از «مظلوميت» بهشتی در فتنه اول تا «اقتدار» خامنه‌ای در فتنه سوم

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران، گذشته از دوران اولیه‌ی استقرار نظام و نهادسازی یعنی حدوداً تا سال 60، سه دوره‌ی فتنه را پشت سر گذاشته‌ایم. دوره‌ی اول در سال 60 رخ داد و مربوط به تقابل بنی‌صدر با انقلابیون حقیقی بود. دوره‌ی دوم در سال 78 حادث شد و ماجراهای کوی دانشگاه را شامل می‌شود. دوره‌ی سوم هم که مربوط به حوادث پس از انتخابات سال 88 است.

بولتن نيوز: مسئله‌ی اصلی در دوره‌ی اول فتنه‌های مربوط به انقلاب اسلامی، بحث تقابل انقلابیون حقیقی و مبارز با آنهایی‌‌ست که نه تنها در راه استقرار جمهوری اسلامی هیچ مبارزه‌ای نکرده بودند، بلکه با رویکرد ملی‌گرایانه و لیبرالیستی خود، در صدد بودند تا مسیر انقلاب را منحرف سازند. انقلابیون حقیقی که طیف نیروهای حزب جمهوری اسلامی را شامل می‌شد، به رهبری آیت‌الله بهشتی در یکسوی مسائل انقلاب قرار داشته و طیف نیروهای ملی‌گرا و لیبرال به رهبری آشکار بنی‌صدر و البته رهبری پنهان بازرگان، در سوی دیگر این مسائل قرار داشتند.

آنچه باعث می‌شود تا این دوره را دوره‌ی اول فتنه قلمداد کنیم، وجود جو کاملاً ساختگی و سنگین علیه انقلابیون حقیقی‌ست که از سوی طیف بنی‌صدر ایجاد شده بود که تا پیش از آن سابقه نداشت. مسلماً با توجه به تضادهای موجود بین این دو طیف (تضادهایی که بنابر قول آیت‌الله مهدوی کنی وزیر کشور وقت، از اختلاف سلیقه گذشته و به تضاد در مبانی اعتقادی کشیده شده بود) و قرار داشتن قدرت و امکانات فراوان در دست طیف بنی‌صدر (به علت قرارداشتن در رأس قوه‌ی مجریه و داشتن اختیار فرماندهی کل قوا) با بالا گرفتن اختلافات از یکسو و حل نشدن این اختلافات از سوی دیگر، بدیهی‌ می‌نمود که ملی‌گرایان و لیبرال‌مسلکان شروع به تخریب طرف مقابل کنند.

 

متأسفانه طیف بنی‌صدر آنچنان در تخریب نیروهای حقیقی انقلاب موفق عمل کرده بودند که ذهنیت عموم مردم نسبت به روحانیت مبارز و در رأس آنها آیت‌الله بهشتی کاملاً شکل گرفته و مغرضانه بود. وجود و سنگینی این جو غبارآلود به نحوی بود که شنیدن لعن و نفرین مردم علیه انقلابیون حقیقی و شخص آیت‌الله بهشتی (به عنوان کسی که مانع فعالیت‌های رئیس‌جمهور محبوب، بنی‌صدر است) کاملاً عادی می‌نمود و مدافعین این بزرگواران، در اقلیت به سر می‌برند.

در تاریخ انقلاب اسلامی و خاطرات بزرگان آن فراوان نقل شده که با وجود سیل سهمگین تهمت‌ها و دشنام‌ها که نیروهای وفادار به امام خمینی (ره) را نشانه رفته بود، از سوی ایشان هیچ نوع بداخلاقی علیه طیف بنی‌صدر ثبت نشده است. بارها به آیت‌الله بهشتی توصیه شد که لااقل به امام گلایه کنید، اما ایشان از این کار هم خودداری نموده و در شرایطی که همه‌ی کارهای انقلاب روی دوش ایشان و یاران واقعی‌شان افتاده بود و از سوی دیگر، همه‌ی دشنام‌ها و لعن و نفرین‌ها، نثار ایشان می‌شد، "صبر" تنها "سیاستی" بود که ایشان اتخاذ کردند.

اما همانطور که بنابر وعده‌ی الهی، خورشید پشت ابر باقی نمی‌ماند، بعد از حوادث 19 اسفند دانشگاه تهران، شرایط جامعه به سمت از بین رفتن غبارهای فتنه سوق پیدا کرد. طیف بنی‌صدر که تنها به دلیل محبوبیت کاذب و کاملاً ساختگی خود بر گرده‌‌ی ملت سوار شده بودند و افکار عمومی را به هر سو که می‌خواستند می‌کشاندند، با صبر پیشگی مظلومان انقلاب، اعمالی را مرتکب شدند که هیچ شاهدی به اندازه‌‌ی آن اعمال نمی‌تواست، پرده از چهره‌ی کثیف‌شان بردارد.

حوادث 19 اسفند دانشگاه تهران و بی‌تدبیری رئیس جمهور در سر و سامان دادن به اوضاع جنگ و سلب اختیار فرماندهی کل قوا از جمله‌ی این اعمال آگاهی بخش است. اما سنگینی فتنه آنچنان بود که نیاز به یک اتفاق بزرگ کاملاً حس می‌شد. از طرف دیگر، گویی تنها راه اثبات مظلومیت و حقانیت آیت‌الله بهشتی و یاران‌شان و تنها راه بیدار شدن مردمی که نزدیک بود به چاه ملی‌گرایان و لیبرال‌مسلکان بیافتند این بود که خون این عزیزان جاری شده و شهادت‌شان، بزرگترین شاهد حقانیت‌شان و تکان‌دهنده‌ترین تلنگر بیداری مردم باشد.

در نتیجه، تاریکی و ابهام فتنه‌ی اول مربوط به جمهوری اسلامی از بین رفت اما با هزینه‌ای گزاف که آن هزینه چیزی نبود جز شهادت آیت‌الله بهشتی و هفتاد و تن از یاران‌شان. به نظر می‌رسد شرایط اجتماعی ایران و قدرت نظام جمهوری اسلامی در آن برهه به شکلی بود که راه گریزی جز این شهادت را پیش پای فرزندان انقلاب قرار نمی‌داد.

اما با گذشت سی‌سال از فتنه‌ی اول، مواجه شدن با دو موج فتنه‌ی دیگر و مقایسه‌‌ی این مقاطع تاریخی با یکدیگر، به نظر می‌رسد شرایط جمهوری اسلامی کاملاً تغییر کرده و با ایجاد جو ابهام در جامعه از سوی دشمنان داخلی و خارجی، هزینه‌ی بر طرف کردن فتنه توسط نظام پایین آمده است. برای مثال کافی‌ست مقایسه‌ای بین شرایط آن روز شهید آیت‌الله بهشتی با شرایط فتنه‌ی سوم (فتنه‌ی 88) داشته باشید. همانطور که همه‌ی ما از مسائل فتنه‌ی 88 باخبر هستیم، به خوبی می‌دانیم که هدف از ایجاد این فتنه، نه بحث تقلب در انتخابات که بحث ضربه وارد کردن به جایگاه ولی فقیه و رهبری آیت‌الله خامنه‌ای بود.

مدعیان بروز تقلب در انتخابات که در اوایل کار با پنهان نمودن چهره‌ی واقعی خود توانسته بودند میلیون‌ها نفر را در سراسر کشور تحت نفوذ خود قرار دهند، با اینکه در پشت پرده، اهداف اصلی‌شان را دنبال می‌کردند و تا جای ممکن به نظام و رهبری ضربه می‌زدند، اما با ادعای تقلب در انتخابات و پس گرفتن حق مردم، نه تنها دچار مشکل نمی‌شدند بلکه جایگاه قبلی‌ خود را حفظ کرده و همچنان گردن‌کشی می‌کردند.

اصلی‌ترین کار فتنه گران در ماجراهای پس از انتخابات 88 این بود که وجود همه‌ی ناعدالتی‌های ساختگی را به رهبری منتسب کنند و با ایجاد جوی که در آن از یکسو حق مردم خورده شده و عده‌ای دنبال پس گرفتن آن بوده و در این راه دچار مشکلات فراوان می‌شوند و از سوی دیگر نظام و رهبری به هیچ وجه تمایلی به پس دادن حق مردم ندارند، به اهداف کثیف‌شان برسند. اما با گذشت زمان و صبرپیشگی رهبر انقلاب، فتنه‌گران موج سوم نیز مانند بنی‌صدر و عُمّالش، با اعمالی که همه از آن باخبریم، چهره‌ی واقعی خود را نشان دادند.

حوادث روز قدس، 13 آبان و عاشورای 88، از جمله اتفاقاتی بود که تصویر واقعی فتنه‌گران را به طرف‌داران بی‌خبر از همه‌ جای ایشان نشان داد و افکار عمومی متوجه شد که همه‌ی ادعاها و تهمت‌های فتنه‌گران، دروغی بیش نیست و غبار فتنه به سمت نشستن رفت. اما این‌بار و برخلاف موج اول فتنه که هزینه‌ی برطرف شدن آن، شهادت آیت‌الله بهشتی و یارانشان بود، شاهد چنین هزینه‌ی گزافی نبودیم و به لطف الهی، نظام جمهوری اسلامی با کمترین هزینه‌ی ممکن و بالاترین سطح آگاهی‌بخشی، از شرّ موج سوم فتنه رهایی پیدا کرد.

مقایسه‌ی بین موج اول و سوم فتنه در تاریخ جمهوری اسلامی، نتایج فراوانی به همراه دارد.اما به نظر می‌رسد مهمترین چیزی که در این مقایسه خودنمایی می‌کند، پایین آمدن هزینه‌ی دفع فتنه‌ها توسط نظام است که بدون شک مرهون بالا رفتن آگاهی سیاسی مردم است. مردمی که همواره در کنار جمهوری اسلامی بوده و با وجود انواع فشارهای اقتصادی و سیاسی، دست از آن نکشیده‌اند و برخلاف نظر برخی که عموم مردم را از نظر سیاسی پس‌رفته تصور می‌کنند، ثابت کرده‌اند که شعور سیاسی خود را نسبت به دوران پیروزی انقلاب ارتقا بخشیده‌اند و دیگر فریب بنی‌صدرها را نخورده و برای درک حقانیت بهشتی‌ها، احتیاجی نیست که هزینه‌ای گزاف پرداخت شود. بهشتي از آن جهت مظلوم زيست و مظلوم شهيد شد كه دشمنان انقلاب توانسته بودند با پروپاگانداي گسترده‌ي خود، افكار عمومي و مردم جامعه را عليه او بدبين كنند. اما در فتنه‌ي 88 به دليل حضور ميليوني مردم و افزايش شعور سياسي‌شان، به جاي آنكه فتنه، موجبات فروپاشي نظام را عملي كند به تعبير رهبرانقلاب باعث «واكسينه كردن» نظام و شناخت «ميكروب‌هاي سياسي» شد. و حالا ديگر دوران مظلوميت تمام شده و «عصر اقتدار» است. حالا ديگر به جاي مظلوميت بهشتي، اين اقتدار «وليّ زمان» است كه رخ مي‌نماياند.

 

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی