افضليت انبيا از منظر قرآن

تبيین:مقاله (افضليت انبيا از منظر قرآن) نوشته سيدابوالقاسم کاظمي شيخ شباني(1)و محمدحسين فارياب(2)، که دردو فصلنامه علمی پژوهشی (معرفت کلامی) انتشار يافته بود توسط پايگاه اطلاع رساني تبيين، تلخيص و در اختيار خوانندگان قرار داده شده است، كاربران جهت دریافت اصل مقاله مي‌توانند اینجا کلیک کنند.

 


چکيده
در تحقيق حاضر بر آنيم تا با مراجعه به آيات قرآن به روش استنادي – تحليلي، مسئله لزوم افضليت انبيا به نحو مطلق را تبيين و بررسي کنيم تا دريابيم آيا از آيات، لزوم و ضرورت برتري پيامبران بر افراد زمان خود (امت خود) به نحو مطلق و در همه ابعاد استفاده مي‌شود يا خير؟

مقدمه
درباره پيشينه خاص اين موضوع مي‌توان ادعا کرد که مسئله برتري پيامبران بر امت خود از منظر انديشمندان مسلمان به ‌گونه‌اي مسلم و مفروغٌ عنه بوده و به همين سبب، مطالب درخوري در اين‌باره از آنان به ‌جاي نمانده است.
ازآنجاکه فهم هرچه دقيق‌تر جايگاه انبياي الهي در الگوگيري بهتر جامعه از آنان مؤثر بوده و به نحوي برپايي زندگي ديني بر فهم مقام و جايگاه آنان استوار است، و از سويي ديگر در کتب کلامي و پژوهش‎هاي انجام‌شده درباره مسئله نبوت، تحليلي جداگانه و شفاف درباره برتري پيامبران بر امت خود صورت نگرفته است، بر آن شديم تا با توجه به آيات شريفه قرآن، تحليلي در اين‌باره ارائه کنيم. به همين سبب دغدغه اصلي ما در اين نوشتار، بررسي لزوم يا عدم لزوم برتري همه‌جانبه پيامبران بر مردم زمان خود است
اين مسئله را صرفاً از منظر قرآن بررسي مي‌کنيم. افزون بر آن، از روايات فقط تا آنجا که ما را در فهم آيه کمک رسانند و فهم آيه بر آنها متوقف باشد بهره مي‌گيريم.

مفهوم‌شناسي
در لغت، افضل به معناي برتر است و مقصود ما در اين نوشته، همين معناست.
در اصطلاح علم کلام به طور عمده دو معنا براي اين واژه گفته شده است:
الف) کثرت ثواب و تقرب به خداوند که بر اثر زيادي طاعت يا خلوص بيشتر در طاعت حاصل مي‌شود.
ب) برتري در صفات کمال انساني.
مراد ما از افضليت در اين پژوهش، بيشتر با معناي دوم سازگار است.
واژه «نبي» صفت مشبهه از ريشه «نبأ» به معناي کسي است که از جانب خداوند خبر مي‌آورد (پيام‌آور) يا از ريشه «نبو» به معناي کسي است که بر ديگر مردم از جهت منزلت برتري دارد .
ازآنجاکه در برخي آيات قرآن از پيامبران الهي با عنوان «رسول» ياد شده و برداشت ما از اين واژه در فهم و تبيين مسئلة مورد نظر مؤثر است، بيان معناي اين واژه و نسبت آن با «نبي» لازم مي‌نمايد.
«رسول» گاهي براي پيام و سخنِ فرستاده شده و گاهي براي حامل قول و پيام به کار برده مي‌شود.

تفاوت رسول و نبي

بنا بر ديدگاه علامه طباطبائي، نهايت آنچه از آيات قرآن در تفاوت بين رسول و نبي فهميده مي‌شود، همان تفاوت مفهومي است؛ يعني اينکه رسول شرافت وساطت بين خداوند و بندگان را دارد و نبي شرافت علم به خدا و اخبار الهي را داراست.

