با پای پیاده به حج رفتند، امکان رفتن با مَرکَب وجود داشت؛ پس مرکب ربطی به الان ندارد؛ پاسخ حلی: هدف ما رسیدن جسمی به مشهد نیست، هدف آن است که فکر و دل و عقل هم با تن به مشهد بیاید و این با رنج سفر و تمرکز و تفکر در محبوب حاصل می شود نه با هواپیما!

تحلیل آیت الله بهاء الدینی ره) از تشرفات به محضر امام عصر (عج): آقای پورسیدآقایی در ویرایش اخیر کتاب «میر مهر» می نویسد که جناب ری شهری به همراه آیت الله مشکینی قصد دیدار با حضرت آقای بهاءالدینی داشت تا داستان تشرف وی به محضر امام زمان را بداند. وقتی به محضر ایشان رسیدند، آیت الله بهاءالدینی بی آنکه سوالی بشود گفتند: «امام زمان (عج) از این در وارد شدند، سلام معناداری کردند و از آن در خارج شدند». آیت الله بهاء الدینی، سپس به این نکته اشاره کردند که من وقتی داستان های ملاقات با امام زمان را در جلد ۵۲ بحار الانوار می دیدم، متاسف شدم و دانستم که تا وضع چنین است، ظهور حضرت بقیت الله اتفاق نخواهد افتاد؛ زیرا این ملاقات ها به دلیل نیازهای دنیایی تشرف یافتگان بوده است. اگر در داستان های تشرفات دقت شود، همان گونه که آیت الله بهاء الدینی گزارش کرده اند، عموما غیر استراتژیک است، یعنی یا کسی نیازی غیر استراتژیک در حوزه بدن داشته است؛ یا نیازی غیر استراتژیک در حوزه قلب، یا نیازی غیر استراتژیک در حوزه فکر داشته است و بنابراین چون دلش تنگ بوده است؛ و یا چون سوالی داشته است چله نشسته است یا با قسم و آیه یه حضرت زهرا و ...، به محضر آق مشرف شده است؛ در زیر یک مورد از تشرفات مشهوری می آید که جای هیچ ابهامی در غیر استراتژیک بودن آن نیست.

تحلیل استراتژیک یکی از تشرفات به محضر امام زمان (عج): گزارشی از عالم فاضل علي بن عيسي اربلي، درباره داستان تشرف اسماعیل هرقلی، به خدمت امام عصر(ع) و شفا گرفتن پايش:

جمعي از برادران مورد اطمينان، خبر دادند كه غده ای بر روی ران اسماعیل هرقلی، درآمده است که زندگی را بر او سخت کرده است، پس به محضر سید بن طاووس رفته، او هم اطبای حله را جمع کرده تا اسماعیل را درمان کنند؛ اما اطباء از درمان او اظهار ناامیدی می کنند؛ سپس به نزد اطبای بغداد می روند و آنها هم اظهار عجز می کنند. اسماعیل تصمیم می گیرد که برای شفا گرفتن، به سامراء برود؛ پس از زیارت حضرت امام هادی، به سرداب مقدس می رود و شب را استغاثه می کند، روز بعد، چهار سوار را می بیند؛ ابتدا فکر می کند که از شرفای محل هستند؛ دو جوان، یک پیرمرد و یک فرد با هیبت؛ او اسماعیل را به سمت خود می کشد و دستش را بر روی محل غده می گذارد، فشاری می دهد؛ پیرمرد می گوید: «افلحت يا اسماعيل؛ اي اسماعيل از اين غده نجات پيدا كردي. اسماعیل با خود می گویدکه نام مرا از کجا می دانستند؟ در اينجا بود كه آن پيرمرد گفت: «اين امام زمان است!» من با شنيدن اين جمله دويدم و پاي مقدس و ركابش را بوسيدم، امام(ع) با آرامي حركت كردند و من در ركابشان مي‌رفتم و جزع مي‌نمودم. به من فرمودند: «برگرد». من عرض كردم: هرگز از شما جدا نمي‌شوم. باز به من فرمودند: «برگرد، مصلحت تو در برگشتن است». من باز گفتم هرگز از شما جدا نمي‌شوم. آن پيرمرد گفت: اي اسماعيل، شرم نمي‌كني امام زمانت دوبار به تو فرمودند برگرد و تو اطاعت نمي‌كني؟ من ايستادم، آنها چند قدم از من دور شدند... .»۱

زیارت استراتژیک اویس قرنی: اویس بن عامر، در دوران حضرت محمد (ص) در منطقه قَرَن یمن می زیست؛ او یک انسان عاقل (استراتژیست) بود ولی در ادبیات ما بیشتر به جنبه های قلبی (عرفانی و عاطفی) وی توجه شده است. حضرت رسول اعظم هم به ایشان بسیار علاقه داشتند؛ تا جایی که بارها می فرمودند: «آه از شدت اشتباق به تو ای اویس قرنی! هر کس که اویس را دید، سلام مرا به او برساند ... او مرا نخواهد دید و در رکاب امیرالمومنین علی بن ابی طالب، در جنگ صفین به شهادت خواهد رسید.»۲

با اینکه رسول الله (صلی الله علیه و آله) مشتاق دیدار اویس بود و اویس هم عاشق رسول الله بود، اما به دلیل آنکه اویس، مادر افتاده ای داشت و باید او را پرستاری می رکرد، فرصتی برای زیارت رسول الله به وی دست نداد! یک بار اویس از مادر خود، خواهش کرد که اجازه بدهد تا به دیدار رسول الله (ص) برود و مادر ایشان، یک زمان محدودی را به وی اجازه داد، تا اویس به سوی مدینه بتازد، با رسول خاتم دیداری کند و زود برگردد. اویس به راه افتاد، یکسره تاخت تا به مدینه رسید، احوال ایشان را جویا شد و عرض کرد که فقط برای زیارت پیامبر (ص) این همه راه را آمده است! امابه او گفتند که حضرت خاتم، برای امری به بیرون مدینه تشریف برده اند و مدتی طول می کشد تا برگردند؛ اویس برزخ شد! چه باید کرد؟ باید به امیریِ دل، تن داد و منتظر دیدار رسول الله (ص) نشست یا زیارت محبوب را پس از این همه سختی راه و اشتباق، رها کرد و به عهدی که با مادر داشت وفا کرد؟ به کجا برم محمد! یک دنیا اشتباق با تو بودن و کوله بار سنگین حسرت هجرانت را! آتنگاه اویس از اصحاب رسول الله خداحافظی کرد. اصحاب گفتند که پس چه شد آن همه شوق زیارت؟ گفت که شوق بر من امیری نمی کند، «وظیفه» من آن است که برگردم! نباید واجب را گذاشت و مستحب را گزارد!

پس زیارت عقلی آن است که عقل انسان، با فردی که هدف زیارت است، ارتباط بگیرد، و از آنجا که عبودیت، مطلوب عقل است، هدف زیارت عقلی این است که زائر بتواند وظیفه اش را بشناسد و به آن عمل کند؛ حال ممکن است که زیارت عقلی، با زیارت بدنی، قلبی و فکری هم همراه باشد و یا اینکه همراه با زیارت بدنی هم نباشد؛ مانند زیارت اویس از حضرت رسول خدا!

چرایی شرافت زیارت استراتژیک اویس بر تشرف غیر استراتژیک هرقلی: ۱. اویس نه به دلیل نیاز مادی و دنیایی، بلکه به شوق دیدار پیامبر (ص) به مدینه شتافت؛ در حالی که اسماعیل به دلیل نیاز مادی موفق به شد (ظاهرا حتی قصد تشرف هم نداشته اند، بلکه فقط قصد شفا گرفتن داشته اند)؛ ۲. اویس امامش را ندید و دستوری از او نشنید، اما دورادور با روح او پرواز می کرد و همین اندازه هم برای شناخت وظیفه و انجام آن (زیارت عقلی و استراتژیک) کافی بود؛ اما اسماعیل، امامش را دید، لمس کرد ولی باز هم وظیفه اش را نفهمید، حتی امام یکبار وظیفه اش را بیان کرد، اما اسماعلیل باز هم نفهمید! و امام دوباره گفت و او باز هم نفهمید و آنگاه نفر سومی با لحنی خاص، وظیفه اش و سرپیچی اش از امام مفروض الطاعة را متذکر شد تا اسماعیل به راه بیاید. به عبارت فنی؛ عقل درون اسماعیل آن هم در هنگام ملاقات با عقل برون، متوجه وظیفه نشد، حتی پس از تذکر عقل برون، چون عقل درون آمادگی نداشت، نتوانست وظیفه را بفهمد؛ در حالیکه اویس، در حالی که از اشتیاق، قلبش پاره پاره بود، بدون نیاز به دیدن امام یا تذکر امامش، به کمک عقل درونش، به وظیفه اش رهنمون شد و آن را انجام داد.

هویت استراتزیک و عقل محوری امام خامنه ای به جای ذهنزدگی: ایشان در هنگامه جوانی و اوج یادگیری نیازهای ذهنی دینی در قم، به خاطر انجام وظیفه (اطاعت از خواست پدر بیمار) به مشهد رفت، تا کاری استراتژیک و عقلی کرده باشد نه اینکه مانند ارسطوئیان، فکر و ذهن را همه چیز بداند و تیمار کردن ذهن را بر اطاعت عقل ترجیح دهد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. «... فَقَالَ لِيَ الشَّيْخُ: ... هَذَا هُوَ الْإِمَامُ قَالَ فَتَقَدَّمْتُ إِلَيْهِ فَاحْتَضَنْتُهُ وَ قَبَّلْتُ فَخِذَهُ ثُمَّ إِنَّهُ سَاقَ وَ أَنَا أَمْشِي مَعَهُ مُحْتَضِنَهُ فَقَالَ ارْجِعْ فَقُلْتُ لَا أُفَارِقُكَ أَبَداً فَقَالَ الْمَصْلَحَةُ رُجُوعُكَ فَأَعَدْتُ عَلَيْهِ مِثْلَ الْقَوْلِ الْأَوَّلِ فَقَالَ الشَّيْخُ يَا إِسْمَاعِيلُ مَا تَسْتَحْيِي يَقُولُ لَكَ الْإِمَامُ مَرَّتَيْنِ ارْجِعْ وَ تُخَالِفُهُ فَجَهَّنِي بِهَذَا الْقَوْلِ فَوَقَفْتُ... .» بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۶۲؛ كشف الغمة، ج ۲، ص ۴۹۲.

۲. «رُوِيَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) أَنَّهُ كَانَ يَقُولُ تَفُوحُ رَوَائِحُ الْجَنَّةِ مِنْ قِبَلِ قَرَنٍ وَا شَوْقَاهْ إِلَيْكَ يَا أُوَيْسُ الْقَرَنِيُّ أَلَا وَ مَنْ لَقِيَهُ فَلْيُقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ ...» بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۱۵۵.

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی