مروری بر توطئهها علیه جان امام خمینی +عکس
در جریان کودتای نقاب (نوژه) نقشه به شهادت رساندن امام از طریق بمباران جماران طراحی شده بود اما با افشای این کودتا، به مرحله اجرا نرسید.
مرکز اسناد انقلاب اسلامی به بهانه طرح بمباران جماران در کودتای نقاب، به بازخوانی وجه مشترک تمام توطئهها علیه انقلاب اسلامی پرداخته است که متن آن در ادامه میآید.
وجه مشترک اغلب توطئهها و کودتاها در اوایل انقلاب، سوءقصد به جان امام خمینی بود. در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، دشمنان انقلاب به سردمداری آمریکا توطئه قتل امام را کلید زدند اما با توجه به نتایج و پیامدهای وسیع آن، از دست زدن به هر اقدامی منصرف شدند و تنها به بستن چند روزه فرودگاه بسنده کردند. در جریان کودتای نقاب (نوژه) نقشه به شهادت رساندن امام از طریق بمباران جماران طراحی شده بود اما با افشای این کودتا، به مرحله اجرا نرسید. علاوه بر این سازمان منافقین و گروهی از ضدانقلاب نیز در برهههایی به دنبال سوءقصد به جان امام بودند.
این نوشتار توطئهها علیه جان امام خمینی را به طور گذرا مرور میکند
نقشهای برای ربایش و به شهادت رساندن امام در کوران انقلاب
در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی و پیش از ورود امام خمینی به ایران، یکی از واپسین طرحها برای جلوگیری از پیروزی انقلاب اسلامی، به شهادت رساندن رهبری نهضت بود.
درحالیکه خبر بازگشت قریبالوقوع امام خمینی به میهن بعد از فرار شاه مخابره میشد، روز سوم بهمن 57 سران ارتش در یک گردهمایی با حضور ژنرال هایزر آمریکایی مسئله ممانعت از بازگشت امام خمینی را مطرح کردند.
براساس روایت هایزر: «... ربیعی طرفدار انجام اقدامات پیشگیرانه و جلوگیری از فرود هواپیماها در تهران بود. ربیعی، سه راه پیشنهاد کرد: رهگیری هواپیما و منحرف کردن آن به یک فرودگاه دیگر؛ پیدا کردن یک کشور ثالث که حاضر شود هواپیما را در سر راه رهگیری کرده و منهدم کند و راه سوم بستن باند فرودگاه.» همو ادامه میدهد: «مطبوعات خبر میدادند که پس از تهدیدهای جدید علیه جان [امام] خمینی، تعداد محافظان اقامتگاهش در پاریس دو برابر شده است. فرانسویها گله میکردند که این کار برای آنها بسیار گران تمام میشود. من ژنرالها را زیر فشار گذاشتم تا بدانم آیا اقداماتی علیه جان خمینی شروع کردهاند، کنایاتی دریافت کردم، ولی پاسخ روشنی نشنیدم. آنها گفتند گروهی در سوئیس وجود دارد که این نوع اعمال را انجام میدهد، اما من نمیتوانم قضاوت کنم که آن گروه با افسران تماس داشتند.»[1]
ابراهیم یزدی نیز در خاطرات خود به توطئههایی «خطرناک» و «مشکوک» به منظور «از بین بردن امام و اطرافیان ایشان» در نوفللوشاتو اشاره کرده است.
او همان روزها از طریق یکی از مقامات امنیتی فرانسه مطلع شد که برادر سپهید اویسی در فرانسه درصدد تحرکاتی است که جان امام را تهدید میکرد: «همین مقام اظهار داشت که حضور این شخص در نوفل لوشاتو در ارتباط با خبری مبنی بر ورود تعدادی از کوماندوهای ارتش ایران به پاریس از طریق لندن برای انجام عملیات ویژه در نوفل لوشاتو بود.»
همراهان امام که همزمان «متوجه رفت و آمدهای مشکوکی در یکی از خانههای حوالی اقامتگاه امام» شده بودند، مراقبتهای امنیتی را شدت بخشیدند. یزدی میگوید «در آن شبها و روزها چند مورد حوادث کاملا مشکوک اتفاق افتاد.» او بیش از این درباره «حوادث مشکوک» صحبت نمیکند اما عنوان مینماید که همین رخدادها موجب شد گروه شهید عراقی مراقبتها از منزل امام را افزایش دهند.[2]
برژینسکی، مشاور امنیت ملی در دوران کارتر نیز ذیل یادداشتهای خود به این توطئه اذعان دارد. او مینویسد: «... در ۲۲ ژانویه براون گزارش کرد، هایزر به او اطلاع داده که بختیار آماده مقابله با خمینی، هنگام بازگشت وی میباشد؛ هواپیمای او، از مسیر پرواز منحرف و پس از فرود اجباری، بازداشت خواهد شد. سئوال ما این بود که آیا ما آمادگی داریم که بختیار را در انجام این عمل تشویق کنیم و تصمیم او را قوت بخشیم؟ این موضوع طی دو روز بعد، میان ونس، براون و من مورد بحث و بررسی قرار گرفت...