روايات در اين‌باره متعددند و از همه آنها برتري مقام رسالت بر مقام نبوت استفاده مي‌شود و همچنين به ‌دست مي‌آيد که نسبت بين نبي و رسول، عام و خاص مطلق است؛ به اين معنا که براي رسيدن به مقام رسالت بايد از مقام نبوت بهره‌مند بود؛ ولي اين‎گونه نيست که هر آن که به مقام نبوت رسيد، به مقام رسالت نيز دست خواهد يافت.

افضليت پيامبران در قرآن

آيات قرآني مربوط به اين مسئله را مي‌توان به سه دسته تقسيم کرد
دسته اول: آيات دال بر لزوم افضليت نبي به نحو مطلق
در اين بخش آياتي که در نگاه نخست بر برتري مطلق پيامبران دلالت دارند، آورده مي‌شوند:
1. (احزاب: 21)
در اين آيه پيامبر اکرم(ص) به نحو مطلق به عنوان الگو معرفي شده و الگو بودن، منحصر و مقيد به جنبه و بعد خاصي نشده است؛ پس به مقتضاي دليل عقل (قبح پيروي و امر به پيروي از مفضول و مساوي) اين آيه دال بر لزوم افضليت پيامبر است.
2. (نساء: 59)
3. (نساء: 80)
4. (تغابن: 12)
اين آيات بر لزوم اطاعت مطلق از پيامبر اکرم(ص) دلالت دارند و با توضيحي که در اول اين بخش در ذيل آيه 21 سوره احزاب داده شد، روشن است که لزوم اطاعت مطلق از پيامبر، ملازم با لزوم افضليت مطلق ايشان است؛
5. (نساء: 64)
در اين آيه شريفه نيز اطاعت از پيامبران هدف ارسال و بعثت آنها و بدون هيچ قيد و شرطي بيان شده است و باز به ملازمه عقليه (قبح امر به اطاعت از مساوي و مفضول)، لزوم افضليت انبيا روشن مي‌شود.
دسته دوم: آيات موهم عدم افضليت
در اين قسم، سخن درباره آياتي است که در نگاه نخست، انديشه عدم لزوم افضليت را تأييد مي‌کنند. براي نمونه به ذکر چند آيه بسنده مي‌کنيم:
اول: آن دسته آياتي که پيامبر اسلام(ص) را با وصف «امّي» توصيف مي‌کنند، از جمله:
1. (اعراف: 157)
2. (اعراف: 158)
واژه «أُمّي»، در بين عالمان لغت و مفسران نسبت به معناي آن، اقوال و احتمالات گوناگوني مطرح بوده و هست .در اينجا به مشهورترين احتمالات اشاره مي‌کنيم:
[احتمال] نخست اينکه [امّي] به معناي درس‌نخوانده است؛ دوم اينکه به معناي کسي است که در سرزمين مکه تولد يافته و از مکه برخاسته است؛ سوم به معناي کسي است که از ميان امت و توده مردم قيام کرده است؛ ولي معروف‌تر از همه، تفسير اول است که با موارد استعمال اين کلمه نيز سازگارتر مي‌باشد و ممکن است هر سه معنا با هم مراد باشد .
دوم: در نگاه نخست، آياتي که درباره داستان حضرت سليمان(ع) و هدهد وارد شده و توضيحاتي که مفسران ذيل اين آيات ارائه داده‌اند.
(نمل: 27).
بر اساس اين آيه، حضرت سليمان(ع)- با اينکه حکومتي يگانه داشت و زبان حيوانات و پرندگان را مي‌دانست- از برخي امور (قوم سبا) که ديگران نسبت به آنها آگاه بودند، اطلاعي نداشت و علاوه بر اين نمي‌دانست هدهد در خبري که از قوم و ملکه سبا مي‌دهد، راست‌گوست يا نه؛ و مي‌گويد درباره خبر تو تأمل مي‌کنم تا ببينم راست مي‌گويي يا از دروغ‌گويان هستي. اين آيه موهم برتري ديگران نسبت به انبيا و عدم لزوم افضليت انبياست؛ زيرا علم و آگاهي يک فضيلت و کمال به‌شمار مي‌آيد و در اين مورد خاص (قوم سبا) حضرت سليمان فاقد اين فضيلت بود؛ درحالي‎که هدهد واجد آن بود.
سوم: از ديگر آيات موهم عدم لزوم افضليت انبيا مي‌توان به اين دسته از آيات اشاره کرد:
1. (نحل: 43)
در اين آيه شريفه انبياي گذشته به عنوان «مرداني که به آنها وحي مي‌شد» معرفي مي‌شوند؛ يعني انبياي الهي از جهت مادي و ظاهري مانند ديگر افراد هستند و در سوره انبيا صريحاً آمده است: «ما پيش از تو، جز مرداني که به آنان وحي مي‌کرديم، نفرستاديم! ... آنان را پيکرهايي که غذا نخورند قرار نداديم! عمر جاويدان هم نداشتند!» (انبيا: 7-8). بنابراين به نظر مي‌رسد مانعي وجود ندارد که پيامبران از جهت ويژگي‌هاي بشري و مادي مساوي و حتي ضعيف‌تر از بقيه افراد باشند؛
2. (کهف: 110)
در اين آيه، نبي مکرم اسلام(ص) آن جهت که ايشان انسان است و داراي جسمي مادي مانند ديگر افراد، بنابراين محکوم به احکام و قواعد عالم ماده است و گرفتار تزاحمات آن مي‌شود و احتمال دارد افرادي از اين جهت مساوي بلکه برتر از ايشان باشند. در نتيجه افضليت انبيا از همه جهات و به نحو مطلق لازم نيست.
3.  (زخرف: 31)
از اين آيه روشن مي‌شود که پيامبر از نظر بهره و ثروت مادي و ظاهري، بر همه برتري نداشته است و ديگراني بوده‌اند که در اين جنبه بر ايشان برتري داشته‌اند. بنابراين برتري پيامبر به نحو مطلق ضرورت ندارد.
دسته سوم: آيات دال بر عدم افضليت برخي پيامبران
در اين بخش به آياتي که بر عدم افضليت برخي از انبيا دلالت دارند، مي‌پردازيم. خود اين آيات را مي‌توان به دو دسته تقسيم کرد:
الف) آيات دال بر برتري ديگران بر انبيا
در اين آيات، فضيلتي براي افراد غيرنبي ذکر مي‌شود که پيامبر فاقد آن فضيلت بوده است:
1. (بقره: 246-247). حکومت و سلطنتي که خداوند به شخصي عطا کند، مسلماً نشانه فضيلت و ويژگي خاصي براي آن شخص است و اينکه در زمان حيات پيامبري، حکومت و قدرت اداره جامعه از طرف خداوند سبحان به شخصي ديگر (طالوت) واگذار شود و آن نبي عاري از اين ويژگي باشد، دليل بر عدم لزوم افضليت مطلق نبي است؛ زيرا اگر افضليت نبي به نحو مطلق لازم مي‌بود، بايد خودش حاکم مي‌بود و عدم حکومت، دليل بر عدم لزوم افضليت نبي به طور مطلق و در همه ابعاد و شئون است؛
2. (کهف: 65- 68). در اينکه آيا حضرت خضر(ع)پيامبر است يا خير بين مفسران اختلاف‌نظر وجود دارد.
مي‌توان از آيات يادشده چنين استفاده کرد که حضرت موسي(ع) نسبت به حضرت خضر(ع) مفضول است و خضر بر او برتري دارد. حال آيا خضر(ع) به نحو مطلق بر حضرت موسي(ع) برتري دارد يا اين برتري از جهت و بُعد خاصي بوده است؟ آنچه از آيات مربوط، به‌ويژه آيه پاياني درباره داستان استفاده مي‌شود، اين است که حضرت خضر(ع) دست‌کم از جهت علم به تأويل و باطن امور بر حضرت موسي(ع) برتر بوده و در برخي روايات مربوط نيز به اين مطلب تصريح شده است.
ب) آيات دال بر وجود نقص در انبيا
اين دسته، آياتي هستند که بر وجود نوعي ضعف و نقصان در بعضي انبيا دلالت دارند که به ذکر دو نمونه از آنها بسنده مي‌شود:
1. (طه: 27-28).
بخش مورد بحث ما، عبارت «و گره از زبانم بگشاي» است که اگر مراد از گره زباني نقص در فصاحت باشد - با توجه به آيه 34 قصص همين احتمال درست به نظر مي‌رسد- چنين مسئله‌اي با لزوم افضليت نبي به نحو مطلق سازگار نيست.

2. (کهف: 60- 63).
ظهور اين آيات در اين است که حضرت موسي(ع) و همراهش (هر دو) ماهي خود را جا گذاشتند و فراموش کردند. اين نشان‌دهنده آن است که او هم مانند ديگر انسان‌ها از آن جهت که بشر است، داراي محدوديت‌هاي بشري بوده و لازم نيست در همه جهات از ديگران برتر باشد. برخي مفسران در پاسخ به اين پرسش که «مگر پيامبري همچون موسي(ع) ممکن است گرفتار نسيان و فراموشي شود؟» مي‌گويند: «مانعي ندارد [پيامبر] در مسائلي که هيچ ارتباطي به احکام الهي و امور تبليغي نداشته باشد يعني در مسائل عادي در زندگي روزمره گرفتار نسيان شود؛ مخصوصاً در موردي که جنبه آزمايش داشته باشد» .
در جمع‌بندي اين دسته از آيات، توجه به چند نکته بايسته است:
الف) افعال و صفاتي به خوب و بد (حسن و قبيح) متصف مي‌شوند که از اختيار و اراده انسان ناشي شده باشند.
ب) بايد ديد آيا عدم وجود برخي صفات در انبيا موجب نقض غرض از بعثت آنها مي‌گردد يا نه؟ اگر وجود نقص يا فقدان کمالي چنين لازمه‌اي را داشته باشد، به حکم عقل و نقل، انبياي الهي از آن منزه هستند؛ ولي اگر نقايص وجودي به اين حد نرسند، لطمه‌اي به هدف از بعثت وارد نمي‌کنند ، لطمه‌اي به نبوتش وارد نمي‌شود.
ج) نظام ارزشي اسلام بر اساس ايمان، عمل صالح و احساس مسئوليت بنا شده است و افضل مردم کساني‌اند که با اين ويژگي‌هاي اخلاقي شناخته شوند .
نتيجه‌گيري
در پاسخ به اين پرسش که آيا مطابق آيات قرآن، برتري انبياي الهي از افراد زمان خود در همه ابعاد ضروري است يا خير، توجه به چند نکته بايسته است:
1. فلسفه وجودي انبيا نماياندن راه کمال و سعادت به بشريت است.
2. چيزي براي انسان فضيلت به حساب مي‌آيد که برخواسته از اراده و فعل اختياري او بوده، با کمال نهايي‌اش در ارتباط باشد.
3. اموري از قبيل نژاد، زادگاه، فقر و ثروت، ويژگي‌هاي جسماني مانند کوتاهي و بلندي و حتي انسان بودن، ارزشي نيستند.
4. اما درباره صفات ارزشي، بررسي آيات ما را به اين نتيجه رساند که برتري انبيا در همه صفات ارزشي به نحو مطلق نه‎تنها ضرورتي ندارد و از آيات به ‌دست نمي‌آيد، بلکه عدم آن ثابت است؛
5. برتري انبياي الهي بر امت خود، در همه صفاتي که به بعثت و هدايت‌گري آنها مربوط باشد، ضروري است.
6. کسي که هادي و مربي فرد يا جمعي قرار مي‌گيرد، بايد نسبت به آنها از جهت هدايت‌يافتگي برتري داشته باشد. نهايت چيزي که از اين‌گونه آيات استفاده مي‌شود، لزوم برتري انبيا در امر هدايتگري است.
7. بنابراين به نظر مي‌رسد قلمرو افضليت انبيا رابطه مستقيمي با هدف بعثت آنها دارد.


1. دانشجوي دکتري کلام مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني
2. استاديار گروه کلام مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني

 

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی