بدون برخورداری از امنیت، دستیابی به پیشرفت عملا ناممکن است
یکی از اهداف بسیار مهم و اساسی پیشرفت، امنیت است و بدون برخورداری از امنیت در تمامی ابعاد آن، دستیابی به پیشرفت عملا ناممکن است، ادعای صحیح و درستی خواهد بود.
تبیین: حجت الاسلام والمسلمین دکتر حسن یوسف زاده استاد مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) قم در مقاله ای به جمع بندی اهداف و راهبردهای فرهنگی اجتماعی پیشرفت پرداخته است که در چند قسمت منتشر می شود.
جهت مشاهده قسمت اول مقاله کلیک کنید
قسمت دوم این مقاله را با هم می خوانیم:
3. امنیت
در نظام مفهومی قرآن مفهوم امنیت ارتباط ناگسستنی با ایمان به خداوند دارد؛ بر همین اساس امنیت و دستیابی به اطمینان قلبی در صدر اهداف پیشرفت قرار می گیرد. مفهوم امنیت ابعاد و سطوح مختلفی را شامل می شود، اما قران کریم امنیت «ایمانی» را به عنوان امنیت «معیار» مطرح می کند. امنیت ایمانی به روشن ترین وجه در سوره رعد بیان شده است: «الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب» بر اساس این آیه امنیت ایمانی عبارت است از آرامش و اطمنیان که در اثر یاد خدا یا اصطلاحا عبودیت حاصل می شود. از این آیه به روشنی می توان استنباط کرد که سایر مصادیق امنیت بدون داشتن امنیت ایمانی ناقص و بلکه اساسا غیر قابل حصول است. به همین دلیل است که قرآن با استفاده از ادات حصر متذکر می شود که امنیت و آرامش جز در سایه ذکر و یاد خدا به دست نمی آید.
مفهوم امنیت در قالب دو رویکرد سلبی و ایجابی صورتبندی میشود: در رویکرد سلبی آنچه بیشتر موضوعیت دارد، بقا و فقدان ترس و اضطراب میباشد، امّا در رویکرد ایجابی علاوه بر بقاء، کمال و ارتقاء نیز اهمیت پیدا میکند. امری که بیشتر از طریق هویتبخشی و امنیت وجودی بهدست میآید. مطابق آیات قرآن کریم، میتوان مدعی شد که در نگاه جامع و فراگیر دینی امنیت را باید با هردو نگرش معنادار ساخت و دال مرکزی آنرا مفهوم «ایمان» قرار داد. براساس این نگاه آنچه موجبات ایمنی در جامعه اسلامی را فراهم میسازد ایمان به وحدانیت خدایی است که بهصورت آشکار و یا نهان به تمشیت امور میپردازد و زمینههای تعالی و پیشرفت انسان و جامعه انسانی را فراهم میسازد.
در چنین دیدگاهی اساساً ایمان و امنیت برابر دانسته میشود و متعاقب آن توفیق در کسب رضایت الهی شاخص بهرهمندی از امنیت تلقی میگردد. بدیهی است در این نگاه، هویت ایمانی فراتر از هر هویت دیگری قرار دارد و موضوع امنیت نیز جامعهی ایمانی خواهد بود. بنابراین چنانچه در جامعهای تعاملات اجتماعی بر مبنای ایمان صورت بگیرد و زیست جهان آدمی بر مدار ایمان تدبیر گردد، پیشرفت نیز در ابعاد مختلفی محقق خواهد شد. به اینترتیب که در تناظر با بعد معنوی و روحانی انسان، ایمان، موجب هدایت و عامل آرامش خاطر و طیب نفس خواهد بود و در ارتباط با بعد مادّی نیز، ایمان، سبب نزول برکات و افزایش رزق و گشایش در روزی خواهد گردید.
نمونههای مؤید این مدعا در قرآن کریم آن دسته از آیاتی است که «یاد» و «اراده» خدا را موجب آرامش انسان معرفی مینماید و به این نکته توجه میدهد که ایمنی واقعی ناشی از ایمان و باور به وحدانیت الهی است. علاوه بر این، در آیه «الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئکَ لهُمُ الْأَمْنُ وَ هُم مُّهْتَدُونَ» این نکته مورد توجه قرار گرفته است که بر اثر ایمان امنیت و هدایت محققالوقوع خواهد بود؛ زیرا این دو از آثار ایمان بوده و حاکی از این واقعیت است که هدایت بهعنوان شاخص بارز پیشرفت تنها در گرو ایمان و ایمنی است.
تأثیر ایمان بهمثابه ایمنی بر دیگر ابعاد پیشرفت، از جمله بعد مادّی آن، در تعداد دیگری از آیات قرآن کریم بهصورت مصرّحتری مورد توجه قرار گرفته است. بهعنوان نمونه در آیه 96 سوره اعراف نسبت ایمان، امنیت و پیشرفت اینگونه بیان شده است: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی ءَامَنُواْ وَ اتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَیهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ لَکِن کَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُون».
در آیه شریفه، نزول برکات منوط به آن دانسته شده که نهتنها افراد بلکه جامعه واجد ایمان و تقوا باشند. «برکاتی» که شامل هر چیز کثیری از قبیل امنیت، آسایش، سلامتی، مال و اولاد میباشد. همچنین در آیه 26 سوره بقره حضرت ابراهیم(ع) برای اهل ایمان مکّه دو چیز از خداوند متعال تقاضا مینماید: یکی امنیت و دیگری وسعت رزق: «وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِمُ رَبِ اجْعَلْ هَاذَا بَلَدًا ءَامِنًا وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ ءَامَنَ مِنهْم بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَخِرِ قَالَ وَ مَن کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلیَ عَذَابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ»صاحب تفسیر نمونه با استناد به آیه فوق تأکید میکند که تا امنیت ناشی از ایمان در جامعهای وجود نداشته باشد، ایجاد یک اقتصاد سالم و پویا ناممکن خواهد بود و اگر چنانچهای جامعهای نیز بهلحاظ اقتصادی برخوردار باشد، با فقدان امنیت، توان اقتصادی و نعمتهای ناشی از آن را نیز از دست خواهد داد.
افزون بر آنچه گذشت، خداوند متعال زمانیکه از جامعهی مرفه و برخوردار از معیشت فراخ و گوارا مثال میزند، شاخصهای برجستهی آنرا «امنیت»، «اطمینان» و «وجود رزق و روزی فراوان» ذکر مینماید: «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ»به عقیده صاحب تفسیر نمونه، شاخصهای سه گانهی فوق بیانگر این مطلباند که ایجاد یک جامعه پیشرفته نیازمند امنیت و اعتماد است.
بهبیان دیگر، وجود امنیت در جامعه (اعم از امنیت عینی و یا ذهنی) آثار و پیامدهایی را بهدنبال دارد که متناظر با آنها زمینههای پیشرفت را هموار میسازد. به اینترتیب که وجود امنیت باعث ایجاد اعتماد میگردد. اگر طرف اعتماد خود فرد باشد، در آنصورت فرد با طیب خاطر و اعتماد بهنفس شوق فعالیت پیدا مینماید و بر اثر کار و تلاش او چرخ اقتصاد یک مملکت به گردش در میآید و اگر چنانچه طرف اعتماد دیگر عاملان اجتماعی و یا جوامع انسانی باشد، بر اثر اعتماد، امکان انباشت سرمایه و داد و ستد متقابل فراهم میگردد و متأثر از آن رونق و پیشرفت اقتصادی به وجود میآید.
بنابراین باتوجه به معنایی که از امنیت در ادبیات رایج علمی وجود دارد و با لحاظ کاربردهای این مفهوم در آیات قرآن کریم، میتوان نتیجه گرفت که اولاً نگاه قرآن کریم به امنیت علاوه بر بقاء ناظر به ارتقاء و کمال است؛ و ثانیاً هم بقاء و هم ارتقاء را تنها از طریق ایمان و باور به یگانگی خداوند متعال امکانپذیر میداند. بر این اساس اگر ادعا شود که یکی از اهداف بسیار مهم و اساسی پیشرفت امنیت است و بدون برخورداری از امنیت در تمامی ابعاد آن، دستیابی به پیشرفت عملا ناممکن است، ادعای صحیح و درستی خواهد بود.
ب) راهبردهای پیشرفت
راهبردهای پیشرفت تابعی است از نوع اهدافی که هر جامعه آنها را به عنوان غایات حرکت و سیر صیرورت خود بر میگزیند. به همین دلیل راهبردهای پیشرفت در چارچوب اندیشه اسلامی با شیوه های نیل به توسعه که در گفتمان سکولار غربی مطرحاند، تفاوت جوهری دارند. در این نوشتار برخی از مهمترین راهبرد دستیابی به پیشرفت از دیدگاه قرآن کریم مورد بحث و بررسی قرار گرفته است که اجمالا به آنها اشاره می شود:
1. نظم و انضباط اجتماعی
نظم و قاعده مندی اساس پیشرفت و ترقی به شمار میرود. در غیاب نظم و انسجام اجتماعی نه تنها حرکت تکاملی جامعه با خطر مواجه میشود بلکه اساس زندگی جمعی در معرض تهدید و نابودی قرار می گیرد. در رویکردهای جامعه شناختی، رابطه نظم و ثبات از یک سو، و تحول و توسعه از سوی دیگر، به عنوان یک «مسأله» مطرح است، بدین معنی که پیوند این دو وجه حیات انسانی به خوبی روشن نیست. برخی رویکردها ثبات و تعادل را به عنوان ویژگی ذاتی زندگی اجتماعی معرفی میکند و در باب تبیین تحول و دگرگونیهای اجتماعی حرف چندانی برای گفتن ندارند.
در مقابل عده دیگر که به مکتب تضاد نامبردار است، تحول و صیرورت را خصلت جوهری حیات اجتماعی دانسته و سخن گفتن از ثبات و نظم را با عناوین «محافظه کاری» و «دفاع از وضع موجود» و امثال آن، در راستای مشروعیت بخشیدن به سلطه طبقات مسلطه قلمداد می کند. اما در تلقی جامعه شناسی اسلامی نظم و پیشرفت، ایستایی و حرکت، ثبات و دگرگونی نه تنها با هم مانعه الجمع نیستند، بلکه بهعنوان وجوه یا ویژگیهای مکمل هستی اجتماعی مطرح است. این برداشت از حیات اجتماعی را می توان با مفهوم «تعادل یا نظم پویا» توضیح داد. تعادل پویا، نوع هستی اجتماعی را توصیف می کند که در آن «صیرورت» و شدن در ذات و جوهر نظام مندی و ثبات خانه دارد و چیزی بیرون از آن نیست.
نظم در حقیقت آن مرحله تعادلی است که بذر و نطفه حرکت، تکامل و رسیدن به مرحله بالاتر از هستی در زهدان آن رشد و پرورش می یابد و هر سطح از سامانمندی و تعادل، مقدمهی تحول و پدیدار شدن مرحله ای هستی شناختی جدیدی است که هم بهلحاظ وجودی از کیفیت و اشتداد بیشتری نسبت به مراحل پیشین برخوردار است و هم کارآیی، بهره وری و کارآمدی آن در سطح بالاتری قرار دارد. این برداشت از حیات انسانی را می توان از آیات متعدد، از جمله آیات ذیل استنباط کرد: «اَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ. تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُون.»کلمه طیبه در این آیه مفهوم عام دارد و شامل هر نوع عمل، سنت اجتماعی، برنامه، روش و شیوه زندگی طیب و پر برکت می شود.
از این آیه شریفه حداقل دو مطلب اساسی را می توان استنباط کرد. مطلب نخست آن که طبق مفاد آیه، زندگی طبیب یا مطلوب، آن نوع زندگی است که در عین برخورداری از نظم و نظام حسابشده، از حرکت و پویایی نیز برخوردار باشد. نظام مندی و پویایی بهعنوان دو ویژگی ملازم و مکمل حیات طیب از تمثیلی که قرآن کریم در آیه بهکارگرفته بهدست میآید. طبق این تمثیل قرآنی، جامعه مطلوب انسانی همانند درخت طیبی است که هم نظم و سامان دقیق و شگفت انگیزی بر آن حاکم است و هم مستمرا در حال رشد، تکامل و زایایی است. جامعه ای که هم نظاممند است و هم متحرک و پویا، همواره پربار، مثمر ثمر، کارآمد و پربرکت است، هم نیازهای مادی انسان را تأمین می کند و هم نیازهای معنوی و روحی آنان را.
