نقد و بررسی فیلمهای چهارگانهی (گرگ و میش؛ twilit) ش5
نگاه آدمی به دنیای اطراف خود، دیدش به وجود خویشتن و خواستههایش از دنیا و خود، جهانبینی یک انسان را شکل میدهند. این جهانبینی بیشترین تأثیر را در تصمیمات، انگیزهها، غمها، شادیها و خلاصه، تمام زندگی انسان میگذارد.
مقالهي پنجم: آرمانشهر دراکولایی
از گذشته، خوناشامان سوژهی بسیاری از فیلمهای سینمای جهان بودهاند. در مقالات قبل به بررسی و مقایسهی دو سبک از این نوع فیلمها پرداختیم. زیبانگاری، سبک زندگی مصرفگرایانه، خانواده محوری و عشق، مباحثی بودند که در چهار مقالهي قبل به تفصیل مورد مداقه قرار گرفتند. این مقاله، با بررسی سری فیلمهای (گرگ و میش1)، مباحث زیربنایی و محورهای فکری فیلم را کندوکاو نموده و به جمعبندی کلی از مقالات قبل میپردازد.
داستان فیلم (گرگ و میش)، داستان خوناشامی به نام ادوراد است که در خانوادهای ثروتمند و پرمحبت زندگی میکند. بلا، انسانی است که عاشق ادوارد شده و با او ازدواج میکند. بلا پس از آن که صاحب فرزندی نیمه انسان- نیمه خوناشام میشود، میمیرد؛ اما ادوارد با تبدیل او به یک خوناشام، نجاتش میدهد. زندگی آنان با عشق ادامه مییابد اما دردسرها همچنان پایانی ندارد.
1- قدرت رسانه: تبدیل دراکولای شیطانی به فرشتهای محبوب !
در چهار مقالهي قبل با ذکر دلایل کافی به این نتیجه رسیدیم که در فیلمهای سابق، در مجموع خوناشامان موجوداتی منفی و شیطانی به تصویر کشیده شدند. اما در سری فیلمهای (گرگ و میش) خوناشامان همچو فرشتگانی به نمایش درآمدهاند که هر بینندهای را مجذوب خود میسازند. این زیباسازی، از طریق انتخاب بازیگرانی با چهره و اندامی جذاب و مناسب، نسبت دادن خصوصیات تام انسانی و مثبت به آنان، مانند اوج داشتن محبت و عاطفهی خانوادگی و عشقی سرشار، ثروتهای کذایی و... انجام شد.
اما جنبهی پنهان و مهم این زیباسازی، تأثیرات روانی آن بر مخاطبان است. به دلیل تصویرسازی فیلمهای سابق خوناشامی، برای عموم مخاطبان، شیطانی و هیولاصفت بودن خوناشامان امری بدیهی بوده است. اما به نظر میرسد فرشتهگون شدن این موجود ذاتاً شیطانی در نگاه مخاطب، و الگو شدن خوناشام، تأثیر شگرفی بر او خواهد داشت. از این تأثیرات به چند مورد اشاره میشود:
اول، سبک زندگی. زمانی که موجودی برای مخاطب زیباسازی شد، الگوسازی صورت میگیرد؛ آن گاه سبک زندگی او به راحتی به مخاطب القاء میگردد. آن گاه بدون آن که مخاطب متوجه باشد، سبکی از زندگی که سالم یا ناسالم بودن آن سنجیده نشده است، و در غالب اوقات ناسالم است به ضمیر ناخودآگاه او تلقین گردیده و جای میگیرد.
دوم، جابجایی هنجارها. زمانی که هنجارها و ناهنجارها در ذهن آدمی جابجا گردد، فطرت او دستخوش تغییر گردیده و فاجعهی دوری از انسانیت رخ میدهد. چرا که هنجارهای انسانی غالباً در فطرت همهی انسانها ثابت است و زمانی که تغییری در فطرت آنان صورت گیرد، انسان از زندگی حقیقیاش فاصله خواهد گرفت. هنجار مطلوب انسان بودن و ناهنجار نامطلوب شیطان بودن، شاخصههایی است که در این فیلم جابجا میشوند: مطلوب، الگو و قهرمان شدن دراکولا، و نامطلوب شدن انسان بودن. همان طور که در تمام فیلم، شاهد تمایل شدید بلا برای خوناشام شدن بودیم.