روز ۲۳ ژانویه پیامی از سوی هایزر و سولیوان دریافت کردیم. در این پیام خواسته شده بود دستورالعملهای قبلی را تغییر دهیم و به آنها اجازه دهیم برای امکان برقراری ائتلاف میان نظامیان و عناصر مذهبی اقدام کنند. این پیشنهاد کارمان را پیچیدهتر کرد. ونس، قویا موافق این کار بود و من سخت مخالف بودم. ما، حتی بین خودمان در زمینه چگونگی پاسخ به تصمیم بختیار در مورد جلوگیری از بازگشت [آیتالله] خمینی، اختلاف نظر جدی داشتیم.
ونس عقیده داشت باید به بختیار و [امام] خمینی توصیه کنیم آیتالله به ایران مراجعت نکند. زیرا برخورد و درگیری برای هر دو طرف، فاجعه به بار خواهد آورد. من و براون بر این عقیده بودیم حالا که بختیار تصمیم به ایستادگی دارد، باید از او حمایت کنیم.
روزهای ۲۳ و ۲۴ ژانویه (۳ و ۴ بهمن ۱۳۵۷) جلسات متعدده گفتگو در این مورد، بین خودمان و نیز با حضور رئیس جمهوری داشتیم. هنگامی که من پرزیدنت را از طرح بختیار آگاه ساختم، واکنش اولیهاش بسیار مثبت بود و گفت: عالی است. اما ونس به شدت مخالفت کرد و گفت نتایج این امر منجر به اختلال و بینظمی وسیعی خواهد شد و حتی محتمل است [امام] خمینی به قتل برسد، و حوادث غیر قابل انتظاری پیشآمد کند.
ما تمام آن روز به گفتگو ادامه دادیم. براون و من گفتیم اگر بختیار قصد دارد [امام] خمینی را توقیف کند، باید بدین کار تشویق شود و افزودم: هرگونه اشاره مخالفی علیه آن از سوی ما، اشتباه بزرگی خواهد بود.
سرانجام به دلیل عدم توافق درباره این موضوع، نتوانستیم پیشنویس دستورالعمل مشخصی را تهیه کنیم و من ناگزیر، چند راه حل مختلف به رئیس جمهوری پیشنهاد کردم.
رئیس جمهور با پیشنویس پیشنهاد ونس مبنی بر اجرا نکردن طرح بختیار موافقت نکرد و طرح پیشنویس من و براون را با مختصر تغییراتی انتخاب نمود.
در حقیقت به بختیار، برای اجرای پیشنهادش، چراغ سبز داده شد. متاسفانه، [امام] خمینی بازگشت خود را به تأخیر نینداخت، هرچند بختیار در کشمکشهای اولیه به پیروزی روانی محدودی دست یافت، اما موضوع همچنان لاینحل باقی ماند.»[3]
در حقیقت هم کاخ سفید و هم سران ارتش شاهنشاهی به خوبی از عواقب و نتایج این توطئه آگاه بودند و میدانستند درصورت چنین اقدامی چه موج عظیمی در کشور شکل خواهد گرفت. آنها حتما به یاد داشتند که 15 سال قبل در نیمه خرداد 1342 انتشار خبر دستگیری امام خمینی چه موجی در کشور ایجاد کرد. حالا در آستانه پیروزی انقلاب، خبر ربایش و یا ترور این رهبر میتوانست خروشی سهمگین و غیر قابل کنترلی ایجاد کند.
طرح به شهادت رساندن امام در جریان کودتای نقاب
از بین بردن امام خمینی یکی از اهداف کودتای موسوم به «نقاب» در تیرماه 1359 بود. به اعتراف تیمسار محققی، از عوامل کودتای نقاب (نوژه) بمباران بیت امام از نخستین مراحل کودتا بود: «نقاطی که در طرح بود قبل از هر عملیات دیگر، منزل امام و بعد زدن باندهای مهرآباد [بود].»
به اعتراف ناصر رکنی «... از بین بردن امام یکی از مهمترین هدفهای کودتا بود و برای اجرای آن بیش از سایر هدفها هواپیما و مهمات سنگین در نظر گرفته شده بود.»[4]
برای این منظور سه هواپیما قرار بود بعد از آغاز کودتا، به بمباران جماران بپردازند. هواپیمای اول به خلبانی سروان نعمتی ماموریت داشت 4 بمب 750 پوندی بر روی هدف رها کند. هواپیمای دوم دو عدد موشک شلیک میکرد. (جماران تنها هدفی بود که قرار بود در روند کودتا از موشک برای تخریب آن استفاده شود) و ماموریت هواپیمای سوم پرتاب چهار بمب خوشهای بود.
پس از پایان بمبارانهای مکرر و متنوع جماران، هواپیماها میبایست محدوده بمباران شده جماران را زیر رگبار مسلسل میگرفتند و چنانچه میزان انهدام را کافی تشخیص نمیدادند از هواپیماهای دیگر کمک میگرفتند.[5]
اگرچه این توطئه با افشا شدن کودتای نقاب هرگز اجرایی نشد، اما ابعاد وسیعی داشت و نشان از توطئهای خطرناک میداد که در صورت اجرا، فاجعهای عظیم را رقم میزد.
طرح ترور امام قبل از فاجعه 8 شهریور
یکی دیگر از نقشههای سوءقصد به جان حضرت امام، قبل از فاجعه 8 شهریور 1360 و این بار از سوی سازمان مجاهدین خلق (منافقین) طراحی شد. به گفته نزدیکان امام خمینی، مسعود کشمیری (عامل شهادت شهیدان باهنر و رجایی) چندی قبل از انفجار دفتر نخستوزیری، با کیفی حاوی مواد منفجره قصد ورود به بیت امام خمینی را داشت.
مرحوم حاج احمد خمینی در این رابطه میگوید: «... آن شخص که با منافقین کار میکرد، یعنی کشمیری بنا بود یک چمدان مواد منفجره را بیاورد و در کنار حضرت امام بگذارد، در زمانی که ریاست جمهور، رییس مجلس و نخستوزیر و وزرا خدمت حضرت امام میآمدند... [از] سه راه بیت حضرت امام آمدند گفتند: آقای کشمیری با یک ساک هست همراه رئیس و نخست وزیر و وزرا که در آن ساک وسایل و چیزهایی که بناست یادداشت کنند قرار دارد... گفتند نه ما (به دلیلی ممنوعیت ورود هر نوع کیف و بسته) اجازه نمیدهیم...
کشمیری از ترس اینکه نکند آن چمدان را در (محل حفاظت) سه راه بیت بگذارد و خودش بیاید، در آنجا بچههای حفاظت بیت به آن ساک مشکوک شوند و مسئله روشن شود، به عنوان اعتراض، همراه کیفش برگشت. همان کیف در نخستوزیری جلوی مرحوم رجایی و باهنر گذاشته شد و آنجا را منفجر کرد و این دو شهید بزرگوار را از دست ما گرفتند.»
روایت یکی از پاسداران و محافظان بیت امام خمینی نیز در این رابطه شنیدنی است. محمدتقی رضایی کوپایی میگوید: «شهید رجایی رئیسجمهور و شهید باهنر نخستوزیر چند روز قبل از شهادتشان به جماران آمدند تا به خدمت امام برسند. پس از طی مراحل معمول بازرسی به مقابل درب حسینیه رسیدند. کشمیری ملعون که همراه آقای رجایی بود اشارهای به ایشان کرد. رئیسجمهور برگشت و خطاب به ما و تیم بازرسی گفت: بگذارید ایشان بیاید.»
او ادامه میدهد: «تا آقای رجایی و باهنر با عجله داخل منزل امام شدند، خیال ما راحت شد، چون در غیر این صورت ممکن بود در حضور آقای رجایی و بهخاطر اینکه حرف رئیسجمهور بر زمین نماند ناچار شویم احیانا کشمیری را بدون بازرسی به بالا بفرستیم. پس از آنکه رئیسجمهور از دید ما دور شد، کشمیری را برای بازرسی نگه داشتیم و به او گفتیم باید کیف سامسونتی را که به همراه داری باز کنی تا محتویات درون آن را بازرسی کنیم.
او هم شروع کرد به جوسازی که میدانید که من کی هستم؟ من دبیر شورای امنیت هستم و نباید بازرسی بشوم و به شما هم اجازه نمیدهم این کیف سامسونت را بازدید کنید چون متعلق به رئیسجمهور است. بعد با سروصدا گفت: حتی خود من هم اجازه بازکردن آن را ندارم چه برسد به شما.
به ایشان گفته شد ما باید این کیف را بازرسی کنیم. اگر قرار شد بازرسی نکنیم به آقای رجایی بگویید به حاج احمدآقا بگوید و ایشان اجازه بدهند. در این صورت ورود شما بدون بازرسی به محضر امام بلامانع است. موضوع زیاد به طول انجامید.
آقای کشمیری با سر و صدا از آقای رجایی که به روبروی حسینیه رسیده بود خواست به ما بگویند او را بدون بازرسی بالا بفرستیم. آقای رجایی تا صدای او را شنید گفت: ایشان را بفرستید بیاید. ما هم گفتیم چشم. تا آقای رجایی به دفتر امام وارد شد به کشمیری گفتیم شما حتماً باید بازرسی بشوی. او هم که سعی میکرد خودش را عصبانی نشان بدهد شروع کرد به فحاشی کردن و بعد هم محل نگهبانی را ترک کرد و رفت.»[6] بدین ترتیب این توطئه نیز با هوشیاری پاسداران بیت نقش بر آب شد.
کشف توطئه بزرگ در سال 61
روز 17 فروردین 1361 بود که صادق قطبزاده به جرم توطئه نظامی به منظور براندازی جمهوری اسلامی بازداشت شد. کم کم مشخص شد یکی از اهداف این توطئه، از بین بردن امام خمینی بوده است. قطبزاده در اعترافاتش که از تلویزیون پخش میشد در این باره گفت: «از مدتی قبل، حدود 3 ماه قبل، از یک سازمان افسری با من تماس گرفتند و بحث و گفتگویی پیرامون تحلیل ما از مسائلی که فعلاً در کشور ما میگذرد، شد.
در این تحلیل من یک مقدار نقطهنظرهایی داشتم و آنها هم به همچنین. بعد از قبول نقطهنظرهای من و چارچوبی که باید در آن باشیم، بحث و گفتگو راجع به قصد براندازی حکومت و نه نظام جمهوری شد که در اطراف بیت امام چه میتوان کرد و بر اساس این، بحث اول آنها صحبت از محاصره بود و آنها دربارهی محاصره نقشهای میخواستند.
من این نقشه را توسط یکی از دوستان که تهیه شده بود به آنها دادم. یک نقشه عادی بود. آنها گفتند که این نقشه به نظر ما درست نمیآید و بنابراین لازم است که ما از نزدیک برویم و آنجا را ببینیم. آنها رفتند و من یکی از دوستانی که در آنجا منزلی بغل منزل امام داشت. معرفی کردم و اینها رفتند و آن منزل را دیدند. در مراجعت وقتی نشستیم، صحبت کردیم، گفتند که این منزل محل بسیار مناسبی است برای انفجار.»
وی درباره هدف آن بمباران تصریح کرد: «هدف از بین بردن همه سران حکومت من جمله امام [بود].» بنابر اعترافات قطب زاده قرار بود بیت امام را «از دو طریق بکوبند: یکی با توپخانه، یکی هم احیاناً با انفجار از داخل آن منزل.»
وی ادامه می دهد: «آنها رفتند و نقشه را بررسی کردند و هفته بعد آمدند و گفتند که ما فکر کردیم که هم نقشه کوبیدن آنجا باشد و هم به حالت خونخواهی امام، بقیه کارها را انجام بدهیم و مردم هم در این باره بیایند و در واقع گیج بشوند که به کدام سمت بروند...»[7]
او درباره نحوه بمباران بیت امام صراحتا اعتراف کرد: «صحبت از این شد که میشود مواد منفجره را برد. صحبت از این بود که توسط مصالح ساختمانی که به آنجا میرود [برده شود] این آقایی که یکی از این افسرهاست گفت: من متعهد میشوم که از طریق مصالح ساختمانی، مواد منفجره را به داخل منزل ببرم، ولی خود او هم بعد از مدتی اصولاً به این نتیجه رسیده بود که فقط راهش کوبیدن از دور است و از نزدیک امکاناتش بسیار ضعیف است.»
این توطئه نیز با هوشیاری نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی کشف شد و توطئهای دیگر علیه نظام از طریق به شهادت رساندن امام برملا گشت.
پینوشتها:
1- ماموریت به تهران (خاطرات ژنرال رابرت هایزر)، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص182
2- آخرین تلاشها در آخرین روزها (خاطرات دکتر ابراهیم یزدی)، تهران: قلم، صص 176-174
3- غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی 25 ساله ایران، تهران: رسا، صص 919 و 920
4- کودتای نوژه، تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص 216
5- همان، ص 215
6- تشنه و دریا (خاطرات یکی از پاسداران بیت امام، محمدتقی کوپایی)، تهران: عروج، صص 145 و 146
7- خاطرهها (خاطرات محمدمهدی ریشهری)، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص 204-202
ارسال کردن دیدگاه جدید