مطلب دوم، آن که طبق آیه فوق نظم و ثبات حیات اجتماعی که ناشی از ثبات در زیربناها و اصول و مبانی است (أَصْلُها ثابِتٌ)، مقدمه یا راهبرد هر نوع حرکت تکاملی در روبناهای اجتماعی (وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ) است. همان گونه که هیچ درختی بدون استحکام ریشه ها، امکان بقا و تکامل را ندارد، جامعه انسانی نیز بدون داشتن اصول و مبانی ثابت که نظم و هماهنگی آن را حفظ کند، ظرفیت تکامل و بقا را از دست می دهد. بنابراین می توان گفت که نظم و هماهنگی در ارگانیسم اجتماعی مبدأ هر نوع حرکت تکاملی در حیات جمعی است. نظم و سامانمندی در حکم ریشه هایی است که درخت تنومند اجتماع را استوار نگهداشته و شرایط را برای شاخ و برگ درآوردن جامعه و حرکت آن بهسوی اهداف متعالی و متعالی تر فراهم می سازد. نظم زهدان تکامل و پیشرفت است؛ در غیاب نظم و سامانمندی «نوزاد» تکامل و ترقی در نطفه خفه و نابود می شود.
چرا که نظم و سامانمندی است که همانند ریشههای درختان مواد و انرژی لازم را جذب و آنها را در سلولها و بافتهای گوناگون ارگانیسم اجتماع تزریق می کند، لذا قرآن کریم در آیه بعدی که نوع زندگی پست و انحطاطی را بیان می کند، عدم تعادل و نظم ثابت را از مهم ترین ویژگی های آن برمی شمارد: ««وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ» بر اساس این آیه، جامعه پست و انحطاطی آن نوع جامعه ای است که بهدلیل بی ریشگی، ثبات و تعادل ندارد و بهمنزلۀ درختی است که از زمین کنده شده و در نتیجه زمینه های رشد و تکامل را از دست داده است. در «جامعه خبیثه» همان طوری که صور، اشکال و ابزارهای زندگی مدام در حال تبدل و دگرگونی است، و از عصری به عصر دیگر تغییر پیدا میکند، اصول و سطوح زیربنایی آن نیز مستمراً در معرض تبدل و دگرگونی قرار دارند.
در این سنخ از شیوه زندگی «هر آنچه سخت و استوار است دود میشود و به هوا می رود» و هیچ مبنای قاطع و نقطه ارشمیدسی وجود ندارد که انسان با اتکا بر آن بتواند بنای زندگی خود را استوار و هماهنگ سازد. لذا اساسیترین ویژگی جوامع خبیثه بیبنیادی، سیالیت و عدم قطعیت یا به تعبیر قرآن «عدم استقرار و ثبات» (ما لَها مِنْ قَرارٍ»، و انارشیسم همه جانبه است. تمدن و شیوه زندگی که در پارادایم عقلانیت مدرن اشاعه یافته مصداق عینی و اتم «کلمه خبیثه» است. چرا که در این جوامع همه چیز در معرض تجدیدنظر مداوم قرار دارد و حتی معتبرترین مراجع و اصول، حداکثر «تا اطلاع ثانوی» قابل اعتماد شمرده میشوند.
لذا برخی معتقدند که انسان مدرن بهدلیل عدم اتکا بر اصول قطعی و مبانی ثابت در عرصه عمل و اندیشه، وارد عصری شده است که با مفهوم «فرا واقعیت» قابل توصیف است. فرا واقعیت در یک بیان کوتاه به این معنا است که در دنیای معاصر تفاوت بین نظم و بی نظمی، امر حقیقی و موهوم، بازنمود و واقعیت ناپدید شده و هر چیز میتواند ادعای واقعیت و حقیقت نماید، بدون اینکه معیاری برای قضاوت و طبقهبندی وجود داشته باشد. حقیقت، دیگر در مقابل امر ساختگی، موهوم یا خیالی قرار نمیگیرد، بلکه همه چیز به یکسان حق و حقیقت شمرده میشود. در دنیای فراواقعیت، زندگی بهسمت اهداف و پایان مشخصی هدایت نمیشود، بلکه بهمثابه نمایشی است که انبوهی از شلوغی و هیاهو و هرج مرج آن را پر کرده است. هیچ طراح، کارگردان و سمت و سویی وجود ندارد.
اما اسلام در عین حالی که صور زندگی را در قالبهای سنگواره و متصلب و کاملا از پیش تعینشده محدود نمیکند و برای تحول و پیشرفت نوآوری، ابتکار و ابداع ارج و اعتبار قائل است، با نوآوریهای بی ضابطه که در زبان دینی بدعت خوانده می شود و هوسهای ناهمسو با رشد و تعالی انسان نیز قویا مخالفت کرده است. از منظر اسلام، هر امر نو و جدیدی ضرورتا بهمعنای تکامل و پیشرفت نیست، بلکه بشر به اقتضای ظرفیتها و تمایلات طبیعی خویش هم تحتتأثیر تمایلات متعالی قرار دارد و در اثر این تمایلات، ممکن است ابتکاراتی در طریق مصالح و منافع فردی و اجتماعی خود و دیگران صورت دهد، و هم تحتتأثیر تمایلات ناسوتی همچون خودپرستی، جاه طلبی، هوسرانی، و... قرار دارد که قاعدتا میتواند به خلاقیت متناسب آن دست بزند. بشر همانطور که موفق به کشفهای تازه و پیدا کردن راههای بهتر و وسایل مطلوبتر میشود، احیاناً دچار خطا و اشتباه و کجروی نیز می شود. بر این اساس، اسلام تحول و نوآوری و خلاقیتی را ارزشمند میداند که در طریق رشد، صلاح، کمال و تعالی انسان قرار داشته باشد و این مهم محقق نمی شود مگر این که حرکت و تحولات جامعه بر بنیان استوار توحیدی قرار داشته باشد.
2. عقلانیت
براساس آیات و روایات یکی از راهبردهای اساسی پیشرفت عقلانیت است. همان گونه که اشاره گردید، پیشرفت حرکت مستمر به سمت کمالمطلوبها و اهدافی است که جوامع بشری آنها را ارزشمند و خواستنی تلقی میکنند، اما این که اهداف و غایات مطلوب کدامند، تا حد زیادی بستگی به نوع نظام محاسباتی دارد که هر جامعه آن را مبنای سنجش، مطلوب و نامطلوب یا سود و زیان قرار میدهند، چیزی که از آن تعبیر به عقلانیت میشود. بنابراین، مقصود از عقلانیت در این جا آن چیزی است که منطق عمل و کنش اجتماعی آدمیان را شکل میدهد و در ادبیات متفکران اسلامی عقل عملی خوانده میشود. جوهر عقل عملی محاسبه سود و زیان در ارتباط با اغراض و اهدافی است که آدمیان آنها را ارزشمند، مطلوب تلقی میکنند. بسته به این که افراد و جوامع بشری چه اهدافی را مطلوب تلقی نمایند، زندگی و سیر و حرکت آنها صورتبندی و جهتگیری خاصی پیدا میکند.
از منظر قرآن عقلانیت و خردورزی شالوده زندگی اجتماعی آدمیان را شکل میدهد و عامل اساسی پیشرفت بشر شمرده میشود. چرا که قرآن مملو از آیاتی است که در آنها مکررا بشر به تعقل، تفکر، تدبر، تفقه، علمورزی و سنجشگری دعوت و ترغیب شده است. شهید مطهری در باب جایگاه محوری خردورزی در قرآن میگوید، خطابات قرآن همواره توأم با رعایت ادب است، اما در چند مورد قرآن زبان به تعبیری میگشاید که تقریبا نوعی دشنام محسوب میشود، یکی از آن موارد مربوط به افراد و جوامعی است که از عقل و خرد بهره نمیبرند.
قرآن در مورد این گونه افراد میفرماید: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ» در این آیه افرادی که تعقل نمیکند بدترین جنبندگان و در آیه دیگر پستتر و گمراهتر از چارپایان توصیف شدهاند. قرآن در سوره بقره با صراحت متذکر میشود، گروههای انسانی که در زندگی بدون سنجش و خردورزی از سنتهای اجتماعی و شیوههای زندگی گذشتگان یا پدرانشان تبعیت میکنند، همواره در گمراهی و ضلالت به سر میبرند و از نعمت هدایت و پیشرفت محروم خواهند بود. براساس این آیات میتوان گفت که از دیدگاه قرآن تعقل و خردورزی نقش راهبردی در پیشرفت و نیل بشر به کمال و پیشرفت دارد، اما نکته مهمی که غفلت از آن باعث خطاهای فاحشی می گردد عبارت است از این که عقلانیتی را که قرآن به عنوان منطق کنش جمعی آدمیان مطرح میکند جوهرا متفاوت از نوع عقلانیتی ابزاری است که منطق محاسباتی تفکر مدرن را میسازد.
براساس عقل ابزاری تنها کوششهای معطوف به اهداف قابل دسترس دنیوی، عقلانی محسوب می شوند، اما عقلانیت در نظام معرفتی قرآن، منطق محاسباتی پرمایه و غنی است که براساس آن، کنشهای آدمیان تنها با انگیزهی بیشینه ساختن منافع کوتاه مدت مادی و این جهانی حادث نمیشود، بلکه در سنجش نفع و ضرر، ملاکهایی مد نظر انسان قرار میگیرند که با سعادت واقعی و گستره حیات دوجهانی انسان تناسب و سنخیت داشته باشد. الگوی عقلانیت قرآن هم انسانها را به بهره بردن از مواهب و لذتهای دنیوی ترغیب میکند و هم به این حقیقت اساسی توجه میدهد که گستره حیات انسانی منحصر در زندگی این جهانی نیست، بلکه زندگی انسان در جهان دیگر نیز تعقیب خواهد شد؛ لذا کنشهای عقلانی شمرده میشوند که در راستای کسب منافع و لذتهای ماندگارتر و با توجه به گسترهی حیات دوجهانی انسان انجام گیرد.
عقلانیت پرمایه و جامعنگر به عنوان راهبرد اساسی پیشرفت در آیه ذیل به نحو روشن صورتبندی شده است: «فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ. وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ. أُولئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِمَّا کَسَبُوا». قرآن در این آیات، افراد و جوامع بشری را بر اساس نوع منطق محاسباتی شان در دو دسته طبقهبندی میکند. برخی از گروهها و جوامع انسانی صرفا خواستار دنیا و برخورداری از مواهب مادی آن بوده و تنها تلاش برای اهداف دنیوی را «حسنه» یا مقرون به عقلانیت میداند. در مقابل، دسته دوم افراد و جوامعی هستند که هم برای برخورداری از نعمتهای اینجهانی تلاش میکنند و هم خواستار مواهب معنوی و نیل به درجات اخروی هستند.
قرآن کریم در این آیات، تنها کنشهای دسته دوم را انتخاب «بهینه» و عقلانی میداند و از آن تعبیر به «حسنه» میکند و در مورد آنان میفرماید: «أُولئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِمَّا کَسَبُوا»، از این تعبیر استنباط میشود که تنها گروه دوم، از آنچه که به دست آوردهاند میتوانند استفاده «بهرهمندانه» نمایند. اما گروه اول یا جوامعی که تنها در پی کسب دنیا و مواهب مادی هستند، علاوه براین که منافع و پاداشهای اخروی را از دست میدهند، تلاشهایشان در جهت تحصیل منافع مادی و اینجهانی نیز مقرون به آسایش و بهرهمندی نخواهند بود.
به طور خلاصه، در اندیشه اسلامی عقلانیت بهمثابه عبودیت مطرح است: «قُلْتُ لَهُ مَا الْعَقْلُ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَاکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ». مطابق مفاد حدیث مذکور، رسیدن به مقام عبودیت و رضوان الهی نیازمند ابزارها و وسایلی است که از آن بهعنوان عقل یاد شده است. طبق این حدیث، اگر چنانچه عبودیت بهعنوان هدف پیشرفت در نظر گرفته شود، دستیابی به آن، اقدامات و رفتارهایی را میطلبد که باید بر اساس سنجش، محاسبه و برنامهریزی صورت بگیرد. بدیهی است اینگونه اقدامات درست همانچیزی است که ما از آن بهعنوان راهبرد و عقلانیت یاد میکنیم.
علاوه بر حدیث فوق، روایات مصرّحتری وجود دارد که عقل ورزی را شیوه اصلی پیشرفت و هدایت بیان میکند. در یکی از این روایات امام علی(ع) میفرماید: «کَفَاکَ مِنْ عَقْلِکَ مَا أَوْضَحَ لَکَ سُبُلَ غَیِّکَ مِنْ رُشْدِکَ ؛ در ارزش و عظمت عقل تو بس است که راه ضلالت و بدبختی تو را از صراط نجات و خوشبختی تمییز می دهد.» و یا «فکرک یهدیک الی الرّشاد؛ افکار عاقلانهات تو را به راه صواب و هدایت واقعی راهنمائی میکند». مطابق این روایات، عقل بهعنوان چراغی بر فراز راه تعبیر شده که کارکرد هدایتگری دارد. در این نمونهها عقل بهعنوان هدف هدایت مطرح نگردیده بلکه بهعنوان راه و مسیری قلمداد شده که حرکت در آن به سعادت و هدایت میانجامد.
همچنین در حدیث شریف دیگری، عقلانیت نه تنها بهعنوان راهبرد پیشرفت مطرح شده که اساساً هر نوع دیانتی و التزام به آموزهها و مناسک دینی نتیجه عقلانیت و رفتارهای عقلانی دانسته شده است: «مَنْ کَانَ عَاقِلًا کَانَ لَهُ دِینٌ وَ مَنْ کَانَ لَهُ دِینٌ دَخَلَ الْجَنَّة»؛ «أَسَاسُ الدِّینِ بُنِیَ عَلَی الْعَقْلِ وَ فُرِضَتِ الْفَرَائِضُ عَلَی الْعَقْلِ وَ رَبُّنَا یُعْرَفُ بِالْعَقْلِ وَ یُتَوَسَّلُ إِلَیْهِ بِالْعَقْلِ وَ الْعَاقِلُ أَقْرَبُ إِلَی رَبِّهِ مِنْ جَمِیعِ الْمُجْتَهِدِینَ بِغَیْرِ عَقْلٍ» طبق مفاد روایات مذکور، دینداری بهعنوان مقدمه کمال و پیشرفت تنها در پرتو عقلانیت محقق میشود و تنها در اینصورت است که میتواند دارای آثار و نتایج منتهی به پیشرفت و تکامل باشد.
پی نوشتها:
. رعد، 28
. طباطبایی، ترجمه المیزان، ج11، ص 487
. «من آمن اَمِن» (غرر الحکم، حدیث1478)
. «الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» (انعام، 82)
. «الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد، 28)
. وَ الَّذی أَنزَلَ السَّکینَةَ فی قُلوبِ المُؤمِنینَ لِیَزدادوا إیمانًا مَعَ إیمانِهِم وَلِلَّهِ جُنودُ السَّماواتِ وَالأَرضِ وَکانَ اللَّهُ عَلیمًا حَکیمًا (فتح، 4)
. انعام، 82
. طباطبایی، ج7، ص279
. اعراف، 96
. طباطبایی، ج8، ص254
. بقره، 126
. تفسیرنمونه، ج1، ص452
. مکارم شیرازی، ج 10، ص 336
. مرحوم علامه «رغدا» را به عیش فراخ، گوار و پاکیزه معنا مینمایند. (طباطبایی، ج12، ص522)
. نحل، 112
. مکارم شیرازی، ج 11، ص433
. همان، ص433
. ابراهیم، 24
. تفسیر نمونه، ج 10، ص332
. مکارم، تفسیر نمونه، ج 10، ص332-335
. ابراهیم، 26
. برمن، مارشال، تجربه مدرنیته، ص42
. گیدنز، آنتونی، تجدد و تشخص، ص124
. زیگومند باومن، اشارتهای پستمدرینته، ترجمه حسن چاوشیان، ص263-264
پارسانیا، حمید، از عقل قدسی تا عقل ابزاری، ص7
. مطهری، مرتضی بیتا، اسلام و نیازهای زمان، ص 85
. انفال، 22
. اعراف، 179
. بقره، 170
. اعراف، 32
. قصص، 77
. بقره، 200-202
. طباطبایی، محمدحسین، ترجمه المیزان، ج 2، ص 120
. کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج1، ص11.
. نهج البلاغه، حکمت 418؛ نیز، الحدیت-روایات تربیتی، ج2، ص300
. غررالحکم، ج 4 ص 415؛ نیز، الحدیت-روایات تربیتی ، ج2، ص305
. بحارالأنوار، ج1، ص91
. همان، ص94
ارسال کردن دیدگاه جدید