فیلم اول (گرگ و میش)، دقیقه 1:50.
بلا: « ادوارد، چرا منو نجات دادي ؟ ...اگه ميزاشتي زهر اثرش رو بکنه، الآن منم مثل تو بودم...»
ادوارد: « من نميتونم اجازه بدم که زندگي تو پايان داشته باشه. »
بلا: « من بالأخره ميميرم... هر لحظه بهش نزديکتر ميشم... پيرتر ميشم.»
ادوارد: « اين راهيه که هر کسي بايد طي کنه...»
بلا: « من تصميم گرفتم (که خوناشام بشم)»
ادوارد: « پس اين چيزي بود که تو رؤياشو داشتي... تبديل به هيولا شدن.»
بلا: « من رؤياي اينو دارم که براي هميشه با تو باشم.»
2- حقیر و بیارزش شدن « انسان » ضعیف، در مقابل « فرا انسان » قدرتمند و قهرمان
انسان به ما هو انسان، موجودی با شرافت و مقدس است. خصوصاً در اندیشهی اسلامی، که انسان را خلیفه الله و بهترین مخلوقات میداند. اما به نظر میرسد که فیلم با نمایش یک انسان و یک فرا انسان در کنار هم، به مقایسهای پنهانی این دو موجود پرداخته است. یعنی بدون آن که سخنی به میان آید، ذهن شخصیت اصلی، بلا، و نیز ذهن مخاطب، در جدالی میان انسان بودن و نبودن درگیر میشود. آن گاه با نمایش ضعفهای انسانی، قدرتهای خارقالعادهی فرا انسان را پررنگتر میسازد؛ با تأکید بر نازیبا و ترسناک بودن فناپذیری یک انسان، زیبایی و شگفتانگیز بودن ابدیت فرا انسان را به رخ میکشد؛ و با حقیر نشان دادن انسان، فرا انسان را الگو و قله قرار میدهد.
فیلم دوم (ماه نو)، دقیقه 17، بلا خطاب به ادوارد:
« تو نميتوني از من محافظت کني از هر چيزي. در نتيجه يه چيزي هست که بالأخره ما رو از هم جدا ميکنه... ميتونه يه حادثه باشه... يا يه بيماري... يا حتي پيري... تا وقتي که من يه انسانم؛ و تنها راه حلش اينه که منو تبديل کني.»
«... اگه يه پيرزن بشم، ديگه منو دوست نداري.»
فیلم دوم (ماه نو)، دقیقه 1:39، بلا خطاب به ادوارد:
«... چون دوست داشتن من برات مهم نيست. من هيچي نيستم...يه انسانم. هيچي نيستم.»
فیلم چهارم - قسمت اول (سپیده دم)، دقیقه 9، بلا خطاب به رزالی:
« فقط به خاطر بياحتراميم به فناپذيري و انسان بودن از دستم ناراحتي ؟»
نمونه بارز دیگر، تغییر بلا در فیلم چهارم (سپیده دم) است. زمانی که خوناشام شدن، مایهی زیبایی هر چه بیشتر، ترمیم دردها و زخمها، جاودانگی در عمر و زیبایی و عشق، قدرت فوقالعاده، سرعت بالا و بروز استعدادهای منحصر به فرد است. به ویژگیهای بلا، زمان انسان بودن و بعد از آن دقت کنید:
بلای انسان:
دست و پا چلفتی، ضعیف، چهرهای معمولی، چشمانی تیره، پر از درد و رنج، تنها و رنج کشیده...
بلای خوناشام:
پر قدرت، زیبا، نبود رنج و دردهای انسانی، سرعت بالا، ظهور استعدادهای خارقالعاده، کنترل بر قدرتها و تمایلات حیوانی و...
نمونهی دیگر، نوع زاویهی دید دوربین است. همان طور که میدانید زاویهی دید دوربین، معانی خاصی دارد. در این فیلم در غالب اوقات، زمانی که دوربین تصویر بلا – به عنوان یک انسان - را میگیرد، زاویهای سرپایین دارد. این زاویهی دید، القاءکنندهی حس تحقیر سوژه و کوچک بودن او نسبت به شخص مقابل است.
در مقابل زمانی که تصویر ادوارد – به عنوان خوناشام - را میگیرد، زاویهی دوربین سربالا است. زاویهای که معمولاً برای برتر و غالب نشان دادن سوژه استفاده میشود. این مسأله، در مورد نوع کنار هم قرار گرفتن بلا و ادوارد نیز صادق است. عموماً جهت نشستن یا ایستادن بلا متمایل به سمت ادوارد است، که نشانهی تمایل درونی بلا به سمت او است.
فیلم اول (گرگ و میش)، دقیقه 20:
فیلم اول (گرگ و میش)، دقیقه 31:
فیلم اول (گرگ و میش)، دقیقه 1:00؛ به زاویهی نشستن بلا و ادوارد توجه کنید:
3- جهان بینی
نگاه آدمی به دنیای اطراف خود، دیدش به وجود خویشتن و خواستههایش از دنیا و خود، جهانبینی یک انسان را شکل میدهند. این جهانبینی بیشترین تأثیر را در تصمیمات، انگیزهها، غمها، شادیها و خلاصه، تمام زندگی انسان میگذارد. زمانی که در فیلم، ادوارد – به عنوان یک خوناشام و با دنیایی کاملاً فرا انسانی - محبوب و الگویی برای یک انسان قرار میگیرد و تمام فیلم حول محور این عشق میگردد، مخاطب نیز با بلایی هم ذات پنداری میکند که مجذوب ادوارد شده است.
چرا که قهرمان فیلم، ادواردی است که زندگیاش الگوسازی شده؛ آن گاه بلا – که مخاطب، خود را مانند او یک انسان ضعیف میبیند - عاشق او و خوناشام شدن میشود؛ دنیای انسانیای که بلا میبیند دنیایی سراسر سختی و درد و غم است؛ آنگاه دنیای خوناشامی را هم چون کمالی برای زندگی خود مییابد که از درد و رنجهای انسانی تهی است و از قدرت و ثروت و زیبایی و عشق و... سرشار است. یعنی مخاطب، جهان بینیای را دریافت مینماید که تمام آمال و آرزوهایش یک زندگی دنیایی مادیگرای ابدی است؛ یعنی کمال خود را در پول، زیبایی، ابدیت، قدرت و... میبیند.
بنابراین مخاطب از این جهانبینی تأثیر گرفته و با نگاه دیگری به دنیا مینگرد. این جهانبینی که زندگی انسانی را زشت، و زندگی فرا انسانی - خوناشامی - را زیبا و هدف جلوه میدهد، بسیار تلخ و مضر است؛ چرا که این جهان بینی:
1. انسان بودن را میکوبد و تحقیر میکند.
2. باعث میشود که مخاطب در ناخودآگاه خود از انسان بودن منزجر شده و به دنبال چیزی فراتر از خود باشد.
3. این احساس، انسان را به جستجوی روشهای کسب قدرت – حتی از طرق شیطانی - ترغیب مینماید.
4. کمال انسان را بسیار حقیر دانسته و محدود به زندگی مادی بیارزش دنیا میسازد. جهان بینیای که انسان را تنها محدود به زندگی دنیا میداند، او را کوچک و حقیر تصور کرده است؛ و زمانی که همهی لذتها را در این دنیا میبیند و به دنیای دیگری عقیده ندارد، در حقیقت از همهی ماوراء جدا شده و از انسان موجودی پست – همسان دنیا - فرو گذارده است.
5. با توجه دادن او به زندگی منحصر در دنیا و دنیامدار، او را از زندگی اصلی اخروی غافل میسازد. وقتی قلهی کمال او را در قدرت ناچیز دنیایی و سرعت بالا و نامیرا بودن و ثروت محدود میداند، قدرتهای روحی سرشار و با عظمت او را نادیده گرفته و به خاطر غافل کردن انسان از « خود حقیقی »اش، به او ظلم کرده است.
در حالی که در جهانبینی اسلامی، انسان به مثابه برترین مخلوقات است که همهی ارزشها و قدرتها و زیباییها را به صورت منفعل در درون خود دارد، و با تلاش خود میتواند همهی آنها را شکوفا سازد؛ آن گاه با تلاش در دنیا، به زندگی ابدی و بهشت اخروی میرسد که هیچ رنجی در آن نیست و سرشار از معرفت و عشق به خداوند است؛ زندگیای که منحصر در دنیای کوچک و محدود دنیا و لذتهای مختصر و تمام شدنی آن نیست.
در پایان لازم به ذکر است که این پنج مقاله، مدعی تمام کردن مطلب و پوشش دادن نقادانه و مدقانه همهی محتوای این سری فیلمها نیست؛ بلکه با ذکر این مطالب، در پی ایجاد سؤال و چالشهایی در ذهن خوانندهی گرامی است تا با تفکر بر روی مؤلفهها، این فیلم و دیگر فیلمها را با نگاهی دقیقتر بنگرد. امید است که این مقالات، زنگ خطری باشد برای خوانندگان، تا در پی کسب معارف حق و تحقیق بیشتر در باب خطرات رسانه باشند.
به کوشش خانم راضیه سادات تنکابنی و فائزه حسينخاني
---------------------------------
پاورقی:
1. گرگ و میش (The Twilight Saga) سری فیلمهایی از شرکت سامیت اینترتینمنت (Summit Entertainment) میباشد که براساس رمانی به همین نام، توسط نویسنده آمریکایی استفانی میر نوشته شده است. در این فیلم بازیگرانی همچون کریستن استوارت، رابرت پتینسون و تیلور لاتنر ایفای نقش نمودهاند.
اولین فیلم با نام گرگ و میش (The Twilight Saga) و به کارگردانی کاترین هاردویک در ۲۱ نوامبر ۲۰۰۸ اکران شد.
دومین فیلم آن با نام ماه نو (new moon) به کارگردانی کریس ویتز در ۲۰ نوامبر ۲۰۰۹ اکران شد.
سومین فیلم با نام کسوف (Eclipse)، به کارگردانی دیوید اسلید در ۳۰ ژوییه ۲۰۱۰ اکران شد.
چهارمین فیلم، گرگ و میش: سپیدهدم (The Twilight Saga: Breaking Dawn) محصول سال ۲۰۱۲-۲۰۱۱ است که به کارگردانی بیل کاندون در دو قسمت ساخته شد.
جوری نوشتین که انگار واقعیه!!
درسته.منم با هدف دار بودن
درسته.منم با هدف دار بودن تمام فیلم ها موافقم.و متاسفانه قدرت رسانه در جهان اکنون در دست شیطان است.
فیلم تخیلی رو اگر بخواهید نقد
فیلم تخیلی رو اگر بخواهید نقد کنید راهش این نیست که بخاطر داستانی که شاید با اعتقادات جنابعالی مغایرت داره از اینهمه نکات مثبتش چشم پوشی کنید اینا با اینکار وحشت رو از تخیلات دراکولایی کم کردن وباعث شده فیلم دراکولایی که قبلا مخاطبهای خاص و کمی داشت تبدیل بشه به فیلمی که همه توانایی دیدن اون رو داشته باشند ما مسلمانیم ولی نمیشه که شما همه داستانهارو بیاید اینجوری نقد کنید با این حساب الان همه کسایی که این فیلمو دیدن دوست دارن برن خون آشام بشن!
نقد فیلم گرگ و میش
ممنون از مطلب صحیح و خوبتان !
از بابت مطالبتان ممنون
از بابت مطالبتان ممنون
ارسال کردن دیدگاه جدید