تحلیل استراتژیک امامت و تبیین مدیریت ضد استراتژیک دانشمندان

 

درآمد؛ انسان شناسی استراتژیک و تبیین آن: برای درک مدیریت استراتژیک، نخست باید درک استراتژیکی از انسان داشت؛ از آنجا که بر آنیم تا از در وارد مباحث دقیق شویم نه دیوار، به امیرالمومنین (ع) پناه می بریم؛ ایشان (ع) در تبیین انسان شناسی استراتژیک فرموده اند: العقول أئمة الافکار، و الافکار أئمة القلوب، و القلوب أئمة الحواس و الحواس أئمة الاعضاء" عقل، پیشوای ذهن است و ذهن پیشوای قلب و قلب پیشوای حواس و حواس، پیشوای اعضا. بحارالانوار، ج۱، ص۹۶. بر پایه فرمایش امام علی (ع)، انسان همانند یک ماشینی است که راننده آن ماشین، همان عقل انسان است، چراغ ماشین، نقش فکر انسان را بازی می کنند و گزاره های صادق و کاذب را نشان می دهد؛ موتور ماشین همانند قلب انسان است که با حبّ و بغض، نیروی کشش و رانش برای حرکت را ایجاد می کند و بدنه ماشین، نقش بدن انسان را دارد که نیروی تولید شده را به حرکت در می آید. عقل نقش امامت نسبت به سطوح وجودی انسان (فکر، قلب و بدن) را دارا است؛ مثلا به فکر می گوید که کی وقت اندیشیدن است، در چه باید اندیشید، تا کجا باید اندیشید، به چه هدفی و در راستای چه گفتمانی باید اندیشید. پس فکر محصول ذهن است و انسانهایی مثل معاویه، ارسطو، شارون و نوبل[1] که فکر قوی داشتند، لزوما عقل درستی هم نداشتند، یعنی نمی خواستند در آن بیندیشند که به سعادت خود و دیگران کمک کنند.

چرا بیشتر اختراعات و رفاهیات را علما و انبیاء برای بشر به ارمغان نیاورده اند؟ اگر در جامعه کنونی نگاه کنیم، بیش از 99 درصد محصولاتی که روزانه در اختیار ما است، تولید کسانی است که نه نبی بوده اند، نه امام و نه از اصحاب امام زمان یا پیرو ولیّ فقیه؛ چرا دین و دیندارانی که ادعای خدمت به بشر را دارد، چنین کارهایی را برای بشر نکردند؟ آیا این ادعای انجیل مُحَرّف که میوه ممنوعه، از درخت علم بوده است، تقویت نمی شود؟ چرا که بیشتر اختراعات از سوی افرادی غیر ولایی بوده است. چرا اهل بیت (ع)، انقلاب صنعتی به راه نینداختند؟ براستی مقام دانشمندان علوم طبیعی (scientist) بیشتر است یا میثم تمّار؟ مقام امام خمینی بالاتر است یا ابن سینا و ادیسون؟

ادعای «فقه استراتژیک»: دانشمندان علوم تجربی (ساینتیست ها) انسان هایی فاقد عمق استراتژیک (عقل) بوده اند، لذا نتوانسته اند با عقل برون و امام زمان خود نیز ارتباطی بگیرند، زیرا لازمه درک عقل برون (امام زمان) بهره مندی از عقل درون است. اگر کسی عقل نداشته باشد، نخواهد توانست از امام زمان خود، اطاعت کند؛ چنین کسی دچار زندگی و مرگ جاهلی بوده، در خدمت گفتمان شیطان و طاغوت و نابودی بشر است. بنابراین، تنها کسانی که ولیّ امر مشروع خود (در عصر غیبت، ولیّ فقیه) را قبول دارند، امکان زندگی با معیارهای عقلی و استراتژیک را دارند؛ و دیگران، یا بازیگر و یا بازیخورده شیطان و طاغوت هستند؛ برخی هم مستضعف فکری می باشند. جامعه حیاتمند وقتی شکل می گیرد مدیریت آن، بر عهده ولیّ امر مشورع باشد؛ بنابراین، نمی توان دوران طلایی اسلام را قرن ۴ و ۵ و دوره ابن سینا دانست؛ دوران استراتژیک و طلایی اسلام، عصر انقلاب اسلامی ایران است. و هزاران ادیسون و ابن سینا، به گرد پای بسیجیان امام خمینی و امام خامنه ای هم نمی رسند؛ بلکه مدیریت ضد استراتژیک دانشمندان علوم تجربی، دشمن سعادت بشر بوده است.

تبیین مدیریت استراتژیک ولیّ امر الهی و خیانت دانشمندان بزرگ به بشر: الف. تبیین خروجی مراتب وجود انسان: پیشتر گفته شد که عقل، در جایگاه عمق حیاتی و استراتژیک انسان و امام فکر وی است؛ فکر هم امام قلب و قلب هم امام ... بدن است. عقل به دنبال «والایش« است و مطلوب وی عبودیت در والایشگاه است؛ فکر به دنبال «دانش» است و مطلوب آن، تحصیل در دانشگاه است؛ قلب به دنبال «آرامش» است و هدف آن آرمیدن در «آرامشگاه» است؛ بدن به دنبال آسایش است و مطلوب آن، آسودن در «آسایشگاه» است. از نظر استراتژیک، آنچه تعیین کننده و تامین کننده انحصاری سعادت انسان است، «نه آسایش است، نه آرامش و نه دانش»، بلکه تنها و تنها، والایش و عبودیت (شناخت وظیفه و عمل خالصانه به آن) تعیین کننده و تامین کننده خوشبختی برتر و ماندگارتر است. والایش، عبویدت و تعقل، گاهی تنها با اندیشیدن شکل می گیرد؛ گاه علاوه بر اندیشیدن، به کار قلب و تولید انگیزه هم نیاز است و هدف تعقل، انجام یک رفتار قلبی است؛ و گاه علاوه بر فعالیت ذهن و قلب، به رفتار هم نیاز است. بنابراین نخست باید روشن شود که دانشمندان یاد شده مثل ادیسون، در خدمت آسایش بشر بوده اند، یا آرامش یا دانش یا والایش و ارزش هر کدام چقدر است. این سخن از اینشتین است: «آرامشی که بشر در معبد کلیسا داشت اینک در معبد علم ندارد». البته درک اینشتن به «آرامش» می رسد، و فهم روشنی از والایش که محصول عقل است ندارد. اما این نکته را درست اشاره کرده است که آرامش، برتر از آسایش است.

ب. تمثیل انسان شناسی استراتژیک با ماشین: گفتیم که انسان همانند ماشینی است که بدن او، کارکرد بدنه، قلب او همانند موتور، و فکر او همانند چراغ ماشین است؛ و عقل نقش راننده ماشین را انجام می دهد؛ راننده است که تصمیم می گیرد کی، به چه سمتی، با چه نیرویی، با چه سرعتی و با چراغ بالا یا پایین حرکت کند، یعنی حوزه فکر، قلب و بدن را برای رسیدن و رساندن دیگران به مقصد، هماهنگ می کند.

ج. وظیفه مدیریت استراتژیک، در فرایند تولید ماشین: وظیفه مدیر استراتژیک در فرایند تولید ماشین این است که بین سامانه تولید روشنایی، قدرت و سرعت موتور، و ویژگی های بدنه، هماهنگی ایجاد کند. مثلا اگر توان چراغ پراید به اندزاه چراغ دوچرخه؛ یعنی ۲۰ متر روشنایی باشد، هنگامی که راننده پراید با سرعت ۱۲۰ ک.م در ساعت مانعی را در شعاع روشنایی چراغ؛ یعنی مسافت ۲۰ متری مشاهده کرد، امکان نگهداری ماشین قبل از برخودر به مانع بسیار کم می شود، به ویژه اگر آن چیز، وسیله ای باشد که با همان سرعت به سمت او در حال حرکت باشد. همچنین بدنه پراید باید متناسب با سرعت و شتاب آن باشد، وگرنه خطر چپ کردن و انحراف در سرعت بالا یا آسیب دیدگی برا اثر برخورد با موانع، زیاد می شود؛ همین طور توان تولید نیروی پراید باید با وزن ماشین هم هماهنگ باشد، مثلا اگر بدنه اتوبوس را بر موتور پراید سوار کنیم، بازدهی بسیار کم می شود. از همه مهمتر اینکه، باید توان راننده را هم در نظر گرفت؛ اگر توان عادی انسان این باشد که در یک دهم ثانیه قادر به واکنش مناسب به محرک ها باشد، نمی تواند سرعت و واکنشی را مدیریت کند که در یک صدم ثانیه، رخ می دهد. پس وظیفه مدیر استراتژیک تولید ماشین این است که؛ اولا توان واکنش راننده و میزان مهارت وی در رانندگی را محاسبه کند و ماشین را بر اساس آن تولید کند. ثانیا بین اجزاء مختلف ماشین شامل بدنه، موتور و سامانه روشنایی هم توازن دقیقی را لحاظ کند؛ در غیر این صورت، طراحی این ماشین، ضد استراتژیک و کُشنده است. اگر جامعه ای بدون امام واجد صلاحیت مدیریت جامعه باشد، بسیار خطرناکتر از پروژه تولید ماشینی است که مدیر استراتژیک ندارد.

مدیریت استراتژیک جهان: جامعه بدون امام، جامعه ای جاهلی و ضد استراتژیک است: جامعه، مانند ماشینی است که باید زیر نظر یک مدیر استراتژیست، طراحی شود تا بتواند مسافرین و مردمش را به مقصد برساند. جامعه تحت سیطره ساینتیست ها، دچار سرطان پیشرفت جسمی است؛ این جامعه، پرایدی را می ماند که ساینتیست ها، دائما در حال توسعه و بزرگ کردن بدنه آن هستند؛ به گونه ای که اینک بدنه آن پراید، بسان بدنه بوئینگ شده است؛ بزرگ، زیبا و همراه با آسایش بسیاری که محصول خدمات و اختراعات دانشمندان بزرگ در حوزه علوم تجربی بوده است. قطعا موتور پراید، امکان به حرکت درآوردن بدنه بوئینگیزه شده را ندارد. مهمتر از آن، یک راننده پراید، هرگز توان خلبانی یک بوئینگ را ندارد؛ دیگر آنکه فکر و چراغ این بوئینگ، همان توان روشنایی پراید را دارد. جامعه بشری، بعد از امامت رسول خاتم و امام علی، جامعه ای بوده است که تحت مدیریت استراتژیک و حیاتبخش امام واجدالشرایط نبوده است؛ بنابراین، دچار پیشرفت های عظیم علمی (ساینتیستی) شده است؛ و حال پرایدی را دارد، که بدنه بوئینگ بر آن سوار شده است، اما نه راننده پراید توان خلبانی آن را دارد، نه موتور پراید کششی برای تولید نیروی رانشی آن را دارد و نه چراغ پراید توان تولید روشنای مناسب برای شناخت مسیر با سرعت بالا را ایجاد می کند. می شد با پراید به مسافرت رفت، اما حالا با این پراید بوئینگی شده، نمی توان از جا تکان خورد؛ و البته همه خوشحالند که به جای پراید بر بوئینگ سوار شده اند. این خیانت عظیم جاماندن از ابدیت و سعادت برتر و ماندگارتر، هدیه فریبنده مدیریت ساینتیستی و حذف ولیّ امر مشروع است؛ ارمغان طاغوت!

مدل جامعه اسلامی تحت ولایت امر ولیّ مشروع: اگر جامعه ای تحت ولایت مشروع الهی باشد، در گام نخست، اقدام به «والایش» عقلی (ارتقاء توان و مهارت راننده) می کند؛ با امامت عقل، فکر و «دانش» به رشد صحیح می رسد؛ با امامت فکر بر قلب، عواطف، هیجانات و انگیزه بشر به شکل صحیحی رشد و «آرامش» می یابد؛ و در نهایت، بدن و تامین نیازهای بدنی (آسایش) به بهترین شکل، برآورده می شود. نقش امام و ولیّ امر الهی، این است که توازن استراتژیک بشر را به سمت مقصد حقیقی، مدیریت کند و ارتقاء بشر را از مرکز به پیرامون (عقل، فکر، قلب و در پایان بدن) دنبال کند. اما ساینتیست ها به دلیل اینکه مدل انسان شناسی و مدیریت استراتژیک را نمی فهمند یا منافع زودگذرشان را به خطر می انداز، اقدام به بوئینگیزه کردن پراید می کنند و توان حرکت را از جامعه بشری می گیرند.

مدیریت استراتژیک ایران در وضع کنونی: مردم و جامعه ایران به دلیل اینکه در وضعیت حیرت آوری از نظر توان استراتژیک (عقل فرد و عقل اجتماع) قرار دارند، پرایدی را می مانند که راننده و موتور و چراغ آن، بسیار بسیار پیشرفته تر از بوئینگ است، اما بدنه آن، در حد پراید باقی مانده است؛ این عظمت حیرت آور عقلی، فکری و قلبی، محصول هماهنگی امام و امت فداکار و شهدا بوده است. اما اکنون، بزرگترین رسالت، تولید و ارتقاء توان بدنی و پیشرفت است. بر این اساس امام خامنه ای به عنوان مدیر استراتژیک جهان، این دهه را دهه پیشرفت و عدالت نامیدند. سلام خدا بر او که واسطه نجات بشر از جهالت استراتژیک است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. آلفرد نوبل فکر خوبی داشت، اما خوب فکر نمی کرد، چون فکرش تحت امامت عقل نبود؛ بنابراین دست به اختراع دینامیت زد؛ اما هنگامی که پیامدهای آن را دید، از کار خود پشیمان شد. سپس تصمیم گرفت که دارائی اش را صرف جلوگیری از جنگ و خونریزی کند؛ اما چون در گفتمان امامت زمان خود نبود، این کار خوبش هم خطرناکتر و کشنده تر از دینامیت شد؛ یعنی شارونها آدم می کشند، و ماسک صلح نوبل را هم می زنند.

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی